به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، آنچه می خوانید ماحصل این گفتگوی مفصل است:
*وزنه زنانه فیلم "داره صبح میشه" پررنگ دیده می شود ، این به آن معنا نیست که فیلم مدافع زنان است ، فیلم از 4 نسل از زنان جامعه ایران می گوید که از دنیای تفکرشان قصه را روایت می کنند، روایتی که وزن مستند گونه دارد ، یعنی بیننده حس می کند زن داستان مادر ، خواهر حتی خودش یا زنی است که می شناسد وغریبه نیست؟
_قصه ازحال و احوال 4 خانواده می گوید ، اینکه وزن زنانه آن پررنگ تر است نمی دانم ،شاید به سلیقه ام یا زن بودن خودم برمی گردد ، ولی این را می دانم که قصد نداشتم فیلمی زنانه بسازم . تاکید ندارم فیلم هایم وزن زنانه داشته باشند به عنوان مثال ،کارآکتر اصلی فیلم بعدی ام یک مرد است ،ولی به هر حال حق با شماست ، قصه "داره صبح میشه"از نگاه زنان روایت منسجم تری دارد، بیشتر به این سمت حرکت کردیم که اگر بحرانی در خانواده ها رخ می دهد، بدترین ضربه به لحاظ روحی و روانی به زن وارد می شود تا مرد.
* هر قصه لحظه ای در ذهن نویسنده خود جرقه می زند و کم کم میان چیدمان ذهنی و در ادامه با قلم به دست گرفتن نگارنده آن به داستانی تبدیل شده که می شود روزی ریتم فیلمنامه بگیرد و به خلق یک اثر سینمایی بیانجامد حال این جرقه اولیه برای این قصه چگونه و چه شد که در ذهن شما شکل گرفت، قصه ای که ما اکنون آن را بر پرده سینما می بینیم؟
_ شاید ساخت این اثر مقداری براساس جبر زمان و شرایط مالی بود، بعد از حضور خودم در چندین پروژه که همگی در مرحله پیش تولید و تولید متوقف شد، تلاش کردم قصه مورد علاقه خود را، که آن زمان هنوز متن کامل آن شکل نگرفته بودمقابل دوربین ببرم. ساخت آن قصه پروداکشن بسیار بزرگی نیاز داشت ،بعدی از مدتی که دنبال ساخت آن سناریو بودم، شرایط برای تولید آن میسر نشد. به همین دلیل، ساخت آن فیلمنامه را از اولویت خارج کردم . به علت مشکلات اقتصادی زیادی هم که پیش رویمان بود، با «سمیه تاجیک» دوست نویسنده خود، تصمیم گرفتیم به سراغ ساخت قصه دیگری برویم، با کلی دغدغه و انرژی راه جدید را در پیش گرفتیم و استارت اولیه نوشتن قصه " داره صبح میشه" را زدیم ، نهایتا امر هم نگارش این فیلمنامه منجر به تولید خودش شد. در مجموع این نکته را هم بازگو کنم که ساخت قصه ها تو در تو یا درتنیدگی چند داستان با هم را، همیشه دوست داشتم.
*پیش از آنکه یلدا جبلی فیلمسازی را آغاز کند تدوینگری می کرد، حال این انتخاب قصه های در هم تنیده و چیدمان آنها در کنار هم و رسیدن به یک فیلم با چند اپیزود را می توان نشات گرفته از همان تدوینگری شما دانست؟
_ کاملا این مسئله ای که عنوان کردید، درست است، ساخت "داره صبح می شه" خیلی سخت بود، جالبه با خودمان تصور می کردیم سراغ یه قصه ساده در پردازش رفتیم و به ساخت فیلم به شکل تولیدی نگاه کردیم؛ یک دفعه مواجه شدیم با چهار قصه و زمان شب تا صبح فیلمبرداری ، زمان کمی داشتیم و تولید آن ریسک بسیار بالایی داشت، الان که فکر می کنم این قصه خودش، ما را با خود جلو می برد ، قصه است که تعیین می کند، چطور باید آن را بسازی، این مسائل اصلا نیازی به جبر ندارد.
زمانی که براساس دغدغه های خود، تولید یک اثر نمایشی را شروع می کنید، با تعداد انبوه آدم در ارتباط هستید ، حالا وقتی در کنار این تعداد کثیر افراد، به دنبال راهی هستید که قصه ای را از خاستگاه های متفاوت شغلی و اجتماعی منتشر کنید ، این زاویه مطمئنا دغدغه های شما در مدیوم سینما را اثبات می کند.مسیری که الان در فیلمسازی در پیش گرفته ام، توام با دغدغه های نظیر جذابیت بیشتر قصه یا علاقه مندی خود به تدوین و ولع حرف زدن و دیگر حرف ها است، معمولا این اتفاق ها برای فیلسمازان جوان در تجربه اول یا فیلم های کوتاه رخ می دهد.
ساخت داستان 4 اپیزودی در اولین گام حرفه ای خود در ساخت فیلم بلند به نظر از بازیگوشی یا جاه طلبی برخاسته است؟
_ درست می فرمایید، در ایام جوانی یا سنین پایین تر، افراد جسارت فراوانی دارند، الان وقتی خودم را با یلدا جبلی 10 سال پیش که فیلم کوتاه می ساخت، مقایسه می کنم، می بینم جسارت این روزهایم از آن زمان خیلی فروکش پیداکرده است . به هرحال جاه طلبی، بازیگوشی، ولع فریاد دغدغه ها و... همه این مسائل در ساخت فیلم دخیل است. بد نیست اینجا بگویم ، هر کدام از 4 اپیزود "داره صبح میشه" را روزهایی از زندگیم نوشته بودم و برای هرکدام قصد ساخت یک فیلم جدا داشتم ، قصه امیر را در یک دفترچه نوشته بودم یا از قصه رعنا می خواستم یک اثر جداگانه و با تمرکز روی قصه خودش بسازم، قصه بیتا هم همینطور و... می توانم بگویم "داره صبح میشه" کمک کرد تا قصه های که دوست دارم در یک اثر همزمان با هم ،به تصویر بکشم. البته قبول دارم که بعضی از اپیزودهای فیلم جا داشت پردازش بیشتری داشته باشد ، قصه ی آوا و پدر بزرگ از آن قصه هااست که در زمان طولانی تر حق مطلب ادا می شد ولی قصه لیلا نه! این ویژگی را نداشت، اپیزود لیلا و امیر که حالا قصه ی محبوب خیلی ها شده است ، کاملا برای روایت و تعریف در زمان کم مناسب بود واما درادامه بگویم کلا آدمی هستم که دائما خود را نقد می کند، حتی وقتی افراد تعریف می کنند دنبال یک ایراد می گردم ، شاید برای این است که اعتقاد دارم ،سینما بیش از آن که تصورش را کنید، جدی است.
«داره صبح میشه» بیست و چهار روزه ساخته شد ، ساخت یک فیلم بلند در 24 روز ساده نیست ،اگر هم امکان یافت که دراین زمان به پایان برسد برای این بود که قبل از کلید خوردن فیلم ،از شش ماه پیش از آن ، برنامه ریزی ها را انجام داده بودیم ، برنامه ریزی هایی دقیق که با همدلی تهیه کننده در 24 روز همه چیز انجام شد، ولی با تمام نظم در برنامه ریزی و داشتن تهیه کننده آگاه به امور ، بازهم سختی ها ساخت فیلم همراهمان بود.ساخت "داره صبح میشه" بدون همکاری و همدلی گروه تهیه و تولید در راس آن فردین خلعتبری و مریم بهاری مدیر تولید این پروزه و دیگر عوامل امکان پذیر نبود.
از تهیه کننده ها گفتید ، حال این سوال پیش می آید که تهیه کنندگان تا چه میزان همراه فیلم اولی ها می شوند؟
_مدتی برای فیلم اولی ها خیلی خوب پیش قدم می شدند، آنهم به خاطر وام فیلم اولی های که وجود داشت ،به حدی که به طور مثال ،من فیلم اولی، برای تهیه کننده در ارجعیت در مقابل فردی بودم که مثلا فیلم سوم خود را می ساخت .حالا این شرایط تغییر کرده و نگاه تهیه کننده ها نیز دستخوش تغییر شده است و آن حمایت وجود ندارد .
برای تجربه سینمای جدید ،احتیاج به فضای جدیدتر داریم، اینکه دیگران یا من ، ماشین و زمین مان را بفروشیم تا فیلم بسازیم ، امکان یک شاهکار در سینما ساختن را ناممکن می کند ،سینما این نیست ، جریان وسیعی تری می طلبد، سینما احتیاج به فضایی بهتر دارد تا آن چیزی که در ذهنت شکل گرفته خارج از محدودیت مقابل دوربین ببری.
اینکه تهیه کننده ها زیاد به نسل جوان و فیلم اولی ها توجه نکند به نظر می رسد نتیجه اش رسیدن سینما به کهنگی و تکراری ساختن است، که می توان گفت تا حدی هم به آن دچار شده ایم؟
اولین بلایی که سر سینما آمد این بود که یک سری تهیه کننده که سواد مناسب برای تهیه کنندگی آثار سینمایی را ندارند، وارد سینما شدند، افرادی که به واسطه سرمایه دار بودن آمدند، خروجی این ورود، افتضاح بارآورد. سینما این روزها حال خوبی ندارد. سینمای ایران با سینمای دنیا فرق دارد، این شکاف عجیب غریبی که بین سینمای ما و دنیا و جود دارد، هر روز هم بیشتر می شود ، فاصله ای که مدت زیادی نیز نیست که ایجاد شده است ، زمانی وقتی شوکران، قرمز، هامون را در سال های ساختشان می دیدیم ما به ازا آن را مثل فیلم مالنا آن سوی مرزها می ساختند ولی،الان، ما چه می سازیم و دنیا چه می سازد ، فاصله بسیار زیاد شده است ، این فاصله به حدی شده که مقایسه سینمای ما با سینمای جهان، واقعا شوخی است ، سینما این چند بنر تبلیغاتی که در سطح اتوبان های شهر وجود دارد، نیست.
برگردیم به فضای «داره صبح میشه » فیلمی که می توان آن را دیالوگ محور است دانست ،این جنس فیلم ها به نظر زمان زیادی را برای نوشتار فیلمنامه می طلبد؟
بله دقیقا !نوشتن دیالوگ ها، زمان زیادی برد، آنهم برای فیلمی که با فلش بک، قصد اوج و فرود ایجاد کردن برایش نداریم ، همین دلیل، تمرکز و وسواس بیشتری بر دیالوگ را می طلبید.
وارد دنیای فیلمسازی در فضای فیلم بلند ساختن آنهم در سینمای ایران شدید، اولین فیلم بلند ساخته شد به اکران هم رسید، به نظرتان ساخت دومین اثر سینمایی شما دچار چه حال و هوای حمایتی خواهد بود؟
_ قابلیت کارگردان ملاک سرمایه گذاری درساخت فیلم نیست، قابلیت قصه، ملاک است، مگر اینکه کارگردان روابط دوستانه با سرمایه گذاران داشته باشد ،به نظرم قصه به تنهایی می تواند توجه تهیه کننده حرفه ای را جلب کند ، قصه که خوب باشد می تواند راه ساخت خود را بیابد، هر تهیه کننده ای ملاکی برای فعالیت خود دارد و قصه ای با ساختار ، تهیه کننده خود را می یابد، البته این سخن برای سینما سالم و حرفه ای مصداق پیدا می کند ،در سینمای ما، بعضی مواقع می شود، این اصل تغییر مسیر دهد و سینماگری که می تواند موفق باشد در میانه را باز بماند.
از قصه ها گفتیم و قصه فیلم شما، در ژانر اجتماعی سینما می گنجد، و حال این سوال که گویی سینمای اجتماعی ما، تصاویر بغض خفه شده سیاسی و اجتماعی جامعه را نشان میدهد؟
شما می گویید سینمای اجتماعی بیان بغض های اجتماعی، سیاسی جامعه است و من در برابر می گویم به نظرم این روزها، سینمای اجتماعی بی خاصیت تر از این حرف ها است، الان دیگر آن بغض هم وجود ندارد. در طول این سالها، آنقدر اختلاف سلیقه و نظرات مختلف در گروه های نظارتی بوده که سینما با پسرفت مواجه شده است.
با این حال من به اخلاق و چارچوب تعیین شده پایبند هستم، معتقدم سانسور به شکلی اخلاق گرایی به ارمغان می آورد. سلیقه بعضی از فیلمسازها دچار گیجی و گنگی شده است، قصه خودشان را نمی توانند تعریف کند . خودمان در خودمان دچار خود درگیری شده ایم، زمانی که فیلمنامه می نویسیم، مجبوریم برای اینکه در شورا با مشکل مواجه نشود، خودسانسوری کنیم، این می شود که قصه از جذابیت دور می شود، تعداد فیلمسازها روز به روز زیاد می شود ولی خروجی فیلم های ناب و درجه یک قابل مقایسه با سال های پیش نیست. سینما ابزار قدرتمندی برای معرفی یک جامعه یا کشور است البته اگر بدانیم چگونه از ابزار سینما برای گفتن استفاده کنیم.
چرا تا این حد سینماگران جوان به ساخت فیلم های اجتماعی علاقه نشان میدهند به نظر می رسد که جوان ها باید به روزتر فکر کنند و با توجه به وجود ژانرهای دیگر سینمایی، به گونه های دیگر سینمایی هم علاقه نشان دهند ولی اینگونه نیست؟
ژانر کمدی که ویژگی ها مخصوص به خودش را دارا است ، فعالیت در آن بسیار دشوار است،ژانر وحشت شامل یک سری محدودیت هادر سینمای ما است، همین مسئله درباره ملودارم های عاشقانه هم صدق می کند،همین می شود که سینمای اجتماعی برای فیلمسازان مطمئن تر نشان می دهد چرا که می دانند کمتر دچار ممیزی و سانسور یا عدم بازگشت سرمایه می شوند .
و سوال آخر، "داره صبح میشه"در سینمای هنر و تجربه اکران است، آیا از اکران فیلم در این سینما راضی هستید؟
خودم انتخاب کردم «داره صبح میشه »در هنر و تجربه اکران شود. یک ماه اکران در سینماهای دیگر ، نصف هزینه های ساخت فیلمرا هم در نمی آورد، خداروشکر! تبلیغات هم کهاصلا نداریم ، با این حساب ،حتی امکان داشت بهکف فروش هم نرسیم،همین شد که انتخاب کردم در هنر و تجربه اکران شود تا مدت بیشتری در اکران باشد و مخاطب بیشتری به تماشای آن بنشیند.