به گزارش برنا؛ در ظاهر همه چیز کوهستانهای اطراف آکوپولکو رویایی و زیباست، ارتفاعات حومه شهری گردشگری که مهمترین شهر ایات گوئررو است؛ شهری که مناظرش روبه اقیانوس آرام است و کوههایش همیشه سبز، جایی میان درختهای میوه گرانقیمت پاپایا که در دنیا طرفداران زیادی دارد و فقط ثروتمندان کشورهای دیگر قدرت خریدش را دارند؛ اما بچههای این کوهستان برای لذت بردن از آن کافی است کمی دستشان را دراز کنند.
کوهستانی با شبهایی گرم، جایی که حیواناتی چون ایگوانا دارد که آنهم مثل پاپایا، در کشورهای دیگر مختص ثروتمندان است اما در کوههای اطراف آکوپولکو مثل پرنده و گربه در اطراف خانهها دیده میشود. جایی که فاصله کمی تا یکی از باشکوهترین سواحل دنیا دارد؛ مناظر زیبا، مردمانی خونگرم، منابع زیاد و... بهنظر میرسد زندگی در چنین جایی در حومه آکوپولکو لذتبخش باشد؛ اما اینطور نیست، بهخصوص برای دختران. آرایشگاه زنانه بدترین انتخاب برای کسبوکار در این کوهستان است؛ چون دختران تا نوجوانی موهایشان را بهجای آرایشگاه در خانه کوتاه میکنند؛
دندانها را حتی اگر سالم باشند با انواع ترفندها زشت و خراب جلوه میدهند و لباسهایی میپوشند و از اسامی استفاده میکنند که هیچکس نداند دختر هستند؛ مبادا توسط کارتلهای مواد مخدر و فحشا یا آدمربایان ربوده شوند. با اینحال خیال بسیاری از خانوادهها راحت نیست و کنار بسیاری از خانهها یک دخمه یا سوراخ کوچک داخل زمین یا بین درختان قرار دارد تا بهوقت لزوم دختران را مخفی کنند. در پرونده امروز زندگیسلام از آکوپولکو میگوییم؛ شهری که بین مقاصد گردشگری معروف دنیا ناامنترینشان محسوب میشود و بهخصوص مردم رنج زیادی را برای زندگی در حاشیه آن تحمل میکنند.
از بندری زیبا تا ترسناکترین شهر جهان
ایالت گوئررو مکزیک در نزدیکی ساحل اقیانوس آرام است؛ ایالتی که بهخاطر بنادرش از دوران استعمار نقش مهمی در اقتصاد این کشور دارد و شهر گردشگری آکوپولکو را در خود جای داده، کشتیهای تفریحی و تجاری از پاناما و آمریکا سمت آکوپولکو میآیند اما آنچه طی چند دهه اخیر باعث شهرت این شهر شده جنگ کارتلهای مواد مخدر است. کارتلهایی که برای ترانزیت به بازار بزرگ چند کشور دیگر مواد تولید میکنند و برای همین با خشونت محض در رقابت با هم هستند. حجم خشونت در این شهر چنان بالاست که چند کشور، شهروندان خود را از سفر به آنجا منع کردند و آکوپولکوی زیبا و دوستداشتنی را در ردیف کشورهای در حال جنگ گذاشتهاند. شهری که فقط 5 درصد مردم آن در حال کشاورزی هستند. آدمربایی برای فحشا، تجارت اعضای بدن و باجگیری در آن بیداد میکند. برای همین خیلی از خانوادههای متمول در آن محافظ دارند. سالها قبل دولت مکزیک سعی کرد بهخاطر ظرفیت بالایی که این شهر برای جذب گردشگر دارد طرحهایی را اجرا کند که طی آنها رویکرد مردم دنیا به آکوپولکو عوض شود. اما هرچه سعی کرد به در بسته خورد. در شهری که حتی گردشگران از خطر آدمربایی در امان نیستند و به ازای هر 100 هزار نفر 104 نفر در سال کشته میشوند هرچهقدر هم شهر زیبا باشد؛ کمتر گردشگری جرئت سفر به آن را دارد. افول شهر از دهه 90 میلادی و با گردش مالی بالای تجارت مواد آغاز شد. زمانی که امپراتوری کارتلهای کلمبیایی مثل پابلو اسکوبار در حال افول بود و بازار به سمت مکزیک آمده بود.
شبیه شهرهای توی قصهها
پویانماییهای قدیمی را بهخاطر دارید که قصهشان در شهرهایی خوشرنگ، با قلعههای زیبا، میدانهای پررفت و آمد که وسطش حوض بود و فروشنده و دورهگرد میگذشت؟ شبیه خیلی از شهرهای ایتالیا که جادهها در امتداد ساحل قرار دارند و هویت بصری شهر یکنواخت است. مردم در پیادهروها و عرصههای شهر در رفت و آمد هستند و هنوز ماشینها و تابلوهای نئونی منظر شهری را نبلعیدهاند. شهر آکوپولکو تمام این ویژگیها را کمابیش یکجا دارد.
شیرجه در اعماق جرئت
قلعه سن دیهگو در این شهر جزو معروفترین بناهای تاریخی دنیاست که در قرن هفدهم برای مقابله با دزدان دریایی ساخته شد. از همان قلعههای سنگی که برج و بارو دارد و حتماً روزگاری برجک دیدهبانیاش رو به دریا بوده و توپهای جنگی روی ارتفاعش نصب شده بودند تا کشتی دزدان دریایی را قبل از رسیدن به شهر منهدم کند. شهری که میشود با ماشین تا لب صخرهها رفت و درون آب شیرجه زد. منظرهای که توسط جوانان شهر رقم میخورد و گردشگران خارجی را به وجد میآورد. گردشگرانی که اگر اهل ماجراجویی باشند بهجای شیرجههای ترسناک، غواصی در صخرههای مرجانی را ترجیح میدهند. البته اگر جرئت داشته باشند گذرشان به این شهر بخورد.
کلیسایی از دل تاریخ
یکی از نمادهای معماری آکوپولکو کلیسای جامعی است که توسط فدریکو مارسیکال ساخته شده و چند سبک معماری را با هم تلفیق کرده است. کلیسایی با قدمت زیاد که مثل کلیساهای اروپایی مرموز و مثل سازههای آمریکای جنوبی باشکوه و خونگرم است. اما فقط این کلیسا نیست که زیباییاش را به رخ گردشگران میکشد. میدان مرکزی آکوپولکو در مکزیک نمونه است. مکزیک را با میدانهای معروفش که انسان محور هستند میشناسند و اینکه در چنین کشوری یک میدان خاص تلقی شود، بیانگر بیهمتا بودن آن است. میدانی که به زوکالو معروف است، پر از درخت، واکسی، پشمک فروش، بادکنک فروش، شادی، موسیقی و غذای خیابانی و... است؛ اما آکوپولکو تمام اینها هست و فقط اینها نیست بهخصوص که طی یک دهه اخیر با یک رمان به دنیا معرفی شد یعنی «دعا برای ربودهشدگان». رمانی که توجه دنیا را به زندگی مردم این شهر جلب کرد.
شهری که دخترانش پسر می شوند
رمان «دعا برای ربودهشدگان» اثر جنیفر کلمنت که در کشورمان توسط نشر «چشمه» و با ترجمه «میچکا سرمدی» منتشر شده، روایتی است تکاندهنده از زندگی مردم فقیر در کوهستانهای حومه «آکوپولکو». جنیفر کلمنت از آن نویسندههایی است که معتقدند میتوان با ادبیات دنیا را به جای بهتری تبدیل کرد و رمانش هم در همین مسیر گام برداشته. رمانی که مثل یک پتک حقایقی تلخ را به دیوار ذهن مخاطب میکوبد و از لایه ضخیمترین احساسات رد میشود. در ادامه با این اثر آشنا خواهیم شد.
دختری باهوش با لباس پسرانه
شخصیت اصلی رمان «دعا برای ربودهشدگان» لایدیدی گارسیاست؛ دختری باهوش، بامزه، خوش صحبت و کنجکاو که در روستایی فقیر زندگی میکند. روستای آنها در کوهستان حومه آکوپولکو قرار دارد؛ جایی که در گوشه و کنارش مواد مخدر کشت میشود. مردهای روستا برای دسترسی به فرصتهای شغلی ترک دیار کردند و بیشتر اهالی فقط زن هستند و بیدفاع. جنیفر کلمنت تلاش کرده ضمن افزودن عناصر دراماتیک و شخصیتپردازی به نحوی که مخاطب را همراه و همدل کند؛ روایتش بدون اغراق واقعیت زندگی مردم آن منطقه را بیان کند. جایی که زیباترین دختران مکزیک دندانها را با واکس و ماژیک سیاه میکنند؛ موها را کوتاه نگه میدارند؛ حتی اسامی پسرانه دارند تا توسط تبهکارانی که گاه و بیگاه به روستا حمله میکنند ربوده نشوند.
روستایی بدون پزشک و امکانات
روستایی که لایدیدی و مادرش در آن زندگی میکنند هیچ امکاناتی ندارد؛ تنها چیزی که آنها را به دنیای بیرون وصل میکند برنامههای ماهوارهای است که تفاوتهای عجیب دنیای بیرون از کوهستان را به رخ آنها میکشد. روستا مرکز درمانی ندارد و بچههایی که بیماری دارند باید ثبت نام کنند تا در سرکشیهای گاه و بیگاه کادر درمان ویزیت شوند. پزشکان با اسکورت ارتش به آن منطقه میروند. دولت که بودجهای سنگین برای سمپاشی مزارع تولید مواد افیونی خرج میکند نظارتی روی روند این موضوع ندارد و برای همین خلبانان هواپیماهای سمپاش برای آنکه با مخزن خالی به آشیانه برگردند، سمها را روی روستاها میریزند و برای همین جان بچههایی که مدرسه میروند در خطر جدی است. اما این تمام مشکل آنها نیست.
دنیایی تازه برای لایدیدی
لایدیدی و دوستانش در عالم کودکی میخواهند روزهای خوبی را در پس اتفاقات زشت تجربه کنند و به آینده خوشبین هستند. لحن کتاب کمدی سیاهی است که موقعیتهای متناقضی را ایجاد میکند. اما این دنیای تازه بهراحتی رقم نمیخورد. آنهم نه وقتی که کارتلهای مواد مخدر بهراحتی جنایت میکنند. آنها زنان و دختران جوان را میدزدند. بهخانههای بزرگ میبرند واز آنان بهعنوان برده استفاده میکنند. حتی گاهی روی آنها داغ میزنند تا مشخص باشد متعلق به چه کسی هستند. طبیعت زیبای اطراف، هوای خوب و مرطوب هیچکدام برابر این حجم از تباهی امکان مبارزه ندارد و رویاهای این کودکان یکی پس از دیگری تباه میشود. این رمان هرچند تلخ است اما خواندنش یا گوش سپردن به نسخه صوتی آن میتواند افق دید شما را نسبت به دنیای پیرامون تغییر دهد. داستانی که مضامین انسانی قدرتمندی دارد، احساسات مخاطب را درگیر میکند، گرهافکنی موفقی دارد؛ گاهی جنایی و گاهی عاشقانه میشود و توصیفهایش هم شگفتانگیز است. این رمان با بازخورد جهانی موفقش توانست رنج مردم حومه آکوپولکو را به دنیا نشان دهد تا شاید در ادامه روزگار بر آنها بهتر بگذرد.
مکزیک پایتخت وحشت جهان
با اوصافی که شنیدید شاید تصور کنید آکوپولکو خطرناکترین شهر مکزیک باشد درحالی که اینطور نیست و این شهر فقط بهخاطر تضاد تلخی که بین زیبا بودن و جرمخیز بودنش هست معروف شده و از طرفی چون جزو مقاصد گردشگری محسوب میشود و قتل و ربودن یک گردشگر خارجی هم بازتاب زیادی دارد نام این شهر در دنیا خیلی پیچیده. اما شهرهای دیگری در این کشور مثل خالاپا و کولیاکان هستند که در مقاطعی ممکن است اوضاع بسیار وخیمتری را تجربه کرده باشند چون کارتلهای قدرتمندتری در آنها فعال بوده و هستند که به معرفیشان میپردازیم.
کارتل خلیج و لوس زتاس
شهر خالاپا یکی از نگونبختترین شهرهای دنیاست؛ شهری که در دهه 90 میلادی 30 افسر اخراجی یگان ویژه مکزیک در آن کارتلی به نام گلف (خلیج) را ایجاد کردند؛ با یک شاخه نظامی خشن بهنام لوس زتاس. اما حدود 20 سال بعد لوس زتاس از خلیج جدا شد و دنبال دشمنی که بین آنها برای تصاحب بازار وجود داشت جنگی در گرفت که شهر را ناامن کرد. خشونت هر دو کارتل مهارنشده و عجیب است. آنها برای ارعاب مردم، پلیس و سیستم قضایی، بدترین جنایتها را مثل قتل عام، سلاخی و اعدام گروهی مخالفان و حتی خانوادههای آنها مرتکب میشوند. حتی با خشنترین شکل نیروهای کارتل رقیب را در زندان سربه نیست میکنند و نیروهای خودی را نجات میدهند.
کارتل سینالوآ
این کارتل در ایالیت سینالوآ و شهر کولیاکان قرار دارد؛ همان کارتلی که ال چاپو یکی از بزرگترین قاچاقچیهای تمام دورانها آن را ایجاد کرد و بعدها توسط نزدیکان او اداره شد. کارتل او در بیش از 50 کشور دنیا، بهخصوص شهرهای آمریکا نفوذ داشت و با انواع روشها مثل هوایی، دریایی و... به ترانزیت مواد مشغول است. کارتلی که غیر از مواد در پولشویی، قاچاق اسلحه، قتل، آدمربایی، رشوه و... هم فعال است و در حالحاضر معروفترین کارتل دنیا محسوب میشود. شاید خود پابلو اسکوبار قاچاقچی معروف کلمبیایی یا حتی کارتل رقیبش کارتل کالی را بتوان در زمان خودشان بزرگ دانست، اما هر دو با دستگیری نفرات اصلی از هم پاشیدند اما کارتل سینالوآ سازماندهی عجیبی دارد که حتی با دستگیری الچاپو هم از قدرتش کاسته نشد. الچاپو که به آن قد کوتاهش نمیآید جزو بزرگترین جنایتکاران تاریخ باشد در سال 1993 دستگیر شد؛ اما سال 2001 به روشی عجیب از زندان فرار کرد. او برای فرار از یک زندان فوقامنیتی نقشهای سخت و پرهزینه کشید. دوستانش یک و نیم کیلومتر آنطرف زندان زمینی را خریده و مشغول ساخت و ساز شدند؛ درحالیکه این ظاهر ماجرا بود و آنها در حال حفر تونلی بزرگ بودند که 1.5 کیلومتر طول و در تمام مسیر 170 سانتیمتر ارتفاع و 80 سانتیمتر عرض داشت. تمام این مسیر تهویه و سیستم روشنایی داشت. حتی برخی امکانات رفاهی هم در آن تهیه شده بود. او با استفاده از این تونل و البته کمک برخی عوامل زندان موفق به فرار و اختفا شد تا اینکه سال 2014 با دستگیری یکی از محافظانش، مخفیگاهش لو رفت و اینبار به آمریکا تحویل داده شد. او بعد از دستگیری دوم با شان پن بازیگر معروف آمریکایی یک مصاحبه انجام داد.