به گزارش برنا؛ گذشته از مسائل دینی و اخلاقی، عوامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، شرایط را به گونهای رقم زده که دیگر مانند گذشته، نه رغبتی به ازدواج بین جوانان به چشم میخورد و نه شرایط آن مهیاست.
برای تشکیل زندگی باید از هفتخان رستم گذشت و تازه معلوم نیست این زندگی نوپا چقدر دوام خواهد آورد.
همۀ این مسائل دست به دست هم داده تا تعداد افراد مجرد زیاد شود، اما آیا میتوان با قاطعیت گفت کدام بهتر است؟ آیا افراد مجرد همه مشکل دارند یا در آینده دچار مشکل خواهند شد و در مقابل همۀ افراد متأهل، خوب و خوشبخت هستند و آیندهشان با وجود همسر و فرزند، تضمین شده است؟
تجرد چیست و مجرد کیست؟
ابوذر انواری، کارشناس ارشد روانشناسی میگوید: تجرد به معنای تنهایی، فردیت و تک بودن، یعنی فرد، هیچ وابستگی به شخص دیگری نداشته باشد، اما مجرد کسی است که تشکیل خانواده نداده یا اگر همسری داشته، از او جدا شده و در خانوادهای که زندگی میکند، مسئولیتی ندارد. ممکن است این فرد با پدر، مادر یا بستگانش زندگی کند و زندگی مستقلی نداشته باشد.
افراد مجرد، اغلب درگیر پیوستاری از مشکلات نظیر اضطراب، استرس، نیازهای عاطفی، نیازهای جنسی، انگیزشی، مشکلات هیجانی و مالی میشوند. این مشکلات برای همۀ مجردها یکسان نیست، بلکه بسته به سن، جنسیت، شخصیت، موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متفاوت است. بنابراین مشکلات را باید به شکل تخصصی و بر اساس مؤلفههایی که گفته شد بررسی کرد. برای افراد مجرد، مشکلات و بحرانهایی از قبیل استرس، اضطراب و عدم آرامش به وجود میآید.
حتی برخی افراد در دورههایی به دلیل آنکه نتوانستهاند به اهداف از پیش تعیین شدۀ خود برسند، دچار مشکلات روحی یا بحرانهایی میشوند که از اهمیت ویژهای برخوردار است. نتایج تحقیقات انجامشده در آمریکا نشان میدهد افراد متأهل به علت حمایتهای هیجانی، مالی و عاطفی که از خانواده دریافت میکنند، معمولا از نظر آرامش و مسائل انگیزشی و هیجانی، نسبت به افراد مجرد در شرایط بهتری قرار دارند. از آنجا که جامعه از افراد تشکیل شده است، هرچه افراد جامعه سالمتر باشند جامعه هم سالم خواهد بود و اگر افراد ناسالم باشند، جامعه دچار تنش میشود و جامعهای عصبی و پرآشوب خواهیم داشت.
سن تجرد قطعی
به گفته آقای انواری، سن تجرد قطعی به نظر افراد و علاقۀ آنان به زندگی مجردی یا متأهلی بستگی دارد: نمیتوانیم سن دقیقی را برای تجرد قطعی مشخص کنیم، زیرا این موضوع به شخصیت، جنسیت، وضعیت اقتصادی و اجتماعی و از همه مهمتر به دیدگاه هر کس نسبت به جامعه و جهان هستی (جهانبینی) بستگی دارد.
ممکن است فردی در سن ۲۵ سالگی، دیگری در ۳۵ سالگی، دیگری در 50 سالگی و کسی هم در 70 سالگی امیدوار باشد نیمۀ گمشدۀ خود را پیدا کند، اما بهطور کلی افراد وقتی به بالای 40 تا ۴۵ سالگی میرسند، تمایلشان برای جستجوی فرد مورد علاقهشان کم و کمتر میشود و برخی به جایی میرسند که مجرد بودن را برای خود به عنوان یک سبک زندگی میپذیرند.
از زمانیکه فرد زندگی مجردی را به عنوان سبک زندگی خود میپذیرد، میتوانیم تجرد قطعی را برای او در نظر بگیریم. بعضی از افراد با این تجرد و تنهایی کنار میآیند و زمانی که از میزان رضایتشان پرسیده میشود، پاسخ میدهند با این شرایط راحتند و آرامش دارند، اما برخی دیگر در چنین شرایطی همچنان تمایل دارند فردی که خصوصیات و منشهای مورد نظرشان را داراست، کنارشان باشد تا احساس آرامش بیشتری کنند.
این روانشناس میافزاید: در حال حاضر خانواده به جامعۀ کوچکی از زن، مرد و فرزند یا فرزندان گفته میشود و یک نفر به تنهایی، خانواده به حساب نمیآید، اما با وضعیت و شرایط کنونی که تفکر فردگرایی افزایش پیدا کرده است در آینده، جامعهای خواهیم داشت که تعداد خانوادههای تکنفره در آن بیشتر خواهد شد و دیگر مفهوم اصلی خانواده که مهمترین ارگان اجتماعی متشکل از یک زوج دارای فرزند یا بیفرزند است، کمرنگ شده و خانواده معنا و مفهوم امروزی را از دست میدهد. در نتیجه خانوادههای تکنفرهای خواهیم داشت با مسائل و مشکلات زندگی مجردی که هم اثرات ویرانگری بر خودشان دارد، هم تأثیرات منفی بر جامعه خواهد گذاشت.
افراد مجرد در این شرایط، از حمایت خانواده بیبهرهاند و در کنار آن، حمایت عاطفی را هم از دست میدهند.
«کارل راجرز»، روانشناس آمریکایی انسانگرا، اصلی به نام «توجه مثبت نامشروط» را که مربوط به نحوۀ ارتباط والدین یا سرپرست فرد در کودکی است، وارد روانشناسی کرد.
او بر پایۀ این اصل، توضیح میدهد هر فردی که در کودکی از محبت و توجه بدون قید و شرط پدر و مادر برخوردار بوده، شخصیتی نسبتا سالم خواهد داشت. افراد مجرد چون تنها زندگی میکنند و وابستگی به کسی ندارند، از حمایتها و مراقبتهای دلسوزانه و بدون قید و شرطی که دیگران در خانواده دریافت میکنند، محرومند.
در نتیجه زودتر به سن میانسالی و سالمندی میرسند و سریعتر درگیر مشکلات روانی، افسردگی و حتی جسمانی میشوند که بار سنگین مالی و حمایتی، هم برای خودشان و هم برای کشور خواهد داشت. چنین جامعهای خیلی زود پیر و نیازمند خدمات ویژۀ سالمندی میشود. متأسفانه کشور ما هنوز زیرساختهای لازم برای جامعۀ سالمند را فراهم نکرده است.
مزایا و معایب مجرد ماندن
ابوذر انواری میگوید: محاسن و معایب هر وضعیتی، بستگی به فردی دارد که آن شرایط را تجربه میکند. زندگی فرد مجردی که در خانواده با پدر و مادر یا یکی از آنان زندگی میکند، یا شخصی که مستقل و جدا از خانواده است، هر یک محاسن و معایبی دارد.
شخصی که در خانواده زندگی میکند به هر روی کنترلهای گاه و بیگاه پدر و مادر بر روی او هست و به قول معروف هر چقدر هم بزرگ شده باشد، هنوز بچۀ بابا و مامان است. بسیاری از پدر و مادرها نمیتوانند بپذیرند فرزندشان مجرد بماند و نگرانیهایشان باعث میشود به او فشار بیاورند و به خاطر مصلحت او حتی در مسائل شخصیاش مداخله می کنند.
فردی هم که مستقل زندگی میکند با مواردی که دربارۀ تنهایی گفته شد مواجه میشود، اما باید به این نکته نیز توجه داشت افرادی که مجرد ماندن را انتخاب میکنند، اغلب افرادی هستند که دوست ندارند مسئولیت دغدغههای خانواده را بپذیرند و به زعم خود میخواهند از بندهایی که اطرافیان برای آنان به وجود خواهند آورد، در امان باشند.
اینها مسائلی است که برخی افراد به خاطر آن وارد زندگی متأهلی نمیشوند. درنهایت، انتخاب زندگی مجردی یا متأهلی، یک انتخاب شخصی است. یک فرد، ممکن است دوست نداشته باشد وارد زندگی خانوادگی شود؛ چنانکه برخی افراد، بسته به شخصیت و موقعیت خود، تنهایی را دوست دارند و از آن لذت میبرند.
وی میافزاید: هر فردی پس از آنکه به سن خاصی میرسد، بر اساس جهانبینی و با توجه به گذشته و آینده و حال کنونیاش با خود میاندیشد آیا راهی را که تاکنون آمدهام، میتوانم ادامه دهم؟ آیا از این زندگی لذت میبرم یا نیازی نیست این راه را ادامه بدهم و از این پس باید به فکر یک فرد مناسب باشم تا بتوانم یک زندگی خانوادگی تشکیل دهم؟ در این مرحله، هر تصمیمی به شرایط روحی، شخصیتی، موقعیت و میزان رضایتمندی هر فرد از شرایط خود، برمیگردد.
بسیاری از افراد، وقتی فرد مورد علاقهشان را پیدا نمیکنند، مجرد میمانند و این تجرد، نه فقط به خاطر مسائل مالی، فرهنگی، اقتصادی یا اجتماعی، بلکه به این دلیل است که صرفا بر اساس نیازها و علایقشان زندگی میکنند؛ بهویژه در جامعۀ کنونی که بیشتر افراد به دنبال لذتهای شخصی هستند و اگر ببینند میتوانند از تنهایی لذت بیشتری ببرند، زندگی مجردی را انتخاب میکنند و ممکن است در ادامه به جایی برسند که دیگر از مجردی لذت نبرند. در نتیجه، نمیتوان گفت همۀ افراد مجرد، این سبک را انتخاب کردهاند: عدهای پذیرفتهاند، گروهی منتظرند و برخی هم به اجبار ادامه میدهند تا فرد مناسب خود را پیدا کنند.
سخن آخر
ابوذر انواری تأکید میکند: نظر شخصی من با توجه به مطالعات و تجربیاتم این است که جامعۀ ما با جوامع دیگر متفاوت بوده و یک فرهنگ کلی با پایۀ اکثریت مذهبی و خردهفرهنگهای خاص خود را دارد. اگر بخواهیم بررسی کنیم که زندگی مجردی، چقدر میتواند چنین جامعهای را تحت تأثیر قرار دهد، بستگی به این دارد که چه تعداد از افراد و چرا مجرد میمانند! آیا به خاطر مسائل مالی وارد زندگی خانوادگی و متأهلی نشدهاند یا دلایل دیگری دارد؟
اما همۀ مطلب این نیست. در جامعۀ کنونی ما افراد بهویژه نسل جوان، دیگر مانند گذشته مایل نیستند بسیاری از مسئولیتها را بر عهده بگیرند و لذتهای خود را فدای ارزشهایی کنند که از پدر و مادر و نسلهای گذشته به ارث رسیده است. همچنین حاضر نیستند از علایق خود به خاطر زندگی خانوادگی بگذرند. جامعه به سمت فردگرایی میرود. این امر سبب میشود عدهای، مسئولیتها ی زندگی متأهلی را نپذیرند؛ عدهای هم به خاطر مسائل خانوادگی و تجربیات تلخ خانواده و اطرافیان، رغبتی به زندگی متأهلی ندارند؛ از این رو، روز به روز تعداد افراد مجرد بیشتر میشود.