به گزارش برنا؛ هادی خانیکی در یادداشتی به مناسبت سالگرد فوت حجت الاسلام دعایی نوشت :
در خبرها بوی رنج زندگی است
در خبرها بوی تهدید است و ترس
زندگی در روزنامه تیره است
زندگی در روزنامه خسته است
کاش میشد تا بگیریم از خبر
سایه تفسیر سوء یکدگر
کاش تا پیکی، سوار لایقی
پرکند این صفحه را از عاشقی
مجتبی کاشانی
۱)پارسال در زیرزمین بخش شیمیدرمانی بیمارستان پارس بودم و در حال تجربه جدال یا همنشینی نامتعین زندگی و مرگ که خبر جانکاه مرگ سید محمود دعایی را شنیدم؛ تصویر پرنقش و خاطرهاش در آن لحظه چنان بر پرده ذهنم نشست که هنوز هم بعد از یک سال، یاد آن به گفته نیما «قوّتم میبخشد، راه میاندازد و اجاق کهن سرد سرایم گرم میآید از گرمی عالی و دمشان.»
۲) امروز ـ ۹ خرداد ـ سالگرد دعایی است و زمان بازاندیشی در آوردهها و سرمایههای او که میان جهان مطبوعات و سیاست و حتی جهانهای دیگر، جایگاهی وزین و متین داشت. دعایی «جوانمرد مطبوعات و گرهگشای میدان سیاست» بود؛ دست افتادگان میگرفت و دل راندهشدگان مینواخت و زنگار کدورت میزدود و غبار رنجیدگی میشست. هنرش همنفسی با غمها بود و کارش همسفری با رنجها. حاشیهنشینان را به متن مطبوعات میآورد و دامنههای متن را در سیاست پهنتر میکرد. انصاف آنکه در این راه به گفته شاملو «یگانه بوده و هیچ کم نداشت.»
۳) دعایی «فرد» بود و «عاملیت فردی» در همه این کنشگریهای مؤثر و خیرخواهانهای که بهرهاش نهایتاً به آیین ایران و انقلاب میرسید، نقش اثر نخست داشت. او یک انقلابی آرمانخواه و ثابتقدم اما مهربان و دلسوز بود که در پی کاستن رنجی و افزودن پیوندی مدام میدوید. سهم او از قدرت و سیاست، پایبندی به اخلاق فروتنی و اصرار بر گرهگشایی از کار بیرونایستادگان از نظم رسمی بود. گرانیگاه انصاف و تعادل در منظومه مطبوعات و پناهگاه نویسندگان و روزنامهنگارانی بود که پیوسته بیمناک از زندگی امن و آرام بودهاند و هستند. آیا نمیتوان و نباید در این زمین و زمانه از «دعایی» به «دعاییها» یا از «عاملیت فردی» به «ساختارهای رسانهای و مدنی و سیاسی» رسید؟ رنجها و رنجیدگیها، تضییقها و تنگناها، راندهشدنها و راندهشدهها بیش از زمان و زمانه دعاییاند؛ از این رو نهادها و ساختارها و سازوکارهای واسط و میانجی برای ترمیم گسستگیهای امروز جامعه ما بیشتر از دیروز مورد نیازند.
۴) «کنشگری مرزی» و «کنشگران مرزی» دو مفهوم معنابخشی و کارگشایند که در این سالها از سوی دکتر مقصود فراستخواه به خوبی توصیف و تعیین شدهاند. به تعبیر او «کنشگران مرزی میان ایران دولت و ایران جامعه تردد دارند؛ در فضاهای مرزی ظرفیت تنوع و همزیستی هست و در آنها سطوح و منظرهای مختلف، بدون بریبودن از اختلاف و متفاوتبودن به مکالمه و تعامل و همگرایی میرسند. به این اعتبار، معنای خاص کنش مرزی، عملکردی است در فضای واسط میان دستگاه حکمرانی از یکسو و حیات مدنی و فکری و فرهنگی و اجتماعی از سوی دیگر و هر همکنشی ارتباطی و گفتوگویی که خصیصه درمیانبودگی داشته باشد را در بر میگیرد.
دعایی را بنا به این تعریف نه تنها میتوان در شمار کنشگران مرزی قلمداد کرد، که باید او را مثال اعلایی از کنشگری مرزی در جهان مطبوعات و ارتباطات دانست. دعایی در بینش و منش، نماد زدودن فاصلهها میان «خود» و «دیگری» همیشه و در همهجا بود؛ برای همین در افق نگاه مطبوعاتی او دایره خودی، وسیع و دایره غیرخودی، محدود به تصویر درمیآمد.
۵) «دعایی» تا آنجا که توانست خود «رسانه» شد و آن هم رسانه بیصدایان و خاموششدگان. آیا رسانهها نمیتوانند به رنگ دعایی در آیند و منادی فضیلتهای فراموششده و آرمانهای بربادرفته باشند؟ نقش مؤثر شخصیتها در تاریخ میطلبد که در غیاب آنان، رویکردها و رویهها نهادی شوند تا پایدار بمانند. خوشبختانه مؤسسه اطلاعات که خانه دعایی بود، جایگزینی شایسته یافت که در همه حال و از هر نظر یادآور خصال نیکوی اوست؛ دکتر سید عباس صالحی هم، در جهانهای موازی فرهنگ و سیاست بر سکوی اخلاق و انصاف ایستادهاست و این به آن معناست که میتوان دستکم در بخشی از مطبوعات، همچنان امید به گفتوگوهای واقعی برای کاستن از دردهای انباشته مردم داشت. مطبوعات میتوانند و باید، صدای بیقدرتان و تصویرگر عشق به زندگی باشند تا به گفته شاعر «سایه تفسیر سوء یکدیگر» را از خبر بگیرند و در مسیر خلق همبستگیهای نو، گامی به جلو نهند.