به گزارش خبرگزاری برنا، دارالاکرام شانزدهمین نشست خیر و خرد را با موضوع «آشنایی با اندیشه و نگاهِ شاعرانِ فارسیزبان به فعالیتِ خیرخواهانه» برگزار کرد.
این نشست با حضور دکتر ناصر مهدوی، استاد دانشگاه و پژوهشگر در حوزه علوم انسانی و جمعی از علاقهمندان برپاشد.
دکتر مهدوی با اشاره به اینکه اقدامات صمیمانه و شفقت بر مردم مشارکتی از جانب خداوند است، گفت: سعدی به مقوله خیر نگاه دنیویتر و عرفیتری دارد البته نه مانند شهریاران که برای رسیدن به اهداف دنیوی خود به راحتی اخلاق را زیر پا میگذارند.
مهدوی در تحلیل نگاه مولانا گفت: مولوی روح متعالیتری دارد و تجربههای درخشان و آسمانی ارائه میدهد تا آدمها بتوانند در زندگی سطحی، ملالآور و تکراری گرفتار نشوند و تمام هستی خود را تباه نکنند. مولانا چیزی به نام عشق و چیزی به نام آسمان را به رسمیت میشناسد؛ گرچه همیشه هم در آسمان نمیماند. از این نظر او کییرکگارد، فیلسوف قرن نوزدهم، را شبیه مولانا دانست و گفت: کییرکگارد نیز زندگی سطحی، عاطفی و احساسی را نازل، دون و بیارزش میداند. او میگوید ساختمانِ وجود انسان چند طبقه است اما مردم اصرار دارند در همان زیرزمین باقی بمانند. کییرکگارد نیز همانند مولانا ساحت بالاتر را ساحت اخلاق میداند و ساحت دیگری که بالاتر از اخلاق است را ساحت ایمان معرفی میکند که در آنجا یک عشق بیشرط و بیتعین نسبت به خداوند وجود دارد و عشق و ایمان تمام وجود را فرا میگیرد.
مهدوی ادامه داد: اما سعدی در اشعار خود دو شخصیت متفاوت را نشان میدهد؛ به طوری که گلستان شامل نکات زیبا، تاملبرانگیز و تکاندهندهی اخلاقیست و بوستان اندیشههای ناب، حکیمانه و فیلسوفانه را دربرمیگیرد و در غزلیات سعدی که کاملا عاشقانه است انسان طبیعی را میتوان دید.
وی افزود: اشعارِ سعدی انسانِ کامل را نشان نمیدهد اما یک فرد کاملا انسان را نشان میدهد که از زندگی لذت میبرد و با وجود اینکه راز و نیاز میکند و به پیغمبر احترام میگذارد اما تجربه درخشان مولانا را ندارد. سعدی اهل شور و احساس است و کاملا پیداست که در کنار عاطفه و احساس، خرد را به مشارکت دعوت میکند.
مهدوی در ادامه گفت: حافظ هم ویژگی سعدی و هم ویژگی مولانا را دارد البته نمیتوان گفت حافظ نابترین تجربیات عرفانی را داشته اما او نیز بیقرار بوده و از نام ننگ و با ننگ انس دارد و از تایید و تکذیب دیگران رویگردان است و در عین حال روی زمین سیر میکند و هشدار میدهد که اگر از زندگیِ زمینی خود لذت نبرید و سروری را تجربه نکنید، در قیامت هیچکس به فریاد شما نخواهد رسید.
حافظ برخلاف متفکران قبل و بعد از خودش زندگی را تحقیر و تضعیف نمیکند، بلکه میگوید آخرت به این دنیا تکیه کرده است و هر چه دارد از دنیاست؛ آخرت نوعی انعکاس است. بازگشت جاودانه و تکرار این زندگیست.
در حقیقت این سخن نیچه که میگوید گونهای زندگی کن که بتوانی دوباره هم آن را زندگی کنی و به تجربهی مجدد آن آری بگویی تکرار اندیشهی حافظ است. هر دو قیامت را تکرارِ زندگی میدانند، به طوری که تمام آنچه زیستهای به شکل دیگری برملا میشود.
به گفته دکتر مهدوی، حافظ دغدغه زندگی دارد؛ مولانا دغدغه عشق. محبتهای صمیمانه و ارتباطات انسانی نیز دغدغهی سعدیست.
مهدوی در پایان گفت: هر سه شاعر در موضوع انسان و شفقت بر انسان به یک نقطه میرسند؛ گرچه شاید تفاوتهایی در عمق اندیشه آنها وجود داشته باشد.
آنچه در تفکر مولانا، حافظ و سعدی به انسان تعالی میبخشد و او را به ساحت اخلاقی و ایمانی میبرد و روحش را افزونتر میکند این است که انسان باید بتواند دیگری را انسان بینگارد و به او عشق محبت و شفقت بورزد و این یکی از زیباترین مصداقهای خیر است.
بنابراین خیر یک مفهوم عمومی است و بر اساسِ این تعریف، مطالعه، تامل و جنگ با ظلمت درونی نیز خیر است؛ چرا که روحِ آدمی را غنیتر و گرانقیمتتر میکند.
هر سه شاعر معتقدند یکی از بارزترین عواملِ وقوعِ کار خیر در آدمی وقتی است که فعل او موجب گرهگشایی و کاستن از اندوه دیگران باشد؛ جایی که نگاه به دیگری کاملا متفاوت است.
هر سه شاعر تحت تاثیر قرآن کریم تعلیم میدهند؛ گرچه مخاطب آیات پیغمبر برای همان زمانه است و برخی آیات جنبهی تاریخی دارند و قابلیت تعمیم ندارند؛ اما برخی آیات جاودانهاند و مثل چراغی همیشه روشنگرند؛ همانجایی که خدا به پیغمبر میگوید به مردم عشق بورز مبادا انسانها را ابزاری برای رسیدن به اهداف خود بدانی. اگر اهدافت به خطر افتاد، باکی نیست؛ مراقب باش ارتباطت را با انسانها آسیبپذیر نکنی.
بنابراین دیگری وسیله یا پدیده نیست تا هر گاه که خواستید او را تایید یا رد کنید. دیگری مهم است؛ چراکه دیگری هدف است؛ بنابراین برچسب نهادن بر آدمها در دستگاه دینی وجود ندارد و باید انسان را نگریست.
ممکن است که مولانا اعلیترین خیر را خلوت با خدا، ریاضت نفس و تلطیف دل و خیر بعدی را شفقت بر انسانها بداند اما بدون تردید، هر سه شاعر مصداق بارز تحقق خیر به انسانها را عشق، شفقت بر دیگری، همدردی و زندگی با انسانهای دیگر میدانند.
به لحاظِ اخلاقی هنگامی که به انسانها مهر میورزیم، احساس آرامش، رضایت خاطر، لطافت و لذت بیشتری داریم؛ چرا که جنگ و تخاصمِ درونی پایان گرفته است.
این استاد دانشگاه گفت: هر سه شاعر این جهان را حضور آیهها و نشانهها و نیز تجلی ظهور میدانند؛ بنابراین همه انسانها سایهی حضور و ظهور خداوندند و خدا با انسان پدیدار میشود و از غیاب به خطاب میآید. خدا در غیاب است چون انسانها یکدیگر را میآزارند؛ خیرخواه و نیکخواه نیستند و از درد و رنج هم نمیکاهند. خدا بین ما و همسایه ایستاده است. وقتی به همسایه عشق میورزی، خدا پدیدار میشود. وقتی وجود یک انسان را جدی میگیرید، در نتیجه خدا آشکار میشود. خدا چیزی جز تجلی نیست.
مهدوی در پاسخ به این پرسش که خدا چه زمانی ظهور مییابد؟ گفت: وقتی به همسایه عشق میورزید. خدا بین ما و انسانهاست. وقتی به انسان میتازید، پدیدار شدنِ خدا را مانع شدهاید.
وقتی آدمها را به خودی و بیخودی تقسیم میکنید، خدا را به غیاب بُردهاید و با پدیدار شدن خدا دست و پنجه نرم کردهاید.
در جامعهای که انسانها به هم محبت نمیکنند، خدا مرده است. اگر در جامعهای ظلم و نابرابری امری ساده باشد، خدا میمیرد.
انتهای پیام/