امیرحسین پورمحمد یکی از خبرنگارانی است که برای مرحوم میلاد حجتالاسلامی چنین نوشته است:
«میلاد جان برای آخرین بار که باهات خداحافظی کردم نمیدونم چرا دلم نیومد سیر نگاهت کنم. قرارمون مثل چند سال گذشته سیزدهبهدر توی تسنیم بود؛ اما تو بیخبر رفتی. بیمعرفت تو به من زنگ میزدی همیشه. یادته روز سوم عید گفتم با قدرت کار کن من حواسم هست؟ گفتی چشم! این بود قول و قرارمون؟!»
پرواز بیبازگشت
اخبار و شنیدهها حاکی از آن است که کمکخلبان 28 ساله از دخالت خلبان در پرواز جلوگیری کرده و هواپیما را به سمت کوه هدایت کردهاست. آنطور که میگویند، کمکخلبان از افسردگی شدید رنج میبرده و تحت درمان شدید دارویی بودهاست. آیا کمکخلبان 28 ساله برای خودکشی تصمیم قبلی داشته است؟ آیا دچار جنون ناگهانی شده بوده؟ چرا برای خودکشی این راه را انتخاب کرده و جمعیتی را به کام مرگ کشیدهاست؟ اینها همه سوالاتی است که دانستن پاسخشان خوب است؛ اما بههرحال میلاد و حسین را بازنمیگرداند.
علی حقشناس، خبرنگار دیگری است که دردنامهای برای فقدان این دو عزیز نوشته است:
«ورزشینویسان ایران داغدار شدند. اینبار نوبت دو جوان رعنای ورزشینویس بود که "شهید" شوند؛ شهید راه آگاهیبخشی. حسین و میلاد وقتی شامل این آیه قرآن که میفرماید: "کل نفس ذائقه الموت" شدند که وسط سفر کاری برای "خبر" بودند. میلاد اسلامی از خبرگزاری تسنیم و حسین جوادی از روزنامه وطن امروز. این دو که همراه تیم ملی فوتبال راهی اروپا شده بودند تا خبررسانی که دغدغه همیشگیشان بود را ادامه دهند در میانه راه و کار برای پوشش بازی بارسلون ـ رئال مادرید راهی اسپانیا میشوند که در بازگشت در سانحه سقوط هواپیما جان به جانآفرین تسلیم میکنند. آنها که خود اینک خبر شدهاند، نمیدانستند به قول بیهقی، تقدیر در کمین است و کار خود را میکند. این دو شهید عرصه آگاهیبخشی جان در راه هدف نهادند. باشد که صاحب اصلی آگاهی، خداوند آگاه اجرشان را بدهد.»
و مهدی جابری، روزنامهنگار دیگری که در وبلاگ خود مینویسد:
«بعضی خبرها به این سادگی باورت نمی شود؛ یعنی نمی خواهی که باور کنی. با خودت می گویی ای کاش این خبر تکذیب شود، ای کاش یک نفر در وزارت امور خارجه پیدا شود و بگوید "حسین زنده است"، "حسین جوادی در پرواز مرگ حضور نداشته است". اما خودت هم می دانی که اینها راهی برای فرار است، فرار از باور کردن یک خبر تلخ.
حسین جوادی، خبرنگار گروه ورزشی روزنامه وطن امروز است؛ یعنی بود! و حالا جای او در اتاقی که پنجره اش رو به یک باغ سبز باز می شود خالی است. حسین در حادثه سقوط هواپیما در جنوب فرانسه، در کوه های آلپ، پروازی بی بازگشت داشت.
او عاشق زبان و فرهنگ اسپانیایی بود، به این زبان تسلط داشت، و در نهایت در حالی که برای پوشش خبری دیدار دو تیم بارسلونا-رئال مادرید به اسپانیا سفر کرده بود و سپس قصد پوشش خبری دیدار تدارکاتی تیم فوتبال ایران را داشت، خاطراتش را در ذهن دوستانش جاودانه کرد. بعضی شب ها بعد از پایان کار روزنامه، من و حسین مسیر کوتاه پیاده راه کالج تا مترو ولیعصر را با هم می رفتیم، سوار مترو می شدیم، قطار در ایستگاه آزادی توقف می کرد، من پیاده می شدم و حسین با همان قطار می رفت. این بار حسین از قطار پیاده شده است و من "فعلا" می روم.»
ساعاتی بعد از سقوط هواپیما بود که آخرین عکس سلفی میلاد و حسین در شبکههای مجازی منتشر شد و تضاد لبخند شادشان در عکس؛ و خبر فوتشان از سوی دیگر، همه را در بهت و ماتم فرو برد. هرچه به عکس نگاه کنی، رنگ رفتن بدون بازگشت را در آن نمیبینی. آدمی چقدر از دقایق بعدش بیخبر است. میلاد در یکی از صفحات شخصیاش نوشته بود: «بودن در بارسلون اونم زمان ال کلاسیکو رفتن داخل نیوکمپ و برد بارسا در فینال فصل خدایا این یک معجزه بود از سوی تو.» به گفته خود حسین در صفحه اینستاگرامش، نشد وارد نیوکمپ شوند و نشد بازی را ببینند. اما باز به قول حسین، باید به فال نیک گرفت. قطعاً الآن معجزات بزرگتری را دیدهاند...