به گزارش گروه روی خط روی خط رسانه های خبرگزاری برنا،جام جم نوشت: در روزگاری که آخرین آمار سازمان ثبت احوال، از افزایش خانوادههای تکنفره و تکوالد و سیر نزولی خانوادههای گسترده (چند نسل در کنار هم) حکایت میکنند، شاید شنیدن این خبر که یک خانواده پرجمعیت، جایی همین گوشه و کنار کشورمان، از سالها پیش در کنار هم زندگی میکنند و با بزرگ شدن بچهها و ازدواجشان نهتنها تعدادشان کم نشده که به مرور، به 44 نفر هم رسیده، نهتنها عجیب، بلکه غیرقابل باور باشد، اما در درستی آن شک نکنید، چون مهمان گزارش امروز ما اعضای همین خانواده گرم و صمیمی هستند؛ خانوادهای که نریمان جابری نژاد به عنوان بزرگتر و پدر خانواده با دو همسر، 12 فرزند، 4 عروس، 5 داماد و 20 نوه، همگی کنار هم در شهرستان آبدانان استان ایلام زندگی میکنند.
رمز موفقیت؛ مدیریت خوب پدر
یک دل بزرگ و یک جمع صمیمی؛ این ویژگی منحصربه فرد خانواده ای است که هنوز تک تک اعضایش دور یک سفره می نشینند؛ سفره ای 44 نفره که شاید در بعضی وعده های غذایی کوچک تر شود، اما هیچ وقت از سالن 50 متری خانه آقا نریمان برچیده نمی شود؛ چراکه در این خانواده، اصل بر محبت و احترام است. دقیقا به همین دلیل است که همه اعضای خانواده بزرگ جابری نژاد، از تک تک لحظه های با هم بودن لذت می برند و سعی می کنند هر طور شده، خودشان را به وعده شام که همه دور هم جمع هستند برسانند؛ اتفاقی که به گفته تک تک اعضای این خانواده، نتیجه مدیریت صحیح نریمان جابری نژاد است؛ مرد 64 ساله ای که 45 سال پیش با همسر اولش حاجیه نازی و 30 سال پیش با همسر دومش گوهر محسنی ازدواج کرد و حالا صاحب شش دختر و شش پسر است؛ مردی که با عنوان پدرسالار مهربان در میان دیگران شناخته می شود و یکی از دلایل اصلی با هم بودن این جمع 44 ساله است. آقای جابری نژاد در این باره می گوید: مدت هاست که همگی با هم زندگی می کنیم و همه فرزندان، عروس ها و دامادهایم با هم هستیم. قبلا همه در یک خانه ویلایی بزرگ ساکن بودیم، اما بعد از زلزله آبدانان، ساختمان جدیدی ساختیم و هر کدام از بچه ها در یکی از واحدهای این ساختمان زندگی می کنند، اما موقع غذا خوردن همه در خانه من و سر یک سفره جمع می شوند و بعد برای خواب و استراحت به آپارتمان های خودشان برمی گردند.
آقای جابری نژاد پایبندی به این اصل خوب و قدیمی را از همان روز اول به اعضای جدید خانواده یعنی عروس و دامادهای جدید هم یادآوری می کند: از همان روزی که به خواستگاری می رویم یا برای دخترمان خواستگار می آید، من می گویم اعتقادم بر این است که همه دور یک سفره غذا بخوریم. به بچه ها می گویم هزینه خورد و خوراک با من، شما پولتان را پس انداز کنید، با آن ماشین بهتر بخرید یا برای آینده که شاید بچه هایتان دوست نداشتند در این خانه زندگی کنند، نگه دارید، اما تا وقتی با من زندگی می کنید، خرج غذا با من است.
برای این که اطلاعات بیشتری به دست بیاوریم، پای صحبت مریم جابری نژاد، فرزند پنجم این خانواده می نشینیم و او با اشاره به همدلی خواهر و برادرها می گوید: پدر شخصیتی مهربان و شوخ طبع و سرزنده دارد و اصلا و ابدا دنبال حاشیه نیست؛ ما بچه ها را هم همین طور بارآورده و حتی با مدیریتی که داشت، از اول این اصل را در خانه جا انداخت که همه ما خواهر و برادریم و موضوع خواهر ناتنی یا برادر ناتنی بودن بین ما مرسوم نبود. پدرم از همان اول به همه بچه ها یاد داد، همسر اول را که خانم بزرگ خانه بود، دا صدا بزنند و همسر دوم را که خانم کوچک خانه بود، مادر صدا بزنند و حالا همه نوه ها و دامادها و عروس ها هم این دونفر را با همین اسم صدا می کنند.
مریم جابری نژاد به ماجرای ازدواج مجدد پدرش اشاره می کند و می گوید: پدر خودش در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شده بود و پدربزرگم هم دو همسر و هشت بچه داشت. با همسر اولش هم به صورت کاملا سنتی ازدواج کرده بود و تا شب عروسی همدیگر را ندیده بودند. سال های اول، خانم بزرگ برای نگهداری از بچه ها و مهمان داری خیلی دست تنها بود و نکته جالب این جاست که وقتی ایشان بچه های اولشان را بزرگ می کرد، از همین خانم کوچک که آن موقع دختر کوچک همسایه بود، کمک می گرفت. بعد از چندسال که دیگر دا از خانه داری و مهمان داری خسته شده بود، خودش به همسرش پیشنهاد ازدواج مجدد داد و همان دختر همسایه را هم پیشنهاد کرد، چون از بچگی با اخلاق و رفتارش آشنا و کمک حالش بود. بعدها هم به خاطر عدالتی که بین این دو زن برقرار کرده، هیچ وقت رابطه شان به مشکل نخورده و حتی به ما که بچه هایشان بودیم، اجازه نداد که حس کنیم چون متعلق به خانم بزرگ یا خانم کوچک هستیم عزیزتریم؛ همه ما را با یک چشم می دید.
مریم جابری نژاد با اشاره به همین رابطه گرم و صمیمی بین تک تک اعضای خانواده می گوید: با این که طبق شناسنامه مادر واقعی، دا یا همان خانم بزرگ است، اما چون اختلاف سنی کمی با خانم کوچک یا همان مادر دارم، خیلی وقت ها با ایشان درد دل می کنم و حرف می زنم. بعضی وقت ها هم دا ما را در حال پچ پچ می بیند، گله می کند که چرا حرف هایت را به من نمی گویی؟ مگر من مادر تو نیستم؟ من هم می گویم: دا! قربانت بروم، فاصله سنی من و شما زیاد است؛ بگذار حرف هایم را با مادر بزنم، مشکلم را حل کنم، بعدا مادر حرف ها را به شما انعکاس می دهد.
بفرمایید رستوران جابری
مثل خیلی چیزهای دیگر، پخت و پز و تقسیم کار در این خانه بزرگ هم برای خودش حکایتی دارد. خانم بزرگ سال هاست بازنشسته شده و پخت و پز و رتق و فتق امور مدت هاست که بر عهده خانم کوچک یا مادر است. مادر هم بعد از عروس و داماد و نوه دار شدن، برای این خانه یک قانون گذاشته؛ این که برای جلوگیری از اسراف غذا، بچه ها دو ساعت قبل از ناهار یا شام خبر بدهند که به غذا می رسند یا نه. خانم کوچک در این باره می گوید: معمولا برای 30 نفر غذا می پزیم اما باز هم به بچه ها گفته ام، وقتی از خانه بیرون می روند یا به خانه برمی گردند، زنگ واحد ما را بزنند و تعدادشان را بگویند.
حالا مدت هاست، بچه های خانواده از این قانون کوچک پیروی می کنند و زنگ در خانه را می زنند و به شوخی می گویند: رستوران جابری؟! لطفا سه نفر به لیست غذا اضافه کنید. نکته جالب اینجاست که همه مهمان های این خانه هم مهمان سفره آقا نریمان می شوند. خانم کوچک می گوید: به بچه ها گفته ایم اگر مهمان دارند، مهمانشان را هم سر سفره ما بیاورند، فقط از قبل اعلام کنند که غذایمان تنوع داشته باشد، حتی از آنها می پرسیم، مهمانتان چه غذایی دوست دارد و اهل کدام فرهنگ و سنت است تا غذایی تدارک ببینیم که باب میل است، مخصوصا بچه هایی که دانشجو هستند، وقتی هم دانشکده ای هایشان را به خانه دعوت می کنند، سعی می کنیم غذایی درست کنیم که در شهر و دیار خودشان می خورند تا احساس غریبی نکنند.
سفرهای دسته جمعی یک خانواده خیلی بزرگ
ماجرای با هم بودن اعضای این خانواده به همین جا ختم نمی شود؛ آن هم وقتی بدانید، آنها به هم قول داده اند که بدون هم سفر نروند. مریم جابری نژاد در این باره می گوید: آخرین سفر ما یک سفر زیارتی به کربلا بود که این امکان وجود نداشت، همه 44 نفر راهی این سفر شویم و 15 نفره به کربلا رفتیم، اما پدر مدام احساس دلتنگی می کرد و می گفت کاش بقیه را هم با خودمان می آوردیم. به خاطر همین می خواهیم از این به بعد جوری برنامه ریزی کنیم که همه با هم در یک زمان مرخصی بگیریم و یک سفر دسته جمعی واقعی برویم.
با لبخند وارد شوید
خانه جابری نژاد یک شعار بزرگ هم دارد؛ احتیاجی نیست این شعار بر سردر این خانه نوشته شده باشد، چون از سال ها پیش در دل تک تک اعضایش حک شده:« غم هایتان را به خانه نیاورید، پشت در بگذارید. با لبخند وارد شوید و شاد باشید.» شادی و محبت بین اعضای این خانواده مسری است؛ این را وقتی بیشتر متوجه می شویم که نریمان جابری نژاد از سرمایه اصلی خانواده اش می گوید ؛ این که تنها سرمایه این خانواده همین صمیمیت و احترامی است که بین آنها وجود دارد؛ صمیمیتی که به یمن حضور پدر مهربان این خانه، آنها را مثل حلقه های زنجیر کنار هم نگه داشته است.