چرا آیت‌الله خامنه‌ای ریاست مجلس اول را نپذیرفت و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را پیشنهاد داد؟

|
۱۴۰۱/۱۰/۱۸
|
۲۱:۴۸:۳۲
| کد خبر: ۱۱۱۵۲۹۱
چرا آیت‌الله خامنه‌ای ریاست مجلس اول را نپذیرفت و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را پیشنهاد داد؟
"ابتدا نمایندگان عضو فراکسیون حزب جمهوری اسلامی تمایل داشتند که مقام معظم رهبری ریاست مجلس را بپذیرد اما ایشان با استدلال و صحبت‌های خود نمایندگان را قانع کرد که آقای هاشمی رفسنجانی مناسب‌تر برای ریاست مجلس خواهد بود."

به گزارش برنا از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بعد از تأسیس نظام جمهوری اسلامی، انتخابات متعددی برگزار شد یکی از این انتخابات مربوط به اولین دوره مجلس شورای اسلامی است که در مورخه ۱۳۵۸/۱۲/۲۴ برگزار شد. سرانجام نمایندگان منتخب در جایگاه نمایندگان نخستین مجلس شورای اسلامی در ۷ خرداد ۱۳۵۹ آغاز به کار کردند.

این گزارش به برخی از روایت‌های کمتر گفته شده از نخستین روزهای مجلس اول می‌پردازد که در ادامه از نظر می‌گذرد.

دکتر حسن روحانی یادمانده‌های خود از انتخاب ریاست مجلس را اینگونه روایت می‌کند: «ابتدا نمایندگان عضو فراکسیون حزب جمهوری اسلامی تمایل داشتند که مقام معظم رهبری ریاست مجلس را بپذیرد اما ایشان با استدلال و صحبت‌های خود نمایندگان را قانع کرد که آقای هاشمی رفسنجانی با توجه به ویژگی‌هایی که دارند مناسب‌تر برای ریاست مجلس خواهد بود.

** انتخاب هیات رئیسه

حجت‌الاسلام ناطق‌نوری در بخشی از خاطرات خود درباره حضور لیبرال‌ها در مجلس و انتخاب هیات رئیسه می‌گوید: از سران‌ نهضت‌ آزادی معین‌فر، یزدی، بازرگان‌، مهندس‌ سحابی، دکتر سحابی به‌ مجلس‌ راه‌ یافتند و نیروهای شاخص‌ دفتر هماهنگی بنی‌صدر هم‌ سلامتیان‌ و غضنفرپور بودند و اشکوری هم‌ به‌ اینها پیوست‌. بحث‌ اعتبارنامه‌ها که‌ شروع‌ شد، بحث‌های داغی در گرفت‌. روی اعتبارنامه‌ی آقایان‌ امید نجف‌آبادی و احمد سلامتیان‌ حساسیت‌ داشتم‌ و خیلی هم‌ تلاش‌ کردم‌ که‌ امید رأی نیاورد و ساقط‌ شود ولی بالاخره‌ رأی آورد، اما در مورد سلامتیان‌ آقای هاشمی صدایم‌ زد و گفت‌: «حالا تو چه‌ اصراری داری سلامتیان‌ اعتبارنامه‌اش‌ رد شود.» گفتم‌: «این‌ها آدم‌ صالحی نیستند و اسباب‌ زحمت‌ میشوند.» ایشان‌ حرف‌ خیلی قشنگی زد و گفت‌: «سلامتیان‌ اگر بیرون‌ از مجلس‌ برود شیطنت‌ زیادی میکند، بگذار در مجلس‌ باشد خودمان‌ همین‌ جا زیر نظرش‌ داشته‌ باشیم‌.» دیدم‌ حرف‌ خوبی است‌ بالاخره‌ یک‌ خرده‌ کوتاه‌ آمدم‌ و ایشان‌ هم‌ رأی آورد.

خلاصه‌ مجلس‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ شد. فراکسیون‌ حزب‌الله‌ که‌ انصافاً خیلی قوی بود و این‌ مجموعه‌ بیشتر نیروهای حزب‌ بودند که‌ انقلابی و قوی بودند. از نظر عاطفی بسیاری از مسایل‌ سیاسی، خیلی به‌ هم‌ نزدیک‌ بودیم‌ و در مقابل‌ فراکسیون‌ حزب‌ و نیروهای ارزشی، لیبرال‌ها و نهضت‌ آزادیها بودند که‌ آنها هم‌ یک‌ اقلیت‌ قوی بودند. در انتخاب‌ آقای هاشمی رفسنجانی هیچ‌ مشکلی وجود نداشت‌. اکثریت‌ نمایندگان‌ مجلس‌ به‌ آقای هاشمی رفسنجانی رأی دادند و هیئت‌ رئیسه نیز همگی از دوستان‌ حزب‌ انتخاب‌ شدند.

** نحوه تصویب اعتبارنامه‌ها

احمد توکلی هم درباره نحوه تصویب و رد اعتبارنامه‌ها در کتاب خاطراتش می‌گوید: در مجلس، هیأت رئیسه سنی انتخاب و مرحوم دکتر یدالله سحابی رئیس سنی مجلس شد و عده‌ای از جوان‌ها از جمله عطاءالله مهاجرانی و مجید انصاری منشی شدند. این دو نفر شاید یکی دو سال جوان‌تر از من بودند. در تصویب اعتبارنامه، حساسیت‌های زیادی وجود داشت. مقصود این بود که افرادی که به رژیم پهلوی نزدیک بودند و سر و کاری با انقلاب نداشتند، حذف شوند. همین گونه هم شد. نماینده‌ها به ده شعبه تقسیم شده بودند و اعتبارنامه‌ها به ترتیب حروف الفبا بین آن شعب ده‌گانه تقسیم شده بود. شُعب تحقیق می‌کردند و اعتبارنامه را به مجلس گزارش می‌کردند، اگر معترضی داشت پرونده به کمیسیون تحقیق می‌رفت یا ممکن بود خود شعبه، پرونده را به کمیسیون تحقیق ارجاع دهد.

در آن ایام، دسترسی به نماینده‌ها بسیار آسان بود. روزی عده‌ای از شهر کاشمر به دیدن من آمدند و اسنادی درباره‌ی نماینده‌ی آن شهر به من دادند؛ این اسناد و عکس‌ها نشان‌دهنده‌ی نوعی ارتباط بین آن نماینده و محمدرضا شاه بود و نزدیکی او را به خاندان سلطنتی نشان می‌داد. این موضوع برای یک ملت انقلاب کرده، خیلی منطقی بود که دلش نخواهد چنین آدم‌هایی وارد مجلس انقلابی بشود. خلاصه من به اعتبارنامه‌ی این فرد اعتراض کردم و پرونده به کمیسیون تحقیق رفت. آن‌جا حق را به من دادند، سپس در مجلس رأی‌گیری شد و ایشان رأی نیاورد.

فخرالدین حجازی اولین رأی را در تهران آورد. وقتی نماینده‌ها به خدمت امام رفتند، حجازی بلند شد و آن نطق معروف خود را کرد و مدحی از امام گفت که به نظر من خلاف واقع نگفته بود، ولی امام این روش او را تقبیح کرد تا مدح رایج نشود. وقتی اعتبارنامه‌ی حجازی در مجلس مطرح شد، سیدمحمدمهدی جعفری، نماینده‌ی دشتستان، اعتراض کرد.

داستان هم از این قرار بود که حجازی در ایامی که روزنامه‌ خراسان را داشت، مقاله‌هایی علیه امام و به نفع رژیم نوشته بود که خیلی بد بود. دلیل دیگر مخالفت آقای جعفری این بود که می‌گفت: «شما بی‌جهت به حجازی خوش‌بین هستید، ایشان خیلی هم عوض نشده و فعالیتش در حسینیه‌ی ارشاد در اذهان هست، الآن هم نقشش را دارد به گونه دیگر بازی می‌کند.» آقای یار محمدی، نماینده‌ی بم، که با او هم‌زندان بودم، پیش من آمد و به کار آقای جعفری اعتراض کرد: «مثلا اشتباهی بوده که تمام شده است، حجازی در تهییج احساسات دینی مردم نقش داشته و خدمات او در دوره‌ی انقلاب لطمات او را می‌پوشاند، اِنَّ آلحَسَناتِ یذْهِبْنَ اَلسَّیئاّتِ ...»

او از من خواست که با آقای جعفری صحبت کنم. آن موقع ما جوان‌های فعال مجلس بودیم؛ من پیش آقای جعفری رفتم و با او صحبت کردم و به او گفتم: «این کارها بین مردم اثر بدی می‌گذارد؛ ایشان نماینده‌ی اول تهران شده، پیش امام صحبت کرده، حالا اگر یک دفعه اعلام شود که او فلان موقع، علیه امام مقاله نوشته، چه بازتابی خواهد داشت؟ حجازی در دفاع از اعتبارنامه قدرت دارد و این جور هم نیست که دفاعش کار ساز نباشد، رأی هم می‌آورد، ولی از نظر روحی این مردم اندک ضربه‌ای می‌خورند.» جعفری گفت: «من به شما علاقه‌مندم و حرف‌هایتان را قبول می‌کنم، ولی بدانید گوساله‌ای را پشت بام می‌برید که گاو خواهد شد. آن وقت نمی‌توانید پایین بیاورید.» جعفری خیلی بدبین بود، ولی احترام گذاشت، لطف کرد و اعتراض خود را پس گرفت. اعتبارنامه‌ی حجازی هم تصویب شد و مسأله‌ای پیش نیامد.

انتهای پیام

 

نظر شما