به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ «امیرحسین تیکنی»، منتقد و نویسنده در یادداشتی نوشت: «دریاس و جسدها»، دهمین رمان «بختیار علی» نویسنده سرشناس و پرکار کردستان عراق است که آثار او به سعی «مریوان حلبچهای» مترجم پارسی رسمی کتابهای او در ایران با بازخورد مثبت مخاطبین جدی رمانهای ادبی مواجه شده است.
«بختیار علی» نویسندهای است تجربهگرا و از آنجایی که خود شاعر توانایی نیز هست، نثرش معمولا در رمانها شگردی شاعرانه و ژرف دارد. اگر چه «دریاس و جسدها» نسبت به دیگر آثار «بختیار علی» زبان سادهتری دارد و استعارات ادبی آن نیز کمتر است اما خون شاعرانهای که در قلم این نویسنده جریان دارد، همچنان سایه خود را بر اثر گسترده است و خواننده کتاب آنچنان غرق در حادثهها، اتفاقها و گفتارهای رمان میشود که گویی به شگفتی یک شعر پر از مفهوم خیره مانده است.
برشی از متن: «گاهی باید تنها ناپدید شوند تا سایهها زندگی کنند، اگر تن را ببینید، سایه ارزشش را از دست میدهد، اما سایهی بیتن چیزیست که تا دم مرگ در خیال مردم میماند… مردم بیشتر از هر امر واقعی و عینی، به دنبال اشباحند.»
رمان «دریاس و جسدها»، داستان دو برادر دوقلوست که شکل روابط بین آنها و رفتارهای شخصی و اجتماعیشان، بسیار قابل تامل و بررسی است. الیاس و دریاس افندی، پسران ستاره خانم هستند که علیرغم دوقلو بودنشان هیچ شباهتی در ظاهر و باطن به یکدیگر ندارند. مادر آنها، زنی ساده است که همسرش سالها پیش گم گشته و به احتمال زیاد مرده است. ستاره خانم تا لحظه پیش از مرگ خود، هرگز مرگ شوهر را باور نمیکند. الیاس مردی سنتی است، به باور مادر در مورد نمردن پدر اعتقاد دارد، آرایشگر است و روزانه با مردم عادی سر و کار دارد. (الیاس) به عنوان نمادی از یک فرد سنتی در اجتماع در برابر اتفاقهایی که میافتد تصمیمات لحظهای و هیجانی میگیرد، به المانهای کلیشهای پایبند است و در برابر صحبتی که هم رای او نیست بسیار انعطاف ناپذیر. در مقابل او، (دریاس) برادر دیگر، به عنوان شخصیت محوری داستان، فردی است که سالها در اروپا درس خوانده است. دریاس اگر چه تاریخ خوانده است و به حوادث نگاهی عمیق و جامعهشناسانه دارد اما به خاطر سالهایی که از فرهنگ شهر خود دور بوده است، شناخت خوبی نسبت به زادگاهش ندارد. به همین دلیل همیشه همچون روشنفکری غریبه در داستان به چشم میآید که رفتارها و جهانبینیاش با فرهنگ عام مردم سنخیت ندارد و تابع مولفههای متفاوتی است.
در کنار دریاس و الیاس، دو برادر به نامهای (بلال) و (نوبار) اشکزاد، برادرهایی هستند همسان و کاملا شبیه یکدیگر در ظاهر و خلق و خوی که سالها از وجود یکدیگر بی خبر بوده اند. بلال ژنرال افتخاری تنها حزب حاکم است که از نیاز جامعه به انقلاب و تغییرات در ساختار حکومت برای میل شخصیاش به جاودانگی در عالم سیاست استفاده میکند تا علیه قدرت حاکم دست به قیام بزند. برادر او نوبار چریکی چپگراست که بصورت نمادین ردپایش در اکثر اتفاقهای مهم مرتبط با احزاب چپگرای جهان دیده میشود. او ناکام در به ثمر رسیدن تلاشهایش به لطف مادر، با یافتن برادر همسان خود، به او میپیوند و با نقشهای که دوست نویسندهای برایشان طراحی میکند، بدل برادر خود میشود تا در کنار او پایهگذار قیامی باشد که جامعه سالهاست در انتظار آن است. نوبار از شخصیت وجودی خود میگذرد و به بلال تبدیل میشود و بلال از جان خود میگذرد تا به یاری برادرش، به نامی جاودانه و نیک دست یابد. بر خلاف الیاس و دریاس، میان این دو برادر اشتراکهای بسیاری وجود دارد، موقعیت ژنرال بلال و تجربه انقلابی نوبار در کنار هم ترکیبی میسازد که منجر به یک قیام انتحاری نافرجام در جامعه میگردد. قیامی که الیاس یکی از قربانیان روحی و در نهایت جسمی آن است. دریاس نیز که از ابتدای داستان همچون جستجوگری در پی یافتن حقایق مردم جامعه است، همچون شاعری در میان جسدها، تاریخ حقیقی انسانها را در ذهن خود مینویسند و مرور میکند.
رمان «دریاس و جسدها» اثری است در سبک رئالیسم جادویی که موقعیت مکانی آن نامعین است و تنها به لحاظ اسامی مورد استفاده میتوان در خاورمیانه تصورش کرد. از نظر زمانی، تاریخ مشخصی ندارد اما نویسنده در چند مقطع به حوادثی تاریخی در جهان اشاره میکند که به ما این امکان را میدهد که زمان وقایع داستان را با امروز و یا گذشته و آیندهای نهچندان دور تخمین بزنیم. میدانیم که این دو، از ویژگیهای بارز رئالیسم جادویی هستند و این داستان نیز از نظر نحوه استفاده تعلیقی از زمان و مکان به رمان معروف «صد سال تنهایی»(گابریل گارسیا مارکز) بسیار شبیه است.
داستان کتاب در شهری میگذرد که مردم آن به وقوع نزدیک قیامی باور دارند که به زودی اتفاق میافتد و منجر به سرنگونی حاکمان فاسد وقت میگردد. مردم شهر در مقاطع مختلف تاریخ سرسپرده و شیفته حاکمان خود بودهاند، با آنها به دولتی نو رسیدهاند و هر بار نومیدوار، دل به نفر بعدی سپردهاند. اینک ژنرال بلال اشکزاد است که به خاطر شخصیت بی خدشه و روحیه مردمیاش مورد توجه قرار میگیرد و به یکباره به بتی تبدیل میشود که مردم، بی منطق و فکر، سرنوشت خود را در گرو کامروایی قیام او میپندارند و روشن شدن زوایای چگونگی شکل گرفتن این مساله، لایه مفهومی ارزشمند و مهمی است که نویسنده در دل داستان خود به آن پرداخته است، هر چند بر خلاف آثار دیگر «بختیار علی» اینبار این هدف بسیار صریح به مخاطب انتقال داده میشود و کشف لایههای مفهومی داستان که به تاریخ و عقاید فرهنگی منطقه گره خورده است، چندان دشوار نیست.
رمان «دریاس و جسدها» مساله تاریخ و نگاه به آن را با سرنوشت و سرگذشت ساکنین خاورمیانه در هم می آمیزد و روابط میان مردم و حاکمان آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهد. جایی که تلاش حاکمان برای جاوادنگی با اسطورهسازی و اسطوره پرستی مردم عامی، موقعیتهای تاریخی مشترکی را در مقاطع مختلف زمانی پدید میآورد، اینجاست که به رمانی میرسیم با داستانی تاریخی، که در زمانهای مختلف و در مکانهای مختلفی از منطقه می توانسته است به وقوع بپیوندد.
برشی از متن: «سیاستمداری که بخواهد نامیرا و جاودان باشد و در وجدان مردم همواره زنده بماند، باید به روح حقیقی این مملکت برگردد. باید مثل پیامبران معجزه داشه باشد. »
داستان کتاب با ورود دریاس به شهر زادگاهش و تصمیم او به زندگی در آن شهر آغاز میشود و با تصمیم او به رفتن از زادگاه به پایان میرسد. سرگذشت دریاس در شهرش تاریخی است که او مینویسد، تاریخی نه آنگونه که فاتحان مینویسند بلکه تاریخی که چشمی بیطرف و ریزبین در میان مردم ثبت کرده است. دریاس تاریخ شهر خود را از نظر رفتارهای مردم جامعه در ذهن خود تحلیل میکند و به تعریف دقیقی از علتها و معلولهای محیطی میرسد که قابل بسط دادن به بازه زمانیِ تاریخی بلندتر است. دریاس در ابتدا از رفتارهای مردم و بخصوص برادرش به عنوان نمایندهای از مردم که هر روز با او سر یک سفره مینشیند، شگفت زده میشود. هیجانهای انقلابی دور از تعقل آنها و پرستیدن سیاستمداران و نظامیان و تن ندادن مردم به هر آنچه که از آنها تعقل و تفکری را طلب میکند، او را به این نکته میرساند که این مردمان چیزی جز پرستیدن بلد نیستند و اینک سران احزاب را میپرستند. پادشاهان و موبدانی که اطاعت از آنها روزگاری جایگزین اطاعت از خداوند شده بود اینک جای خود را به اطاعت از سران احزاب داده و خواستههای احزاب سیاسی تبدیل به تفکرات انقلابی و اعتقادی مردمان شهر شده است.
دریاس ناگهان خود را در دل جریانی از اتفاقها میبیند، که از پیش نوشته شده است. او به سبب اطلاعات و دانش تاریخیای که دارد از طرف ژنرال بلال گزینش شده است که در زمانی خاص برای او کاری بکند که بتواند نام او را جاودانه کند. مردم زیر لقای خواسته های بلال اشکزاد قیام میکنند و جانهای بسیاری در این میان نابود میشود. مردمانی که در کنار هم زندگی میکردند به جان هم میافتند و هیچکدام لحظهای نمیاندیشند که آیا آن کس که به دستور او آتش بروی مخالفانش میگشاییم خواستههایش در راستای عدالتی است که جامعه به آن نیاز دارد یا خیر. تمام آرزوهای مردم شهر در پرستیدن فردی خلاصه میشود که خود خواستههای دیگری از این قیام دارد. دریاس در این کشاکش داوطلبانه مسوول جمع آوری اجساد باقی مانده از جنگ درون شهری میشود. مردمی که کشته میشوند، هر یک تاریخی شخصی دارند و قرار گرفتن این سرنوشتها در کنار هم تاریخی سترگ و هولناک را از فاجعهای روایت میکند که از چشم مورخان دیگر به دور مانده است. دریاس ناگزیر است که شاعر جسدها باشد و شعر را به مثابه روایت درستتری از زندگی، در تدفین مردگان بیابد.
برشی از متن: «دریاس گرچه نمیدانست نفع واقعی کارشان چیست، اما خوشحال بود که کاری برای مردهها میکند. همین که مردهها را لمس میکرد و با احترام به باغ منتقلشان میکرد، کمی از احساس غریبیاش کم میشد. احساسی که آن جسدها در دلش میآفریدند، با زندهها حس نمیکرد.»
آنچه در این رمان، که میتوان از آن به عنوان کتابی جسور در بیان ضعفهای جامعههای شرقی نام برد، نمود دارد تصویری است که نویسنده از مردم جامعه و تلقی آنها از سیاست خلق میکند. مردمان شهر در برابر اوضاع دشواری که حزب حاکم به وجود آورده است، ناراضی هستند اما هیچ کدام اقدامی نمیکنند. آنها در انتظار ناجی هستند. کسی که آنها را هدایت کند و برای آنها خط مشی تعیین کند و بر هر حرکت آنها نظارت داشته باشد. مردمی که هرگز نمیتوانند مسوولیت سرنوشت جامعه خود را بپذیرند و در شاکله فرهنگی آنها اطاعت مطلق به رستگاری منجر میشود حتی اگر با نابودی خودشان یا دیگران همراه شود. این اتفاقی تاریخی است که بارها در زادگاه دریاس تکرار شده است. دریاس که در یک دفتر روزنامه کار میکند، نیمه شبها در کتابخانه میماند و تاریخ شهر را مرور میکند. اینجاست که نوبار اشکزاد در هیات بدل برادر خود به سراغش میآید و از او میخواهد به عنوان تنها کسی که نه او را میپرستد و نه از او متنفر است، برایش کاری کند که نه پرستندگانش و نه دشمنانش، هیچکدام قادر به انجام آن نیستند. هیچ کس جز نوبار که در بطن این نمایش خطرناک قرار دارد، قدر دانستههای تاویلی و مفهومی دریاس از تاریخ را نمیداند. دریاس انتخاب شده است تا تاریخی که قرار است آنگونه که نوشته شده است، رخ دهد را، ثبت کند. این انتخاب درست مقابل دیدگاه عامه مردم شهر است. برای مردمان سرزمینی اینچنین، دانش دریاس بی اهمیت است و این سطح از درک عمومی با سرنوشتی که برایشان رقم میخورد در تعامل مستقیم است.
برشی از متن: «تو از مورخانی هستی که بوی زبالهدان تاریخ بیشتر جذبت میکند تا بوی کاخ پادشاهان و رهبران، این طور نیست؟»
با وقوع قیام، شهر سیمایی دیگر به خود میگیرد، دریاس به همراه دوستانی که پیدا میکند، در شهر به جمع آوری جسدها میپردازد. اجساد کسانی که قربانی جنگ هستند و زنده بودنشان را در این قیام از دست دادهاند در برابر میل ژنرال بلال به جاوادنگی سیاسیاش قرار میگیرند. یک میل انسانی قدیمی که ژنرال به خاطر آن حاضر شده است جان خود را به برادر تقدیم کند، منجر به نابودی جانهای بسیاری میشود. دریاس در میان جسدها به دنبال تضادی است که در این فاجعه وجود دارد و مسبب آن ناآگاهی و تن ندادن مردم به اندیشیدن است. نیاندیشیدن و پرستیدن دیگری که بجای انسان بیاندیشد از دیرباز در حافظه تاریخی بشر جایگاه خود را داشته است. بسیاری از اسطورهشناسان معتقداند انسان باستان بسته به موقعیت مکانی خود شروع به پرستیدن عناصر طبیعی کرده است. «زیگموند فروید» با تعمیم آن به علم روانکاوی این مقوله را زادهیِ نیاز ذهنی انسان برای یافتن نخستین پرسشهای هستی شناسانهاش میداند. نیازی که پس از مدتی محتاج یک مدیریت زمینی میشود که فروید آن را ریشهیِ شکلگیری موبدان میداند. موبدانی که نقش رابط مردم و طبیعت و خالق جهان را بر عهده داشتهاند. مهم شدن و استمداد مردمی به موبدان سبب قدرت یافتن آنها و در نتیجه ثروتمند شدنشان میشود. در این شرایط نیاز به امنیت، سبب تبدیل حکومت موبدان به حکومت پادشاهان به عنوان نخستین پایه گذاران سیاست و قدرت میگردد و بدین سبب است که اکثر پادشاهان خود را برگزیدهای ایزدی میدانستهاند چرا که اصولا جز این ارتباط الوهی دلیلی برای پذیرش چنین حاکمیتی وجود ندارد. آنچه بختیار علی در این اثر به تصویر میکشد درجا زدن سطح اندیشه مردم شهر داستان در مرتبهای ابتدایی از این خواسته قدیمی انسان است. مردمی که هنوز گمان میکنند نیازی به اندیشیدن به مسائل هستی شناسانه نیست و اعتقاد به پیشوا و پاسخ او به هر پرسش بنیادی برای آنها کفایت میکند. اینجاست که این مردمان هرگز جز پرستیدن کار دیگری نمیآموزند و دریاس در میان آنها هرگز نمیتواند رخت غریبی خود را از تن بیرون بیاورد. او همواره همچون غریبه ای باقی میماند. شروع کار «دریاس با جسدها»، با پیکر مادرش آغاز میشود که سر منشا اوست. مادر را در حالتی به خاک میسپارد که از اصول اولیه مراسم خاکسپاری آگاه نیست و برادرش نیز به سبب مشغولیات سیاسی پیش آمده او را تنها میگذارد. شکاف او با راهی که برادر در پیش گرفته است در این لحظه به ناگاه بسیار زیاد میشود. الیاس اگر چه در طول داستان همواره نگاهی خود جانبدارانه نسبت به رفتارهای متفاوت برادرش دارد اما دریاس هرگز شک نمیکند که برادر همچون دیگر یارانش به بی راهه رفتهاند منتها او طرف هیچ یک نیست؛ نه طرف ژنرال و سرسپردگان بسیارش و نه طرفدار حزب قدرتمند حاکم. او هر دو را سیاهی و شب میبیند چرا که در هر دو سو اندیشیدنی در کار نیست و هر چه هست اطاعت کورکورانه است و مردمان شهر به هر تعمقی که با شکل زندگی آنها همراه نباشد به دیدهیِ بی ایمانی نگاه میکنند. پایان کار دریاس با به خاک سپردن برادرش همراه است. قیام شکست میخورد و الیاس کشته میشود. در ابتدای رمان آمده است که اگر این دو برادر بهم شبیه بودند فاجعهای خلق میشد چرا که مردم از روی ظاهر افراد در مورد آنها بیشتر قضاوت میکنند تا هر چیز دیگر و این دو برادر در نگرش خود به زندگی کاملا عکس یکدیگر هستند.
این ملتها شبیه هنرمند مجسمهسازند. مجسمهسازی که شروع به کار میکند و مجسمهای میسازد، تمام عشق و توان خود را به کار میبندد، ماهها و سالها سرگرم کار میشود و حس میکند آنچه ساخته مجسمه رویاهایش است. ناگهان روزی میفهمد مجسمه، همانی نیست که آرزوی ساختنش را داشته، اما به سادگی نمیتواند از آن بگذرد. آن را سالها میگذارد و به دقت نگاهش میکند و روز به روز بیشتر میفهمد چه اشتباه بزرگی کرده است. اگر روزی نتواند مجسمه را بشکند، اگر خشم خود را بر آن خالی نکند، روحی سست و مرده میشود، به کسی بدل میشود که از درون میگندد. – از متن
وقتی الیاس تفنگ به دست میگیرد و معتقد است برای رسیدن به دستورات ژنرال از همه چیز باید گذشت، دریاس از زندگان دست میکشد. زندگان دریاس را نومید میکنند و او با مردگان بیشتر می تواند ارتباط برقرار کند چرا که جسدها دیگر همه یک مفهوم مشترک هستند: جسد. جسد به عنوان یک مفهوم، دیگر آن غریبانگی که دریاس با مردم احساس میکرد را در خود ندارد.
از بارزترین شاخصههای این اثر، همانطور که گفته شد سبک رئالیسم جادویی آن است و معلوم نبودن مکان، شهر و کشوری که داستان در آن اتفاق میافتد. جایی که داستان در آن روایت میشود اگر چه به نظر بزرگ نمیآید اما فاقد مرزبندیهای دنیایی است که میشناسیم. کشوری در خاورمیانه که بر روی نقشهها نیست. استفاده از نامهایی که عموما در منطقه بصورت مشترک مورد استفاده قرار میگیرد، ریشههای عربی، پارسی و نامهای قدیمی، همگی ذهن ما را به سمتی میبرند که نویسنده کوشیده است، مرزها را نابود کند تا بتواند از سرزمینی صحبت کند که زادگاه همهیِ ما مردمان خاورمیانه است، سرزمینی با درستیها و نادرستیهای فرهنگی کم و بیش مشترک.
ساختار روایت داستان نیز اگر چه خطی است اما در بخشهای مهمی از داستان با نقب زدن شخصیتها به گذشته و اتفاقهایی که پیشتر رخ داده است، داستان با بازگشتهایی در مسیر خطی خود، همراه میشود که به متن جذابیتی روایی میدهد. نویسنده بر آن است با توضیح دقیق رفتارهای شخصیتهایش ارتباط خوبی میان آنها و خواننده برقرار کند اما در مورد مکانها با توجه به خیالی بودنشان، جز چند مورد خاص مثل مسیر پنهانی دفتر، تمایلی نیز به شرح تخیلی آنها دیده نمیشود به همین دلیل اثر به یک سادگی در توصیفهای مکانی رسیده است که در حقیقت به نظر فرصت سوزی برای استفاده بهینه از این اثر بهیادماندنی است.
همانطور که گفته شد، دریاس و جسدها از نظر ساختار روایی داستان، روان است و به نظر میرسد، در برگردان پارسی آن نیز تمام خواستههای متن اصلی حفظ شده باشد. رمان با وجود چند پیچش داستانی و پرداخت مناسب شخصیتهایش، ساختار چندان پیچیدهای ندارد. در مقایسه با آثار دیگر این نویسنده نیز این مساله قابل حس است منتها این مساله بصورت عامدانه، تلاشی است که کتاب بتواند صریحتر و روشنتر از حقایقی تاریخی اجتماعی پرده بردارد، مقتضیاتی روشنگرانه که او را موظف به نوشتن آن کرده است. شخصیت پردازی قصه حول محور شخصیت اصلی کتاب یعنی دریاس شکل میگیرد. خواننده با دریاس و دنیای ذهنی او آشنا میشود و از طریق اوست که شخصیتهای دیگر را میشناسد. بازگشایی گرههای داستانی نیز با افشای حقیقت برای دریاس، رخ میدهند. هر چند اثر را نمیتوان اثری تک شخصیتی دانست اما پرداخت همه شخصیتها بر پایه محور شخصیتی دریاس صورت گرفته است. اندیشه و تعمق او به شهر و جامعه بصورت سوم شخص روایت میشود و به همین دلیل حتی در بخشهایی که دریاس وجود ندارد، خواننده همچنان با طرز تفکر دریاس، رفتارهای دیگر شخصیتها را مورد تحلیل قرار میدهد. این نوع شخصیت پردازی اگر چه موافقها و مخالفهای خود را دارد اما با توجه به کاربرد تکنیک در رمان به نظر مناسب میآید چرا که هدف این رمان، خلق اثری روشنگرانه است که به خاستگاه معضلات جوامع خاورمیانه میپردازد.
* کلیه بخشهایی که از متن آورده شده است، برداشت مستقیمی از این کتاب به ترجمه «مریوان حلبچهای» است که توسط (نشر ثالث) منتشر شده است.
انتهای پیام/