سوالی که این روزها ذهنم را درگیر کرده این است که زنگنه در این سال آخر وزارت غیر از کارتابل روزانه اش به چه فکر و عملکرد این هفت سال خود را در چه جملاتی بیان می کند؟ خود را موفق میداند یا ناکام؟ ایده های دور دوم وزارت خود را محقق شده میداند یا در نیمه راه و بر زمین مانده؟ مرد همیشه وزیر جمهوری اسلامی، به هفتاد سالگی رسیده است. این ماه های آخر دولتی بودنش در واقع بستن پرونده مردی است که از ارشاد شروع کرد و به جهاد رفت و بعد نیرو و نهایت هم نفت. از فرهنگ تا نفت. به راستی زنگنه به ایران به جهموری اسلامی و به این مردم در این چهل سال چه چیزی افزود؟ من به عنوان خبرنگاری که دو دهه است در حوزه نفت وگاز تقریبا مشغولم چندین صحنه از زنگنه در ذهنم ماندگار شده است که بیان این تصاویر شاید به حال و روز زنگنه و نفت امروز مان کمک کند.
افتتاح فاز یک پارس جنوبی/ خوشحال از تثبیت ایده
عسلویه بودیم، سید محمد خاتمی برای افتتاح فاز یک پارس جنوبی آمده بود. آبان 83. تب انتخابات ریاست جمهوری در حال بالا گرفتن بود و در چهره سیاسیون و وزرا، سوال"آینده چه میشود؟" موج میزد. اما وزیر نفت، در آخر آبان 83 یک خوشحالی زیر پوستی داشت. شرکت پتروپارس که سه سال قبلش کلی برای او حاشیه درست کرده و در تریبون نماز جمعه هم علیه او سخنانی رانده شده بود، آن روز توانسته یک فاز پارس جنوبی را به مانند توتال به سرانجام برساند، هر چند با دوسال تاخیر. او البته تحت فشارها پتروپارس را از ثبت لندن و حالت نیمه خصوصی خارج و دولتی کرده بود. ایده شکل گیری یک شرکت نفتیِ غیر دولتی شکست خورده بود، اما توانسته بود به مانند مپنا در نیرو، در نفت هم یک یادگار به جا بگذارد.
اما دستاورد مهم تر او قراردادهای بای بک بود. گرچه مخالفان زنگنه چنین حرفی را بر نمیتابند اما مدعیان بای بک میگویند که یک میلیون بشکه به تولید نفت ایران از طریق این مدل قراردادها افزوده شد. از این مناقشه که بگذریم ، اهمیت بیع متقابل در این است که یک مدل قرارداد سرمایه پذیر بود که مساله سرمایه گذاری خارجی در نفت ،پس از انقلاب را حل کرد و در مسیری قرارداد که فهم همکاری با خارجی در نفت دوباره احیا شد. ( با توجه به فضای ضد همکاری در جنوب و قوانینی مثل قانون نفت 66) آن روز زنگنه سنگ بزرگ را به بالای قله رسانده بود. دستاوردش را تثبیت شده میدانست و غرور خاصی در چهره همیشه مغرورش افتاده بود. آن روز او مردی بود که نگران انتخابات ریاست جمهوری بود، اما از اینکه ایده اش محقق شده بود زیر رنگ تیله ای چشمش،برقی نقره ای افتاده بود.
تابستان 84/ پیراهن روی شلوار، نگران ایده
احمدی نژاد پیروز شده بود. نگرانی های سال گذشته پر رنگ تر شد. هاشمی رفسنجانی با وجود اتحاد همه جانبه اصلاح طلبان و میانه روها به احمدی نژآد باخت. مردی با شعار مبارزه با مافیای نفتی به صحنه آمده بود و پیروز میدان شد. اما صحنه متناقض و پر از نشانه آنجا بود که زنگنه با احمدی نژآد به عسلویه رفت. تا پروژه های تمدن گازی(تعبیر زنگنه از پارس جنوبی) را به او نشان دهد. آشکارا بی میلی خودش را از این سفر در چهره دمغ و پوکرفیسش میشد دید. از عمد پیراهنش را روی شلوار انداخته بود و بی کت با رییس تازه دولت در لای پالایشگاه ها چرخ میزد. گزارشی از صحبت های آن دیدار منتشر نشد اما او رییس تازه را به رسمیت نمیشناخت و مشخص بود از سر اجبارتشریفات و الزامات اداری تن به این بازدید داده است. بعدها او یک مکالمه تاریخی با احمدی نژآد داشت که به او گفته بود"سر پل صراط یقه ات را میگیرم" تابستان 84 با شعار مبارزه با مافیای نفتی، یک نگرانی در چهره زنگنه را نشانده بود، که این شعار چه میخواهد بکند و به کجا میرسد و دستاوردهای نفتی او چه میشود؟ او دریافته بود آن سنگ بزرگ همکاری با خارجی ها گویا به قله نرسیده است و بیم سقوطش خیلی زیاد است. سال های بعد اتفاقات عجیبی در نفت افتاد. قراردادکرسنت به عنوان قراردادی فاسد معرفی شد. قرارداد توسعه آزادگان با اینپکس ژاپن کنسل شد و داخلی ها با شعار "ما میتوانیم" توسعه دهنده شدند. هر دوسال یکبار یک وزیر نفت به صندلی طالقانی چسبید، که از هر کدام رییس دولت انتظار داشت که با مافیای نفتی مبارزه کند. تقریبا همه وزرایش از این مبارزه طفره رفتند غیر از دردانه اش میرکاظمی. از سوی دیگر مهم ترین دستاورد زنگنه مورد نقد وکنایه های سنگین واقع شد،تجدید نظر در بای بک و نسل های مختلف تجدید نظر آن اجرایی شد ولی عملا اتفاق خاصی در این حوزه نیافتاد و فقط دستاورد زنگنه را زیر سوال برد. همه ی این اتفاقات، نگرانی اش را درتابستان 84 در چهره ی زنگنه نشانده بود.
بهار 88 / مغرور بازنده
او رییس تبلیغات ستاد موسوی شده بود. رفاقت قدیمی اش با میرحسین او را به این رسانده بود. اما زنگنه و تبلیغات؟! او مگر نه یک مدیر اقتصادی و نفتی بود؟ پس در میان یاران میرحسین چرا این کرسی به او رسیده بود؟ چونکه سر تیم اقتصادی میرحسین یکی از منتقدین جدی بای بک ها بود. فرشاد مومنی به همراه سیدعلی بهشتیان و حسن تاش. چهره های چپ اصلاح طلب ( موسسه دین و اقتصاد)که منتقد جدی قراردادهای معروف زنگنه بودند، در ستاد میرحسین دست بالا را داشتند و مناصب اقتصادی و نفتی ستاد از آن آنها بود. حتی جلسه ای در ستاد برگزار شد در نقد بای بک. با اینکه بعدها نشست ساختمان روزنامه اطلاعات به همت نعمت زاده برگزار شد و طرافداران بای بک جمع شدند و شد ستاد نفتی میرحسین، اما کنایه و گزند مومنی و بهشتیان پایانی نداشت. زنگنه غرق تبلیغات و برنامه های تلویوزونی و رسانه ای بود اما برای ضرب شصت نشان دادن به منتقدین اصلاح طلب، یک برگ درشت رو کرد. یک سایت خبری در نفت راه انداخت و مهمانی افتتاحیه(باشگاه توانیر) سایت پر از چهره های اقتصادی و نفتی شد. او به رقبای درون ستادش اعلام کرد چه صدا و چه پیامی در نفت در بین نفتی ها مقبولیت دارد. مهمانی باشگاه توانیر و سخنرانی اش یک پیام روشن داشت، زنگنه را نمیتوان از نفت دور کرد و نمیتوان در نفت اصولگرا بود و در سیاست اصلاح طلب(رویه حسن تاش و مومنی و بهشتیان) در مهمانی توانیر او برنده شده بود و اعتماد به نفس به چشمان تیله ای اش بازگشته بود اما تنها دو هفته. از فرادی 22 خرداد، روزگار عجیبی برای زنگنه،نفتی ها و ملت شروع شد.
تابستان 92/ مخالفین سابق ساق دوشان امروز
بعد از هشت سال دولت اصولگرا، یک دولت میانه رو با حمایت اصلاح طلبان به قدرت رسید. کابوس احمدی نژاد در حال پایان یافتن بود. روزگار فصل نو و امید .زنگنه هنوز به عنوان وزیر نفت مطرح نشده بود که مصاحبه ای در اوایل تیر انجام داد و گفت گروهبان ها بروند و ژنرال ها بیایند" او در آن تابستان به شدت مورد اقبال جامعه سنتی و ضد خارجی نفتِ جنوب بود. مخالفین قدیمی اش، نورالدین موسی، شکرالله زاده،محمد نریموسی،حمید دریس و سیف الله جشن ساز و سلطانپور از آمدن او به نفت حمایت میکردند. تمام اینها از وزارت میرکاظمی زخمی بودند و زنگنه را تمام بخش بدبختی های نفت میدانستند. مرد چشم تیله ای در کسوت ناجی به نفت باز میگشت. پیش قراوالانش همان مخالفین سفت و سخت بای بک بودند. تابستان 92 او در مجلسی که زاکانی و توکلی علیه اش سنگ تمام گذاشتند تا رای نیاورد،رای آورد و وزیر شد و گفت " میدانم که به هتل پنج ستاره نمیروم" سنگ بزرگش به بالای قله رسیده بود؟ ساق دوشی مخالفان بای بک با او چه معنی داشت؟ مساله سرمایه گذاری خارجی در نظر مخالفین سنتی حل شده بود؟ او و جواد ظریف ماراتن سختی را در رقابت با مخالفین داخلی شروع کردند. ظریف مساله هسته ای و زنگنه مساله قراردادهای خارجی. او به همراهی مخالفین بای بک بسنده نکرد. هشت سال دانشگاه نشینی و دفتر بخارست او را به این رسانده بود که بای بک هم توانایی لازم را ندارد و شکل و رسم تازه ای باید درانداخت. همراهی مخالفین کافی نبود؟ باز هم سنگی دیگر و طی کردن مسیری دوباره؟ میدان های آزادگان و آب تیمور و لایه نفتی را نمیشد با همان الگوهای به توافق رسیده جلو برد و شر مخالفتها را بلند نکرد؟ یا اینکه به مدلی که رستم قاسمی در فرزاد بی( مشارکت در تولید) رسیده بود اکتفا کرد و بی دردسر لایه برداری تحریم از نفت را شروع کرد؟ نه. زنگنه باز سراغ سنگ بزرگ رفت. مبدع بای بک را صدا کرد و مامور به شکل تازه ای از قراردادهای نفتی کرد. ناپختگی سیاسی در تدوین شکل قرارداهای تازه، اما گریبان سید مهدی حسینی و زنگنه را گرفت. شکلی از قرارداها تدوین شده بود نزدیک به مشارکت در تولید اما بدون کسب توافق با نهادهای تاثیرگذار. نکته مهم پرزنت غلط کار بود. صحبت از برگزاری کنفرانسی برای معرفی قراردادها در لندن بود. سید مهدی حسینی یار و غار زنگنه فکر میکرد با حل شدن پرونده هسته ای در ایران انقلاب میشود. از طرفی هم نمیخواست به دستاورد رستم قاسمی در نفت اعتبار دهد و اعلام کند میتوان از آن هم استفاده کرد. این دو یقه زنگنه را گرفت. مخالفت ها دوباره آغاز شد. قراردادهای تازه در بهترین زمان ممکن زمین گیر تجدید نظرهای پی در پی شدند. دوران طلایی برجام داشت از دست میرفت و خادمی و اصغر ابراهیمی هر روز علیه قراردادهای تازه سوسه ای تازه میامدند. در نهایت در روزهای پایانی دولت، تیرماه 96 اولین قرارداد در شکل تازه با توتال بسته شد. زنگنه اینبار در روزهای آخر رنگ رستگاری دید. ایده اش محقق شده بود؟ سنگ بزرگش به بالای قله رسیده بود؟ دیگر وقت رفتن بود؟ وقت سپردن کار به جوانان؟ سه روز پس از امضای قرارداد توتال در مراسم فیلم "نامه های یک جاسوس نفتی "او حرف دلش در خصوص قرارداهای نفتی زد. نه در قامت یک وزیر، که در قبای یک معلم تاریخ صحبت از بهترین قراردادهای نفتی میکرد که از نظر او "امتیازی" بود. درواقع تایید قرارداد دارسی. این تایید رد تئوری استعمارگری دارسی و انگلیس در نفت بود. عجیب بود. زنگنه از وزیر ماندن عبور کرده بود؟ نوعی آزادگی در کلام، بی قیدهای مرسوم و بندهای رایج. در قامتی مردی که گویا دیگر نگرانی ندارد.شبیه هاشمی رفسنجانی پس از برد انتخابات خبرگان و مجلس دهم .اما اینجا هم باز روزگار پرده های عجیب تری رو کرد.
تابستان 99 /خسته و منتظر
برجام عملا بهم خورده . توتال قراردادش با ایران را بهم زده . تحریم های ترامپ نفس فروش نفت را گرفته است. درآمد صد میلیاردی دولت به هشت میلیارد رسیده . فروش نفت چیزی نزدیک به 200 هزار بشکه در روز است. وضعیت نفت بغرنج نیست. فاجعه در آن عادی شده است. صدور و حمل ساده بنزین به ونزوئلا حماسه میشود. مردی که قرار بود سر پل سرمایه گذاری خارجی در نفت شود و مسایل را ساده کند، برای فروش یک محموله ساده نفتی باید پیچیده ترین و امنیتی ترین تحرکات را داشته باشد تا برایان هوک و تیمش را دور بزند. او وارد کاری شده است که تبحرش در آن نیست. او مرد توسعه است نه مرد تحریم. او برای گشایش ها برنامه داشت اما امروز گرفتار انقباض هاست. از نظر درون نفت هم دلخوری ها و اعتراض ها نسبت به مسایل منابع انسانی، گسترده است. خودکشی کارگر نفتی در میدان یادآوران سرمایه اجتماعی نفت را به شدت به چالش کشید و سخت مورد انتقاد قرارداد. ایده های مختلفش در خصوص جوان گرایی به نتایج روشنی نرسیده است. نسبت به حضور دستیار جوانش انتقادات خیلی گسترده بود وهست. وضعیت خسته کننده ای برای اداره نفت رقم خورده است. زنگنه تقریبا یک سال وقت دارد. به نظر نمیرسد در سال پیش رو اتفاق خاصی در حوزه سرمایه پذیری خارجی بیافتد( ایده اصلی زنگنه) در حوزه منابع انسانی که مساله او نیست شاید بتوان تصمیمات درستی گرفت و چهره وزیر را ترمیم کرد اما او تابستان سال آینده اگر نخواهد به پستی بالاتر فکر کند، عمر وزارتی و سیاسی اش به سر میاید. او برای جمهوری اسلامی ایده تحقق سرمایه پذیری در نفت را به ارمغان آورد اما هنوز در تثبیتش ابهام است. او برای مردم با توسعه پارس جنوبی گاز ارازن و قابل دسترس را فراهم کرد و برای ایران؟ ایران آیا اینده اوست یا گذشته او؟ سنگ بزرگ او در نهایت به بالای قله میرسد؟
آلبرکامو در مقاله ای به عنوان "افسانه سیزیف" از داستان مردی سخن میگوید که همیشه کارش این است سنگ بزرگی را تا نزدیکی های قله میرساند اما در نهایت به پایین سقوط میکند و باز دوباره و باز دوباره این کار را تکرار می کند. سنگ بزرگ ( سرمایه پذیری خارجی) و بیژن زنگنه آیا تکرار چنین روایتی است؟