مرد جوانی که به نظرم چند سالی است، ازدواج کرده در کمال تعجبم می گوید که مجرد است. با وجود اینکه تمام شرایط ازدواج را دارد، اما دوست ندارد متاهل باشد و یکی از دلایلش هم این است که نمی خواهد بچه دار شود.او میگوید:« فرزند داشتن باعث محدودیت می شود.»
در همین حین پیرمرد کنجکاوی که داوطلب است، هر طور شده سوالاتم را جواب دهد، از ازدواج نکردن فرزندانش میگوید و دلیلی دارد که برای خودم تازه است «انتخاب زیاد دارند و نمی دانند کدام را انتخاب کنند.»
پسر جوانی که غرق در تلفن همراهش است، ناامیدانه وضع نامناسب مملکت را دلیل بچه دار نشدنش می داند و می گوید:« آن قدر خرج زندگی بالاست که برای تامین مخارج فقط باید کار کرد. وقتی برای بچه دار شدن نمی ماند.»
دوست دارم، بدانم موضوع از دید زنان چگونه دیده می شود.سراغ دو دختر جوان می روم که یکی مجرد و دیگری متاهل است. دختر مجرد می گوید که ازدواج نمی کند:« اعتماد کردن سخت است تا چه برسد به اینکه بخواهم با این بیاعتمادیها بچه دار هم بشوم.» دختر متاهل نظر دیگری دارد:«شرایط کاری و درسی اجازه بچه دار شدن به مرا نمی دهد».
در همین حین، مادر جوانی که به دلیل متارکه از فرزندش دور است، می گوید:« نمی شود به کسی اعتماد کرد، شکست های پی در پی همه را بدبین کرده است. با وجود طلاقهای زیاد به خاطر خود بچه ها هم که شده، نباید بچه دار شد.»
با شهروندان مختلف که حرف میزنی، متوجه میشوی که بچه دار نشدن از دید زنان و مردان متفاوت است. آقایان با صراحت مشکلات اقتصادی وعدم امنیت شغلی را دلیل بچهدار نشدن می دانند و خانمها بیاعتمادی را از دلایل اصلی مادر نشدن میگویند، اما جملهای که بین دو گروه مشترک تکرار می شود، نداشتن وقت است. اوقات فراغتی که بشود نیازهای روانی و جسمی فرزند را تامین کرد. زندگی ماشینی و اینکه برای تامین حداقل مخارج، باید ساعت ها کار کرد، آرزوی مادر و پدر شدن را به دل جوانان گذاشته است.