فرمول ساخت درام در تمام دنیا مشخص و معین است و کمپانی های سریال سازی و فیلمسازی بر اساس خاص مخاطب و سلیقه طیف وسیعی از علاقمندان سریال در بازار جهانی اقدام به ساخت قصه هایی در قالب سریال دارند.
در کنار ژانرهای پرمخاطبی مانند کمدی، تخیلی، پلیسی و ... که برای مراکز فیلمسازی اصولا با برد همراه است ژانرهایی وجود دارد که جدا از استانداردهای ساخت آثار نمایشی روی وضعیت روحی و روانی جامعه تاثیر گذار است و معمولا روانشناسان و جامعه شناسان اجتماعی تحلیل هایی متفاوت در ساخت این آثار دارند و معتقد هستند که گاهی رجوع به برخی درام های تلخ با نگاهی بر هنجارها و ناهنجاری های هر جامعه منعطف بر روابط و سکنات افراد در کشورهای مختلف جدا از برداشت های پندآموز و اخلاقی می تواند تاثیری بر عکس داشته و با توانایی منحصر به فردی که در درام وجود دارد و تکنیک و توان اثر کار به جایی می رسد که مخاطب با دیدن این آثار دچار اختلال های روحی و روانی موثر در برخورد با دیگر افراد جامعه ، روابط شخصی و حتی ادبیات اجتماعی اش می شود.
اگرچه بیزینس فیلمسازی و سریال سازی مانند رساندن محصول به دست مخاطب در دیگر بیزینس های اقتصادی گاهی خودش را ملزم به سلامت مخاطب نمی داند و در چارچوب برد اقتصادی صرف گام برمی دارد اما در بسیاری از کشورها مسئولین و مدیران و سیاستگذاران فرهنگ با تدبیر و نگاهی متمرکز روی محتوا ، فرم ، ساختار و شیوه روایت مراقبت می کنند تا اثر روی مخاطبش چه تاثیری می گذارد و این مسئله تا چه مدت زمان می تواند روند زندگی بیننده اثر را تحت تاثیر قرار دهد.
آنتاگونیست ها و پروپاگونیست ها ، قهرمانان و ضد قهرمانان ، کارکترهای سیاه و خاکستری و ... پایه گذاران شکل گیری یک درام هستند و بارها دیده شده است که قصه های عاشقانه ذیل تقابل قهرمانها و ضد قهرمانها به بازی گرفته می شوند و در بسیاری از مواقع حتی قصه های عاشقانه موجود در یک اثر با هر ابعادی در میان بچه داستان های درام جای خوش می کنند و کم کم مخاطب خودش را پیدا می کنند.
در واقع نمی توان توقع داشت در طراحی شخصیت ها ملاحظاتی در قواره های از بین بردن کارکترهای خاکستری وجود داشته باشد چرا که این تقابل ها فضا را به یک موقعیت تراژیک تبدیل می کنند و مخاطب را گرفتار ، در این شرایط موقعیت ها هستند که می توانند فضا را تلطیف کنند.
متاسفانه در برخی از سریال های جدی داخلی شاهد این هستیم که نویسندگان به دلیل عدم پیشرفت داستان و نداشتن موقعیت های جذاب و الکن بودن قصه به لحاظ قوام و رمق و توان در کشش به سراغ سیاه نمایی های غیر معمول و به دور از تعاریف درام می روند تا تماشاگر را در باتلاقی گرفتار کنند و با نمایش سیاهی های صرف داستان را بر سر مخاطب شان خراب کنند.
در حالی که تماشاگر قرار است در کنار شخصیت ها به یک نجات دسته جمعی بیندیشد و در تلخ ترین و سیاه ترین موقعیت های درام این نویسنده است که می تواند با روشنگری فضا را به سمتی ببرد که تماشاگر در لحظاتی خود را در موقعیت های مختلف درام رو به سپیدی نیز ببیند و با شخصیت ها و کارکترهای اثر در کنار حس هم ذات پنداری مسیری به بهشت را حس کند.
سریال رهایم کن و اتفاقات رخ داده در این مجموعه برای پلتفرم شبکه نمایش خانگی بسیار هوشمندانه و با نگاهی نو به شخصیت پردازی و رنگ آمیزی کارکترها شکل گرفت و در تلخ ترین موقعیت ممکن به ایستگاه پایانی رسید اما این سیاهی موجود در فضای فینال سریال هرگز آزار دهنده نبود چرا که قهرمان و ضد قهرمان های داستان در عین حال که هر کدام به اندازه های خود دچار هامارتیا (خطای قهرمان تراژدی شدن) اما با سلیقه نویسنده به سزای عمل خود رسیدند و بسیار مدبرانه نویسنده و کارگردان تئاتر این حق را بر خود قائل بودند که شخصیتی را که تماشاگر با او حس هم ذات پنداری بیشتری داشت دچار آسیب نهایی نمایند و مستقیما با روح و روان مخاطب شان به چالش برسند.
گاهی اوقات اما نویسندگان در سیاه کردن موقعیت و روابط میان افراد به دنبال این هستند که از آبی که خود گل آلود کرده اند ماهی خود را بگیرند و در این شرایط طبیعی است که قواعد درام را به نفع خود خارج می کنند و در این شرایط بدون توجه به بازخورد مخاطب دنیای داستان شان را آن قدر تلخ و ناگوار نمایش می دهند که در این ویترین قصه گم و گور می شود و تفکر نویسنده در نمایش چیزی که در ذهنش مخوف وترسناک است پررنگ تر جلوه می کند.
باید گفت مخاطب برگردن نویسندگان و صاحبان اثر این حق را دارد که بعد از دیدن یک کار نمایشی به واسطه اعتمادی که داشته است حال خوب با خود ببرد حتی اگر تراژدی در پایان تلخ و آزار دهنده و دور از واقعیت مرسوم باشد.
انتهای پیام ./