به گزارش خبرگزاری برنا، ایران نوشت: «این روزها برخی فعالان رسانهای به جای کارشناسان هستهای چنان به تحلیل و ارزیابی نتایج فنی توافق پیش روی ایران و 1+5 نشستهاند که بساط یک مغلطه را فراهم کرده است.»
دستمایههای این دسته از مخالفان توافق هستهای، شعارها و سادهسازی نتایج احتمالی توافق و عدم توافق است و مستندات آنان نیز اظهارات، فکت شیت و مواضع برخی مقامات آمریکایی است که تحت فشار داخلی یا با هدف خدعهگری بر زبان جاری میکنند.
صرفنظر از اینکه در 10 سال اخیر نقد و ارزیابی اقدامات در دولت در این حوزه بیسابقه است و تیم دیپلماسی دولت مدام در نهادهای تصمیمگیر مثل مجلس و محافل دانشگاهی و نشستهای تخصصی حضور دارند و گاه از تریبون صدا و سیما تحت فشار قرار میگیرند، در عین حال تمام تریبونهای عمومی و رسانهای نیز بیهیچ دغدغهای مذاکرات هستهای را رصد و نقد و گاه تحریف میکنند.
در میان آن دسته از کسانی که نگران خطوط قرمز نظام در مواجهه ایران و 1+5 هستند، سکانداران هستهای در صدر نشستهاند. اگر بنا باشد که ظریف و یارانش جامه کارگزاری را از تن به در کنند، همان سخنی را خواهند گفت که منتقدان واقعی و دلسوز میگویند. این سخن ظریف دور از واقعیت نیست که میگوید بیش از همه به هرگونه توافق احتمالی نقد دارد. از این رو عمده منتقدان هستهای همان حامیان اصلی سیاستهای هستهای کشور در بعد صلحآمیز هستند و امروز در پشت سر تیم دیپلماسی قرار دارند و از آنها مانند سرداران دیپلماسی حمایت میکنند.
هدف این دسته آن است که مذاکرات هستهای به گونهای باشد که در برابر امتیازهایی که بین ایران و غرب رد و بدل میشود، منافع کلان و خطوط قرمز کشور حفظ شود. اما در این میان، برخی جامه منتقد پوشیدهاند اما هر روز وا اسفا سر میدهند که از شرایط توافق دور شدهایم.
اگر به مجموعه ادله و سخنان آنان توجه شود به این نتیجه میرسیم که از نظر آنها اساساً توافق کردن به معنای تسلیم شدن است، بنابراین اینان منتقد مذاکره و توافق نیستند بلکه مخالف هرگونه توافق هستند. اینان کلمه به کلمه بیانیه لوزان را - که هنوز عنوان توافق و الزامآور ندارد - به سخره میگیرند. اینان میگویند روح توافق نباید بر اساس راستیآزمایی باشد، سانتریفیوژها نباید متوقف شود، سطح غنیسازی نباید محدود شود، پروتکل الحاقی نباید پذیرفته شود، فعالیتهای هستهای باید با همان روال سابق تداوم داشته باشد، غرب باید همه تحریمها حتی آنهایی را که به فعالیتهای هستهای مربوط نیست، برچیند و قس علی هذا.
مخالفان به دولت میگویند مذاکره کن اما مانند یک پیروز میدان جنگ همه غنایم دشمن را به چنگ بیاور. حال آنکه خود این راه را پیش از این در دولت قبل رفتهاند اما نه تنها هیچ غنیمتی نیاوردهاند بلکه به قول خودشان کاغذ پارههایی آوردهاند که متأسفانه امروز اقتصاد کشور را دچار مخاطره اساسی کرده است.
سؤال این است که طرح چنین خواستههایی اولاً آیا واقعبینانه و ثانیاً مانند عملکرد منتقدان دلسوز خیرخواهانه است؟ آیا نمیتوان گفت هدف اغلب این شعارپردازیها - بخوانید سنگاندازیها - این است که تحریمها برطرف نشود و از ادامه تحریمها برخی به منافع کلان و ویژه اقتصادی برسند؟
جالب است که مخالفان مذاکره و توافق برای تکمیل مغلطه خود به اظهارات برخی مقامات ناباب امریکایی و حتی اسرائیلیها استناد کرده و فاتحانه فریاد میزنند که دیدید دولت همه خطوط قرمز را نادیده گرفته است.
منطق نقد آن نیست که برخی فعالان رسانهای در مقام کارشناسان فنی و دانشمندان هستهای مدعی شوند که اگر فردو تعطیل و ساخت رآکتور اراک منتفی میشد، آبرومندانهتر بود. منطق نقد این است که مخالفان مذاکره بگویند: 1- طرح و نسخه پیشنهادی آنها برای گرفتن امتیازهای یکجانبه از غرب چیست؟ 2- در دوران حاکمیت تفکر آنها چرا این امتیازها را از غرب نگرفتند؟ 3- برنامهشان برای چرخیدن همزمان سانتریفیوژها و زندگی مردم چیست؟ 4- آیا همه دستاوردهای توافق محدود به مسائل فنی و تکنولوژیکی میشود یا اینکه صلحگرایی ایران در منطقه پرآشوب و روبه تنشهای بیشتر خاورمیانه نیز ارزشمند است؟
پاسخ به این سؤالات باعث میشود که فرصت بهتری برای قضاوت عمومی و مردم فراهم شده و معلوم شود که فاصله شعارپردازی تا واقعبینی از کجا به کجاست.