ساعت ۱:۲۰ بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸ برای ما فقط یک ساعت نیست، برای ما یادآور لحظههایی پر از دلهره و اضطراب است، نه فقط در آن روز که بعد از آن، هر شب برای ما ساعت دلهره است با این تفاوت که از آن شب به بعد غم و امید هم به دلهره اضافه شد.
بامداد یک سال قبل خبرهایی مبنی بر حمله تروریستهای آمریکایی و یا صهیونیستی به چند خودرو که فرماندههان ایرانی را مورد هدف قرار داده بود، در فضای خبری پیچید. اول خیلی جدی نگرفتیم چون تقریبا هر زمانی که رژیم صهیونیستی و تروریستهای آمریکایی به خاک سوریه و عراق تجاوز و عملیات انجام میدهند اولین خبری که مخابره میکنند همین است.
مثل همیشه فکر کردیم فضاسازی رسانههای صهیونیستی است. کمکم خبرها بیشتر و جدیتر شد، که "تروریستهای آمریکایی به خودرویی که یکی از فرماندهان ارشد ایران در آن بوده، حمله کردهاند".
همه به دنبال تایید یا تکذیب خبر بودند و از همه مهمتر اگر خدای نکرده خبر درست است کدام فرمانده ما در خودرو بوده، اما خبری نمیآمد، نزدیک صبح و بعد از اذان صبح یک نام در رسانهها شنیده شد؛ "به نظر میرسد حاج قاسم سلیمانی در عراق ترور و به شهادت رسیده است".
وقتی اولین خبر که نام حاج قاسم را اعلام کرده بود را میخواندم از خودم پرسیدم، کدام قاسم سلیمانی؟ (گویی صدها قاسم سلیمانی داشتیم) منتظر بودم نام تغییر کند؟ تکذیب شود، یا بگویند یک قاسم سلیمانی دیگر بوده. به خودم گفتم قطعا این قاسم سلیمانی، حاج قاسم عزیز مردم ایران و منطقه نیست.
به خودم گفتم مگر میشود آمریکا یا رژیم صهیونیستی همچین خطایی کند؟ مگر میشود کسی انقدر آگاهانه برای خود گور آماده کند. مگر میشود کسی دست به خودکشی درست درجایی که سالها برای ماندن هزینه کرده، بزند؟ هر لحظه دلهره و سوال بیشتر میشد، خبرهای رسمی کمکم از راه رسید و دلهره ما هر لحظه بیشتر میشد. اما به نظر میرسید خبر درست باشد و تروریستهای آمریکایی در یک اقدام جنایتکارانه حاج قاسم سلیمانی را به همراه ابومهدی المهندس به شهادت رسانده بودند. البته این ظاهر خبر بود چون در واقع آنها هم سردار را به آرزوی خود رسانده، هم نابودی تروریستها، رژیم صهیونیستی و استکبار را سرعت بخشیده بودند. به نوعی گور خود را کنده بودند و اخراجشان از منطقه را سرعت بخشیدند.
آری خبر آمد، "سردار حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید"، "سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس به شهادت رسیدند". مبهوت و ساکت در کارتابل خبرگزاری، خبرهای رسمی و غیر رسمی را از شهادت حاج قاسم منتشر میکردم برخی را هم برای گروه سیاسی ارسال می کردم که کار کنند، نمیدانستم چه چیزی منتشر میکنم و اصلا نمیخواستم به نبود حاج قاسم فکر کنم. گویی فقط یک اسم منتشر میکردم، چون باور نداشتم حاج قاسم نباشد، نه آن ساعتهای دلهرهآور و آن روزها، که هنوز هم باور ندارم حاج قاسم نباشد.
آن روز با دلهره و غم و ماتم گذشت و حتی روز تشییع پیکر مطهر شهید سلیمانی باز هم اکثر مردم مانند من گاهی اشک میریختند، اما بیشتر ساکت و مبهوت بودند، انگار همچنان نمیخواستیم باور کنیم.
از آن روز و ساعت یک سال گذشت و ما هنوز نبود حاج قاسم سلیمانی را باور نداریم، البته مقصر ما نیستیم، چون حاج قاسم را در گوشه گوشه این شهر، کشور و همه منطقه میتوان دید. مگر میشود کسی در میان ما نباشد اما همه جا دیده شود؟ مگر میشود کسی نباشد اما راه و عملیاتهایی که در مبارزه با تروریستها و رژیم صهیونیستی در حال انجام است همچنان با سرعت و قدرت بیشتری انجام شود و همچنان حاج قاسم را بیسیم به دست وسط همه عملیاتها دید؟
برخی این آیه قرآن که شهدا نمیمیرند را با حاج قاسم درک کردند. حاج قاسم هنوز هم مرد میدان است. حاج قاسم پس از شهادت باز هم فرمانده مبارزه با تروریستها، استکبار و صهیونیستها است، به قول مقام معظم رهبری:"شهید سلیمانی، هم در زمان زنده بودنش و هم در زمان شهادتش استکبار را شکست داد" و تا نابودی آنها فرمانده و مرد میدان است.
آری از آن ساعتهای دلهره رسیدیم به ساعتهای امید، و این هنر حاج قاسم بود. نه فقط 13 دی بلکه هر بامداد ساعت 1:20 دقیقه، هم دلهره داریم و هم امیدوارتر از هر زمانی منتظر نابودی جنایتکاران و قاتلان مردم ایران، فلسطین، عراق، سوریه، افغانستان و همه منطقه هستیم.
از آن روزها و ساعتهای دلهره و غم یک سال گذشت اما سردار شهید حاج قاسم سلیمانی همچنان فرمانده و مرد میدان است. اینبار نه سردار سلیمانی که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار شهید ابومهدی المهندس قویتر و با خون خود و بیسیم به دست در حال فرماندهی عملیاتهای ضد استکبار و تروریستها است.