به گزارش خبرگزاری برنا، شاید تصور کنید میخواهیم مسائل امروزمان را با سخنرانیهای شریعتی پاسخ دهیم؛ آن هم سخنرانیهای 50 سال پیش که منسوخ شده است. اما جالب میشود اگر بدانیم هم صورتبندی امروز ما از مساله زن و هم پاسخ به مساله حجاب، بسیار شبیه به ایدههای شریعتی است.
با آنکه حجاب و عفاف ریشه در فرهنگ دینی و سنتی ایرانیان دارد، اما سیاستهای اجتماعی، فرهنگی و انتظامی جریان روشنفکری و پهلوی علیه حجاب، حجاب را نماد اُملی و عقبماندگی؛ و بیحجابی را نماد مدرن و بهروزبودن کرده بود. حال چگونه است که در سالهای پایانی دهه 50 و دوران انقلاب، نهتنها حجاب برای مذهبیون معنای مبارزه، استقلال و آزادی یافته بود، بلکه دیگر گروههای مخالف رژیم مانند چپیها نیز از حجاب به مثابه همین معنا و نماد استفاده میکردند؟
شریعتی را معلم انقلاب گفتهاند. گرچه این امام خمینی (ره) و روحانیون بودند که خیل عظیم مردم را در سالهای 56 و 57 به خیابانها کشاندند، اما برای فهم انگارههای حاکم در جامعه ایرانیِ قبل و پس از انقلاب، بنظر میرسد باید به امثال شریعتی رجوع کرد. شاید مذهبیها و حزباللهیهای جوان تصور کنند ایدههایی مانند الگوی سوم زن، زنِ نه شرقی و نه غربی و…، مسبوق به سابقه نیست. در ادامه میخواهیم نشان دهیم چگونه دکتر علی شریعتی، با خوانشی ایدئولوژیک، با نفی و رد نگاه سنتی و شرقی، و نگاه مدرن و غربی به زن، این زمینه را برای زنان مدرن و جامعه سنتی ایرانی ایجاد کرد که بتوانند زن را بازتعریف و حجاب اسلامی را بهروز و عقبنمانده معنا کنند.
متن مشهور «فاطمه، فاطمه است» را اکثراً با جملات احساسی و ادبی پایانیاش میشناسیم. احتمالاً قدیمیترها، روایت شریعتی از حضرت زهرا (س) را، که از نیمه متن آغاز میشود نیز به یاد آورند. اما شریعتی ابتدای متن را، به مسالهی زن و نفی زن شرقی و غربی میپردازد. او در سال 1350 مینویسد: «در جامعه ما دو واقعیت، دو «چه باید کرد؟» وجود دارد: یکی تیپی است که متعصبانه سنت کهنه موجود را بنام مذهب و اخلاق، علیرغم زمان، میخواهد تحمیل کند و نمیتواند و با اینکه میداند که نمیتواند، بازهم در ماندن و نگهداشتن و تحمیلکردن آن بر نسل جوان اصرار میورزد؛ یکی تیپی است که به عنوان روشنفکری، یا تجددمآبی، یا آزادیخواهی یا بهعنوان اینکه اگر من دخالت کنم، یا امرونهی و کنترل کنم، به اُملبودن، قدیمیبودن، شرقیبودن و عقبماندهبودن و مذهبیبودن و مومنبودن متهم میشوم، در برابر تغییر جامعه، تغییر تیپ دختر و پسرش نقش مترقیِ «نعش» را بازی میکند!».
او ادامه میدهد: «این دو قالب است، دو قالب برای ساختن آدمهای «ریختنی»، دو قالب خشتمالی، یکی متعلق به خشتمالهای چهارباغ اصفهان، گنده و بدترکیب و کج و بدردنخور و پوسیده؛ دوم قالب کورهپزهای فرنگی، صاف و ظریف و بیدوام و پوک! این دو تیپ است و دو راه، هردو نادرست و بیراهه».
او توضیح میدهد چگونه «سرمایه داری» زن را «عروسک فرنگی» کرده تا هم تولیدات او را «مصرف» کند و هم با استفاده از جذابیتهای جنسی، بهعنوان ابزار سرگرمی، مانع ظهور و بسط اندیشههای ضدطبقاتی و سرمایهداری شود. توضیح او برای نحوه مواجه سنت شرقی با زن نیز همان ادبیات نظری «پدرسالاری» است. او میگوید: «تقوا و عفت زن را چنین حفظ میکردیم، با دیوار و زنجیر، نه بهعنوان یک انسان و با اندیشه و شعور و پرورش و شناخت. او را حیوان وحشیای تلقی میکردیم که تربیتبردار نیست، اهلی نمیشود، تنها راه نگهداریاش قفس است و هرگاه زنجیر در خانه بازماند، میگریزد و از دست میرود. عفت او شبنمی است که تا آفتاب ببیند، میپرد. زن به زندانیای میمانست که نه به مدرسه راه داشت و نه به کتابخانه و نه به جامعه. همیشه مرد بود که حق تحصیل داشت». او ادامه میدهد که زن در هیچ فعالیت مذهبی و تبلیغی و علمی راهی نداشت، بلکه فقط و فقط در مجالس روضه خوانی؛ آن هم تنها برای گریهکردن و گرمکردن مجلس مردان! او توضیح میدهد که چگونه پدرسالاری، زن را به اسم تشیع و فاطمه (س)، «پرده نشین» کرده بود.
بنظر میرسد تحلیل شریعتی این است که عدهای هم هستند که الگوی سوم کاذبی ارائه میدهند: جهل سنتی و کهنهبودن و تقلید را از الگوی شرقی میگیرند و بیبندوباری را از الگوی غربی. آنها میخواهند با بزککردن زنهای اروپایی، دختران ما را بفریبند: «میبینی که چگونه دستِ پیدای این «سنتگرای اُمل» و دست مرموز و پنهان (و در عین حال، معلوم و آشکارِ) آن «ترقیخواه متجدد» در هم فشرده شدهاند و هم را یاری میدهند تا همه چیز ما را نابودکنند، تا ما را به شکل مصرفکننده رام و برده آرام درآورند و تا از دختران ما، «مانکنهای گچی پشت ویترین» بسازند که نه زن شرقیاند و نه زن غربی». شریعتی توضیح میدهد که چگونه، تلاش برای سنتی ماندن و متجددشدن، در این وضعیت، زنی میسازد که ویژگیهای منفی هر دوطرف را دارد و آنچه باید داشته باشد را ندارد. الگویی که الگویِ نه شرقی نه غربیای که باید باشد، نیست: «شترمرغهاییاند که نه بار میبرند – که مرغاند – و نه میپرند – که شترند!». زنان و دخترانی که تقلیدوار و جاهلانه، بیبندوبار و برهنه و مصرفگرا و… میشوند. از نظر او، «سنتگرای اُمل متقدم و سرمایهدار متجدد، باهم عملاً همکاری میکنند تا چنین تیپ تازهای بوجود بیاید، یکی بنام «اخلاق و مذهب» و دیگری بنام «آزادی و پیشرفت». نکته جالب و آشنا برای ما آن است که او در ادامه تلاش میکند الگویی خلق کند که هم «اخلاق و مذهب» داشته باشد و هم «آزادی و پیشرفت»؛ به عبارتی نکات مثبت این یعنی «اخلاق و مذهب و پوشش» و نکات مثبت آن یعنی «آزادی و پیشرفت» را داشته باشد و نکات منفیشان را نه.
او میپرسد «چه کنیم؟» برای کسی که نه میخواهد تسلیم آن شود و نه این، چه «الگو»یی وجود دارد؟ «فاطمه، فاطمه استِ» شریعتی در پاسخ به این مساله است. او در ادامه تلاش میکند روایتی از زندگی حضرت زهرا (س) ارائه دهد که بتواند الگویی برای زن ایرانی متناسب با شرایط و مسائل امروزیناش ایجاد کند. او البته در ادامه، چندان مستقیم به مسائلی که تاکنون مطرح کرده، پاسخ نمیدهد؛ اما بنظر میرسد تلاش میکند زنی آزاده، مبارز و انقلابی از حضرت زهرا (س) به تصویر کشد. اما واقعاً منظور شریعتی از این الگوی جدید چیست و با چه روشی میخواهد به آن دست یابد؟
او یک سال بعد، در سال 1351، سخنرانی دیگری دارد که عنوان «حجاب» را برای آن برگزیدهاند. او در آنجا تلاش میکند معنا و ارزش حجاب را، نه در معنای سنتی، که در معنایی جدید و ایدئولوژیک بازتعریف کند. او پس از توضیح اینکه در دهههای گذشته، حجاب در معنای سنتی خود و فاقد ارزشهای نو بوده است، میگوید امروز توانستهایم اسلام و بهتبع آن، حجاب را با تعریفی ایدئولوژیک، معنا کنیم: «دورهای آمد که اسلام نه بهصورت یک سنت موروثی، بلکه بهصورت یک ایدئولوژی تازه و یک مسئولیت انسانی نو مطرح شد» و همین باعث که شد «یک مرتبه انعکاسش در رفتار دخترها پیدا شد: الان همان دخترهایی را که در محیط روشنفکرانه تظاهر به «لوکسی» میکردند، میبینیم که دگرگون شده اند». شریعتی توضیح میدهد: «تجربه نشان میدهد که بهعنوان اینکه دین فلان چیز را میگوید، نمیشود حجاب را بر زن تحمیل کرد و عبادت را بر پسر تحمیل کرد؛ مگر اینکه یک آگاهی انسانی پیدا کند». منظور او از آگاهی انسانی احتمالاً تبیینی ایدئولوژیک از حجاب است. او میگوید حجاب و چادر باید «یک لباس اعتقادی» باشد. او میپرسد دختری که میخواهد پوشش اسلامی داشته باشد، چه انگیزهای دارد؟ خود پاسخ میدهد دو حالت دارد: یا انگیزهاش، فرم موروثی سنتی است که چون مادرم حجاب داشته، من هم باید داشته باشم. قضاوت شریعتی از این پوشش آن است که «این یک لباس سنتی است، نشانه طبقه عقبمانده در حال مرگ است و…»؛ انگیزه دوم -که پاسخ شریعتی به معنا و مساله حجاب نیز همین است- این است که حجاب، «نشانه این است که من یک طرز تفکر اعتقادی مذهبی دارم». حجابی که زنِ اول دارد، یک عادت سنتی است و نشانه هیچ ارزش انسانی نیست؛ لذا به میزانی که درس میخواند، حجاب را کنار میگذارد. اما حجاب دوم، «مظهر یک فرهنگ خاص، یک مکتب خاص، یک حزب فکری خاص، یک جناح خاص و یک جبهه خاص است». بنابراین از نظر شریعتی، حجاب اگر در این معنای ایدئولوژیک باشد، هم صحیح است و هم بهاصطلاح کار میکند؛ در غیر این صورت باطل است و بهمرور از دست خواهد رفت.
شریعتی معنای حجاب در صدر اسلام را نیز همینگونه توضیح میدهد: «میدانید در زمان پیغمبر حجاب چگونه آمد؟ حجاب به این صورت نیامد که «آی زن ها! خود را از نامحرم حفظ کنید! نه! پوشش اسلامی به معنای این بوده که «آی مردم! من منم؛ من در برابر شما به این حزب، به این فکر، به این هدف و به این صف وابستهام؛ قربانیِ شما، بازیچه شما و عروسک ساخته دست شما نیستم که رنگم کنید!». او سپس داستان توهین به زنی مسلمان در بازار یهودیان را تعریف میکند که باعث اعلام جهاد و جنگ میان مسلمانان و یهودیان شد. زنی در بازار جواهرفروشی مدینه که متعلق به یهودیان بنیقَینُقاع بود، نشسته بود. چون مسلمان بود، مردی یهودی برای آزار و اذیت، چادر زن مسلمان را از پشت به بالای سرش سنجاق کرد و در هنگام بلندشدن، صورت زشتی اتفاق افتاد. شریعتی توضیح میدهد «بلافاصله در اینجاست که مساله پوشش مطرح میشود». شریعتی تلاش میکند توضیح دهد حجاب در اینجا به مثابه مظهر یک مکتب و مذهب انقلابی یعنی اسلام و در مقابل ظلم نازل و معنا شده است.
بنابراین، از نظر شریعتی، چه الگو و معنای از زن و چه الگو و معنای حجاب، باید ایدئولوژیک باشد. ایدئولوژی، عقیده و برنامهای است برای زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه متناسب با عصر و شرایط آن. از نظر او، ایدئولوژی یک خودآگاهی سازنده است. او خود میگوید: ایدئولوژی در نخستین مرحله، شناخت واقعیت است و در مرحله بعدی، خلق ارزش است و سپس کشف مسئولیت.
این سه، نوعی ارزیابی انتقادی و مبارزه برای تغییر است. ایدئولوژی باید برای پرسشهای هر عصر پاسخ داشته باشد. اگر زمانی استعمار وجود دارد، ایدئولوژیِ اسلامی و انقلابی میشود مقابله با استعمار؛ اگر زمانی استبداد حاکم است، ایدئولوژیِ اسلامی و انقلابی میشود مقابله با استبداد و اگر امروز مساله زن و حجاب مطرح است، ایدئولوژیِ اسلامی و انقلابی میشود تبیینی از حجاب در مقابل آن و مبارزه براساس آن. بنابراین، اگر در دهه 50، زن و حجاب را در مقابل الگوی غربی و رژیم پهلوی معنا کردیم و جواب گرفتیم، امروز نیز شبیه به همان، باید زن و حجاب را بازتعریف کنیم.
ارزیابی تبیین ایدئولوژیک از حجاب در قبل و پس از انقلاب و میزان اثربخشی این روش برای اکنون ما اما نیاز به بحث و متنی دیگر دارد.
نویسنده : محمد علی فائضی
انتهای پیام/