به گزارش برنا؛ روشنک گرامی نوشت: بابک رو میشناختم یه جورایی همسایه بودیم مرد نجیبی بود هردو عا شق فیلم های تارکوفسکی بودیم کم حرف و خجالتی بود و هر دو به فلسفه خیلی علاقه داشتیم سالها بود دنبال تهیه کننده ای می گشت که بتونه فیلمشو بسازه فیلمی مردانه که یه نقش زن داشت و دوست داشت من بازیش کنم با تهیه کننده های زیادی هم حرف زده بود ولی سینمای ایران فیلم فلسفی رو نمی پسنده این چیزی بود که خیلیا بهش گفته بودن.
امروز انگار فیلمشو ساخته و خبرساز شده برای بعضیا اینجوریه بعد از مرگشون به چیزی که می خوان میرسن.این خبر به اندازه ی فیلمنامه اش حتی بیشتر از اون عجیب بود مبارکت باشه برادر.
مامانم یه دفعه که داشتیم پیاده روی می کردیم بهش گفت: چرا پدر و مادرت این اسمو روت گذاشتن لبخند زد فقط.
.
بابک جان ذره ذره راحت شدی