خدایا توان تعادل کجاست؟
چنین ویژه گی، قدرت کیمیاست
هر آن کس که فهمید، رازی چنین
چو فکرش، عملکرد آن هم بجاست
خدا، فکر نیکو به ما داده است
تعادل به گوش خرد، آشناست
انسان متعادل کیست؟ برنامۀ زندگیش چگونه است؟
انسانها هر کدام با یک روش زندگی میکنند. و هر کس، خصوصیات زندگی خودش را دارد. اکثریت مردم زندگی خود را زیر ذره بین نمیگذارند تا متوجه شوند روش مناسبی در زندگی خود ندارند. متخصصینی هستند عالی مقام، که شهرت جهانی دارند. اما اگر به شیوۀ زندگیشان، نگریسته شود، در دراز مدت و روزمرگی، ضعفها و نارسائیهای زیادی، در سبک زندگیشان دیده میشود. که اگر همان ضعفها، با خودشان هم مطرح شود، اقرار میکنند که در آن مورد، انتقاد شدیدی به آنها وارد میباشد. یا در رفع این ضعفها اظهار ناتوانی میکنند، ویا بهانه تراشی، بر این که مشکلات زیاد زندگی، فرصت نظم دادن به عملکردهایشان را نمیدهد . و یا دیگران را مقصر، در مشکلات زندگی خود میدانند. این خصوصیتِ نقص مدیریت زندگی، مختص این صنف و گروه نیست و عمومیت دارد و در همۀ ردههای اجتماعی، به وضوح قابل دیدن است .
حال ببینیم، تعادل بخشیدن به برنامههای زندگی فردی و خانوادگی، شغلی و اجتماعی، چیست؟و چگونه میشود مدیریت زندگی را، چه به صورت تداومی، و چه به صورت روزمرگی، چنان مدیریت کرد که اگر زیر ذرهبین قرار گیرد و امتیازی به آن داده شود، از بیست امتیاز حد اکثری، رقم بالاتر از هفده را به خود اختصاص دهد . اگر چنین شود، امتیاز ارزندهای را به خود اختصاص داده است. این امتیاز به صورت ناخود آگاه نیز میتواند باشد . و خوشا به حال آنهائی که این امتیاز را به صورت برنامهریزی شده و آگاهانه تنظیم کردهاند و آنها افرادی هستند که احساس آرامش بیشتری دارند، و کسانی هم که با آنها در ارتباطند، چه خانواده و چه افراد دیگر اجتماعی، از مراودۀ با آنها احساس رضایتمندی دارند.
اما تعادل بخشیدن به برنامههای زندگی چیست؟ و چگونه میتوان با در نظر گرفتن چنین ویژگیهای، بر زندگی خود، مدیریت کرد؟ به مثال فوق بر میگردیم . یک متخصص با شهرت جهانی، مثلا" یک دکتر جراح و یا یک سیاستمدار مشهور، با یک تصمیم قبلی، برای برنامهریزی زندگی خود، با در نظر گرفتن همۀ عوامل زندگی، از لحاظ اهمیت و ارزش هر یک از موارد، چنان برنامهریزی میکند که اگر چنان چه فرصت کافی، برای تمام برنامههای زندگیاش را نداشته باشد، اوقات مربوط به کارهای کم اهمیتتر را کاهش میدهد تا فرصت بیشتری، برای انجام دقیقتر کارهای پر اهمیتتر، باقی بماند و بدین ترتیب، چنان توازن و تعادلی، در برنامهریزی و عملکردهایش به وجود میآید، که به هیچ وجه کارهای پر اهمیت، بلا تکلیف باقی نمانند و با حذف و کاهش کارهای کم اهمیتتر، تعادل را حفظ نماید. و بدین ترتیب آرامش و رضایت منطقی و معقول، در وجود خودش نیز احساس میکند و اطرافیان نیز بر عملکردهای سنجیده و مدیریت خوب آن شخص احترام خاصی قائل میشوند که در آن سهم فعالیتهای، شغلی، اجتماعی، رسیدگی به مسائل خانواده، با تخصیص اوقات کافی و مناسب، عملکردهای مناسب به سر و وضع شخصی و در نظر گرفتن اوقاتی برای مسافرت و تفریحات و گشت و گذار در حد معقول، ارتباط با دوستان و فامیل، و برخوردهای اجتماعی، در جایگاه منطقی خود، جزو عوامل کلیدی یک انسان متعادل میباشد که هیچ بهانهای از قبیل انتظارات دیگران و یا بهانۀ وظیفۀ خطیر و امثال اینها، نمیتواند تاثیر گذار اساسی در مدیریت زندگی متعادل باشد. نمونهای از این برنامه ریزیها، در زندگی مقام مسئولی اتفاق افتاد که در شرایط خاص، به مناسبت گرفتاریهای شغلی، مدتی مجبور بود در محیط کار بصورت شبانه روزی باشد، فورا" با تغییر برنامۀ خود، روزی از هفته را تعیین نمود که با همسر و فرزندانش، در محیط کاری ساعاتی را دور هم قرار میگرفتند. و بدین وسیله کمبود ارتباطات خانوادگی را بالاجبار به این صورت جبران میکردند. پس می توان در شرایط ضروری هم با برنامهریزی ویژه بایدهای زندگی را، طراحی و اجرا کرد.
انسانهائی که احساس مسئولیت جدی نمایند، موفقند.