به گزارش خبرگزاری برنا هرمزگان، بررسی تاریخ بشریت از زمانی که شروع به نگارش و ثبت و ضبط شده است نشان میدهد که انسانها همواره به طبیعت و ظرفیتهای طبیعی عشق ورزیدهاند تا جایی که حتی گاها با کرنش در برابر آنها به حد پرستش نیز جلو رفتهاند، این مسئله شاید ریشه در ویژگیهایی دارد که انسانها دلشان میخواهد از آن جلوهی هستی به ارث ببرند، استواری کوهها، زیبایی دشتها و جنگلها، روزیرسان بودن و بزرگی دریاها و حیاتبخش بودن رودخانهها، ویژگیهایی هستند که اشرف مخلوقات همیشه تلاش میکند آن را در خود پرورش بدهد و بر همین اساس همواره ستایشگرِ این ظرفیتها است.
خلیجفارس برای جنوبیها و کل ایران، رودخانهی ارس برای مرزنشینانِ شمال غرب، دریاچه ارومیه برای آذریها، زایندهرود برای اصفهانیها، جنگل و دریای خزر برای شمالیها، دماوند برای تهرانیها، زاگرس برای غربنشینان، اروند و کارون برای خوزستانیها و هلیل برای جنوب کرمانیها تنها ، دریا، رودخانه، جنگل و کوه به شمار نمیآید بلکه پرورشیافتگان این دامنها یاد گرفتهاند که آنها فرزندان دریا و دشت و کوه و کوهستان هستند و باید مانند مادر به آن احترام بگذارند و مانند ناموس خود از آن دفاع کنند.
اگر شناسنامه ایران را باز کنیم یکی از پررنگترین خطوط آن مربوط به واژهی " خلیجفارس " است، نامی بلند آوازه به پهنای تاریخ که بخشی از هویت ایرانی از آن نشات میگیرد و چون حصاری نفوذناپذیر و مادری مهربان خاک مهرآگینِ خود ایران را به آغوش کشیده است.
باز بودنِ آغوش پر مهر خلیجفارس به سمت ایرانزمین خود گواهی بر عطوفتِ دیرینهی مردمان این سوی خلیج با " دریایی است که از سرزمین پارس میگذرد" !
خلیجفارس در کنار اینکه برای ایران زمین پهنهای افتخارآفرین است در تاریخ بشریت نیز اثرانگشتی پررنگ دارد چرا که سواحل و جزایر این خلیجِ نیلگون همواره مامن تمدنهای بزرگ بشری بوده است، اگر بخواهیم به یکی از گزارشات تاریخی اشاره کنیم باید بگوییم طبق مکتوبات ویلدورانت در کتاب تاریخ تمدن ، قدیمیترین و بزرگترین تمدن بشری تحت عنوان سرزمین سومر زیر سایهی خلیجفارس شکل گرفته است؛ بروسوس، مورخ بابلی، که در حدود ۲۵۰ ق م کتاب خود را نوشته، در کتاب خود از نژادی از مردم غول پیکر نام میبرد که در زیر فرمان شخصی بودهاند به نام اوآنس، که از خلیج فارس برآمده و با خود هنر کشاورزی و فلزکاری و نوشتن را همراه آورده است. سپس میگوید: «اوآنس همه چیز را، که برای بهبود زندگی آدمیزاد لازم بود، از خود برجای گذاشت. از زمان وی تاکنون، هیچ چیز اختراع نشد. »
بنابراین امروز دفاع از سند خلیجفارس که یکی از اسناد هویت ایران و جهان است امری اجتنابناپذیر است و باید نقاط پنهان آن را روشن کنیم چرا که کم توجهی به تمدن خلیجفارس موجب شده است که خلیجنشینانِ پارسیگوی به درستی معرفی نشوند و شخصیتهای برجستهی این کهن سرزمین در غربتی فزاینده به سر ببرند.
شواهد تاریخی نشان میدهد که خلیجفارس همواره مورد توجه قدرتها و حکومتهدی مختلف بوده است و عظمت آن موجب میشده تا مطالعاتی روی آن انجام شود جهت نمونه طبق گزارشات به دست آمده، در زمان هخامنشیان، داریوش کبیر ناوگان دریایی خود را به همراه سیلاکس کاریاندی، افسری یونانی مامور مطالعه بر خلیجفارس و جزایر آن میکند.
ساسانیان نیز توجه خاص و ویژهای به خلیجفارس داشتهاند، رونق تجاری بندر سیراف که ههم به خوارزم و کاشان و هم از سوی دریا به هند و چین راه داشته است خود گواهی بر این مدعا است.
در دورهی اسلامی نیز جزیره بحرین که یکی جزایر ایرانی تبار خلیجفارس است زودتر از سایر مناطق ایران به پیوستن به شریعت اسلام را برگزید اما در دورهی خلفا گواه تاریخ بر این است که دیار خلیجفارس هیچگاه دیاری ساکت در برابر ظلم خلفا نبوده است و همواره قیامهایی از این سرزمین آتش به خرمن خلفایی که از عدل و عدالت عدول میکردند میانداخت.
در دورهی حکومت دیلیمیها خلیجفارس آوازهای بیش از پیش پیدا کرد و در حاکمیت اتابکان جزیرهی کیش به عنوان دولتخانهی ایران انتخاب شد و تا به امروز نیز بار بزرگی از تجارت ایران و جهان بر دوش خلیج فارس و هرمزگان بوده است.
خلیجفارس و طمع بزرگترین امپراتوری فراقارهای به آن
یکی از دورههای تاریخیِ مهم برای خلیجفارس، ورود پرتغالیها به منطقه اقیانوس هند است که منجر میشود اتفاقات تلخی در جزایر خلیجفارس رقم بخورد، بر همین اساس لازم است کمی در این دوره نیز مطالعه داشته باشیم.
همانطور که میدانید تاریخ علم و دانش نشان میدهد که ایرانیها و بعد از آن مسلمانان به خصوص مسلمانان ایرانی در علم و دانش حرف زیادی برای گفتن دارند و اگر خدمات دانشمندان مشرقزمین نبود ممکن بود اروپاییها حالا حالاها نتوانند از دوران تاریک قرون وسطی خارج شوند.
نفوذ اسلام در آندلس و همچنین به راه افتادن جنگهای صلیبی موجب شد که اروپاییها علوم زیادی را از مسلمانان یاد بگیرند و یکی از منفعتهایی که این دوره برای اروپا به وجود آورد توسعهی دریانوردی بود که بعدها زمینهی ایجاد استعمارگریهای بزرگ و فتح و کشف سرزمینهای جدید را ایجاد کرد در قرن پانزدهم یکی از شاهزادگان پرتغالی که بعدها به هانری دریانورد معروف شد توانست در بندر ساگریش با تلفیق تخصص و هنر مسلمانان و اروپاییها کشتیهایی بادبانی تحت عنوان " کارناوال " را که برای اقیانوسپیمایی مناسب بودند را بسازد و با استفاده از آن پرتغالیها اولین دریانوردیهای خود را به سمت قاره آفریقا آغاز کردند.
کشورگشاییهای پرتغالیها یکی پس از دیگری ادامه داشت آنها اعتقاد داشتند که هر دولتی بر سه تنگه باب المندب، هرمز و مالاگا تسلط داشته باشند بر جهان مسلط خواهد شد بر همین اساس نیروهای متخاصم خود را برای کامل کردن پازل موفقیتهایشان که آنها را به ابرقدرتی بیرقیب تبدیل کرده بود بعد از تسلط بر اقیانوس هند و دریای عمان به سمت خلیجفارس حرکت کردند.
ورود پرتغالیها به ایران همزمان با دوران حاکمیت صفویه و شاه اسماعیل اول بود و در آن زمان ایرانیها به جنگی تمام عیار با عثمانیها درگیر بودند البته برخی از منابع نیز حاکی از این است که خود پرتغالیها نیز به این جنگها دامن میزدند تا بتوانند ماهیِ خود را به راحتی از آب گل آلود بگیرند چرا که پرتغالیها خودشان زخم خوردهی عثمانی بودند و بدین سبب با درگیر کردن دو کشور مسلمان تلاش میکردند هم انتقام بگیرند و هم هند و خلیجفارس را بیرقیب فتح کنند از طرفی هم شاه اسماعیل توافقاتی با پرتغالیها داشت که از لحاظ سیاسی کار را برای آنها هموار میکرد اما خوی استعماریِ غرب در آن دوره خود را با کشت و کشتار مردم جزایر دریای عمان و خلیجفارس خود را نشان داد.
هرمز که در آن زمان جزیرهای پر آوازه و تجاری بود، لقمهای چرپ و چیلی برای پرتغالیها به شمار میرفت و حکومت محلی آن وزیری کاردان تحت عنوان خواجه عطا داشت که با وجود موضعِ انفعال حکومت مرکزی، پشتش به ایمان و ارادهی مردمان جنوب و هرمزگان گرم بود و حاضر نبود به این سادگیها خاک به دشمن دهد.
پیش زمینههای جنگ بین هرموزی ها و پرتغالیها با تعدیِ نیروهای غربی به کشتیهای صیادی و تجاریِ ایرانی در دریای عمان و اقیانوس هند آغاز شد، پرتغالیها که خود را امپراتورِ بلافصلِ دریاها میپنداشتند به کشتیهای ایرانی حمله و آنها را پس از غارت به آتش میکشیدند.
حماسهی خواجه عطا
بنادر و جزایر دریای عمان به شکل ناجوانمردانهای توسط پرتغالیها غارت و به آتش کشیده شد در این ایام حکومت هرموز که از وزیری دوراندیش و کاردان به نام خواجهعطا برخوردار بود به جمعآوری قوای نظامی مشغول بود و طبق منابع تاریخی خواجهی هرمزگان موفق شد سیهزار مرد جنگی، چهارهزار تیرانداز و چهارصد کشتی بزرگ و کوچک را برای مقابله با پرتغالیها ساماندهی کند.
پرتغالیها از هر لحاظی قدرت برتر را در اختیار داشتند و سرمست از غارت جزایر و شهرهای ساحلی با تمام توان و قدرت توپخانهای به هرمز حمله کردند، خواجه عطا و یارانش گرچه مقاومت جانانهای کردند اما شکست سنگینی خوردند و پای پرتغالیها به هرمز باز شد ،
البته این پایان کار برای خواجه عطا نبود بلکه او نبرد را در عرصهی درایت و سیاست ادامه داد و با اختلاف افکنی بین فرماندهان پرتغالی و تقویت نفوذ خود در صف نیروهای دشمن شکافهایی را ایجاد کرد تا برای قدرت به جان همدیگر بیافتند، افزایش اختلافات و نارضایتیها از آلبوکوک فرمانده نیروهای پرتغالی موجب میشود که در حد چند هفته کاپیتانهای ارتش درخواست بازگشت به هند را مطرح کنند، البته آلبوکرک هم که از درایت خواجه عطا مطلع شده بود همین سیاست در در بین سیاستمداران هرمزی در پیش گرفت و با دادن وعدههای مختلف سعی کرد زمینهی قتل خواجه عطا را فراهم کند اما کار به جایی نبرد و اختلاف در صفوف پرتغالیها و بگیر و ببندها به حدی زیاد شد که چهار تن از فرماندهان پرتغالی به خواجه عطا پناهنده شدند این امر موجب تشدید درگیریها بین پرتغالیها و ایرانیها و دمیدهشدنِ روحی جدید برای مقاومت شد تا جایی که دو هفته بعد سه تن دیگر از فرماندهان پرتغالی نیز با فرار از اردویشان به خواجه عطا پیوستند و اوضاع برای آلبوکرک غیر قابل تحمل شده و مجبور به بازگشت شد و بدین ترتیب خواجه عطا جنگی را که در آن شکست خورده بود به پیروزی بدل کرد.
پرتغالیها دوباره با تجدید قوا برای تمام کردن کار ناتمام خود به سمت هرمز لشکرکشی کردند تا این جزیره را به تصرف خود درآورند اما این بار هم درایتهای خواجه عطا راه را بر آنها بست چرا که طی مدتی که پرتغالیها محدودهی خلیجفارس را ترک کرده بودند بیکار ننشسته بود و حتی به پادشاه پرتغال هم نامههایی نوشته بود و از طرفی امکان مقاومت در محاصره را نیز برای هرمز ایجاد کرده بود که نتایج اقداماتش چنین شد که آلبوکرک برای بار دوم دست از پا درازتر به هند عقبنشینی کرد.
سومین حملهی پرتغالیها اما یک تفاوت با دورههای قبلی داشت و آن هم درگذشت فرماندهی مدافعان جزیره یعنی خواجه عطا بود که منجر شد پیروزیِ پرتغالیها محقق شود و سیطرهی صد و اندیسالهی آنها بر خلیجفارس آغاز شود.
پایان بیش از یک قرن استعمارگری در خلیجفارس
در دروه حاکمیت شاه عباس تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک برای بازپسگیری هرمز افزایش پیدا کرد اما پرتغالیها حاضر نبودند این جزیرهی استراتژیک را به راحتی پس دهد بر همین اساس اللهوردیخان حاکم فارس با استفاده از فرصتی که پیش آمد با اتکا بر تفنگچیها و مردم جنوب کشور موفق شد بحرین را فتح کرده و از دست استعمارگران خارج کند، همین پیروزی موجب دمیدهشدن روح خودباوری در دربار صفوی شد و گمبرون و هرمز نیز توسط قوای ایران محاصره شد.
درگیری ایران با عثمانی اجازه نمیداد که شاه عباس تمام تمرکز خود را معطوف بر خلیجفارس کند اما پیدا شدنِ سر و کلهی انگلیسیها که رقیبی بزرگ برای پرتغالیها و اسپانیاییها به شمار میآمدند زنگ خطر را برای استعمار کهنه به صدا درآورد.
پرتغالیها که دیگر تحت لوای امپراطوریِ اسپانیا بودند دوباره سیاست صد سال پیش خود را برای دفاع از مستعمراتشان به کار بردند و به شاه عباس وعده دادند که حاضرند با او بر علیه عثمانی متحد شوند اما این بار شاه عباس فریب نخورد و همین وعدههای تکراری خشم او را برای صدور فرمان حمله و اتحاد با انگلستان بر علیه پرتغالیها برانگیخت.
ایرانیها به فرماندهی امامقلی خان ابتدا قشم را از تصرف پرتغالیها خارج کردند و سپس با حمله به هرمز و همکاری بومیان جزیره بر سیطرهی پرتغالیها و اسپانیاییها بر جزایر خلیجفارس پایان دادند.
امروز قلعه پرتغالیها که در اکثر جزایر خلیجفارس یک لنگه از آن وجود دارد نمادی از استعمار کهنه و یادآور رشادتهای مردمان جزیره نشین خلیجفارس است که نه جزیره را آسان از دست دادند و نه آسان به دستش آوردند.
علی ستاری
انتهای پیام/