به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، «وای می دانی شغلش چیست؟ به او دست نده، با او غذا نخور.» این نجواهای یواشکی همیشه در گوشش می پیچد. گرچه برایش عادی شده، اما همیشه در تلاش است تا دیگران را متقاعد کند که برای ثواب این کار، در این شغل مانده است. این بار حرف از شغل غسالی است. شاید تاثیر این ضرب المثلی که می گوید: «عقل مردم به چشمشان است» در اینجا کاملا پیداست. انگار هر چه شغلت از سطح بالایی برخوردار باشد و محل کارت شیکتر باشد، بهتر است و مردم به تو در نهایت عزت و احترام می گذارند، اما زنان و مردان شریفی در جامعه هستند که شاید برخی از آنان در ابتدا به دلیل مشکلات مالی به شغل غسالی روی آورده باشند، اما بعد از مدتی آنچنان وابسته می شوند که به راحتی پیشنهاد شغل بهتر را رد می کنند. این در حالی است که با وجود عشق سرشار و پذیرفتن سختی های این شغل، غسال ها همیشه از رفتارهای دوست، آشنا و همسایگانشان گله مند هستند. برخی مردم کوتهفکر هم با وجود آنکه می دانند روزی می میرند و در نهایت مهمان آنها می شوند، اما همچنان با تمسخر، طرد شدن و حرف های کنایه آمیز این افراد و خانواده هایشان را اذیت می کنند. با آنها دست نمی دهند، غذا نمی خورند و حتی از معاشرت و همنشینی با آنها هم دریغ می ورزند و با وجود انتخاب نام جدید برای این شغل هم همچنان غسالان را «مرده شور» خطاب می کنند، انگار قرار است تا ابد این نام بر سر زبان ها بماند و با تکرار مکررات، خاطر عده ای آزرده شود.
به گزارش آرمان، ابوالفضل گلدوست، غسال ۲۳ ساله، از نحوه حضورش در این شغل به «آرمان» می گوید: سر خاک مادر بزرگم رفته بودم که به سرم زد به غسالخانه بروم، آنجا از یک راننده آمبولانس پرسیدم که آیا بهشت زهرا غسال استخدام می کند؟ گفت: نه سخت قبول می کنند، شرایط دارد: باید لیسانس داشته باشی، خدمت هم رفته باشی. اما سن من به درس و مدرک لیسانس نمی خورد. او با خنده ادامه میدهد: گرچه با این شرایط میخواهند سخت بگیرند که دیگر کسی پیدایش نشود، اما من منصرف نشدم و با پیگیری و پیدا کردن آشنا پیش رئیس مربوطه رفتم و با او صحبت کردم. او هم گفت از تو خوشم آمده و بیا نظافتچی شو. من هم برای اینکه روزنه ای پیدا کنم که به داخل بروم و غسال شوم، قبول کردم و یک هفته به عنوان نظافتچی مشغول به کار بودم و بعد از آن یک روحانی از من سوالات احکام را پرسید و گفت از فردا بیا لباس به تو تحویل بدهم که داخل غسالخانه کار کنی. اکنون حدود دو سال و هفت ماه است که مشغول به این کار هستم. ابوالفضل با بیان اینکه پدرش طلافروش است و مشکل مالی ندارد، افزود: من اصلا مشکل مالی ندارم که به دلیل حقوق این شغل را انتخاب کرده باشم. من حرفه غسالی را دوست دارم چون بیشتر به خدا نزدیک میشوم. قبلا کارهای دیگری انجام می دادم و طلافروش بودم، اما تغییر شغل دادم. او با بیان اینکه دو روز در هفته مرخصی دارد و کارمند رسمی است، می گوید: ساعت کاری من از هشت صبح تا ۱۴ و ۳۰ دقیقه بعدازظهر است و دریافتی حقوق من دو میلیون و ۸۰۰ هزار تومان است، اما این حقوق به حدی پربرکت است که من توانستم با آن شرایط اولیه خرید خانه و ماشین را فراهم کنم. گرچه قبل از این شغل، حقوق من چهار میلیون تومان بود، اما برکت نداشت.
جنازهای که بوی گلاب میداد
این غسال با بیان اینکه هر روز با خواندن زیارت عاشورا کار خود را آغاز می کند، ادامه می دهد: در روزهای اول کاری آنقدر ترس داشتم که هنگام خواب چراغ اتاق را تا صبح روشن می گذاشتم، بعد یک روحانی به ما گفت اگر می ترسید هنگام خواب صلوات بفرستید، ترستان می ریزد. بعد یک ماه ترسم ریخت و عادی شد چون فهمیدم به خدا نزدیک تر شدم و اکنون ذکر صلوات عادت هر شب قبل از خواب من است. او از بهترین خاطره اش در این شغل می گوید: ما هفته ای یک شب نگهبان سردخانه غسالخانه هستیم و جنازه ها را تحویل می گیریم. یک شب که نگهبان بودم، جنازه ای را آوردند و من برای اینکه مطمئن شوم جنازه مرد است، صورت میت را دیدم. جنازه فوق العاده بوی گلاب می داد. گفتم شاید گلابی روی او ریختهاند. دقیقا فردای آن روز هم شیفت کاری من بود و از قضا همان جنازه برای شست و شو برای من آمد، هنوز هم بوی گلاب می داد. تعجب کردم. او را چند بارغسل دادم، اما بوی گلاب از بین نمی رفت، طوری که تمام همکاران هم متعجب بودند چون برخی اوقات جنازه هایی می آید که از بوی تعفن اصلا نمی شود به سمتشان رفت. او بزرگترین درس غسالی را رعایت حلال و حرام در زندگی می داند و ادامه می دهد: این شغل آنقدر تاثیر معنوی در زندگی من دارد که اگر یک روز هم سر کار نروم احساس می کنم که چیزی را گم کرده ام و هرگز فکر تغییر شغل را ندارم. شاید روزی شغل دیگری کنار این شغل داشته باشم، اما شغل اول من غسالی است.
نیمی از فوتها به علت تصادف است
این غسال می گوید: روزانه فقط حدود ۶۰ الی ۷۰ جنازه تهرانی داریم و با جنازه هایی که از شهرستان به تهران منتقل می شوند و بعد از غسل دوباره به شهر خود باز می گردند، میانگین تعداد جنازه ها روزانه به ۹۰ مورد هم می رسد. او با ناراحتی اظهار می کند: از آنجا که علت مرگ را پزشک قانونی مشخص می کند و این برگه به همراه جنازه است، ما معمولا در جریان موارد مختلف قرار می گیریم. او ادامه می دهد: حدود ۵۰ درصد از علل فوت مورد تصادف و حادثه است و مابقی هم معمولا سکته قلبی و مغزی است.
همواره به یاد مرگ هستیم
این غسال درباره مرگ می گوید: فکر می کنم بهترین لحظه زندگی آن زمانی است که به دیار باقی می رویم. او با بیان اینکه برای زندگی در آخرت آماده است، می افزاید: با وجود سن کم، برای لحظه مرگ خیلی آماده هستم و هر آنچه را که راجع به مرگ در ذهن دارم انجام داده ام. آنقدر به مرگ فکر می کنم که هر شب با وضو به خواب می روم و پیش خود می گویم که اگر قرار است عزرائیل جان مرا بگیرد، تمیز باشم. او ادامه می دهد: من و همکارانم به علت شغلمان همواره به یاد مرگ هستیم. شاید در روز یکی دو ساعت یادمان برود، اما دوباره فکرمان به سمت مرگ خودمان می رود چون در محیطی هستیم که همیشه انواع مرگ را از نزدیک می بینیم. گلدوست در مورد تاثیرات روحی نامناسب این شغل میگوید: همکارانم اصلا با کسی حرف نمی زنند و بسیار افسردهاند. من هر وقت با آنها صحبت می کنم همه حرفشان راجع به مرگ و آن دنیاست. به نظر من مال آن دنیایی هستند و به این دنیا تعلق خاطر ندارند. او ادامه می دهد: من روحیه خوبی دارم و بسیار اجتماعی و بذله گو هستم. برای اینکه دوست ندارم مردم پیش خود فکر کنند که چون غسال هستم، افسرده ام و شرایط محل کارم روی من تاثیر گذاشته است.
پدر و مادرم تا یک سال با من حرف نمیزدند!
ابوالفضل تازه متاهل شده است و درباره پذیرش این شغل توسط همسرش می گوید: اوایل همسرم شغل مرا نمی پذیرفت و من بعد از کلی حرف درباره دین و اینکه این شغل ثواب بسیار دارد او را متقاعد کردم. اما پدر و مادرم تا یک سال با من حرف نمی زدند و می گفتند تو با انتخاب این شغل آبرویمان را برده ای. او ادامه می دهد: حتی وقتی آنها دیدند من دست بردار این شغل نیستم به محل کار من هم آمدند و گفتند بیرونش کنید، او هم پول و هم شغل دارد، اما باز نتوانستند مرا منصرف کنند و به ناچار کنار آمدند. این غسال از نحوه برخورد نامناسب مردم در جامعه می گوید: وقتی مردم شغلم را می فهمند، برخوردشان بسیار سرد است. حتی تا مرا می بینند با کنایه می گویند که غسال است یا وقتی سر سفره شان می نشینم، دیگر دست و دلشان به غذا نمی رود. او ادامه می دهد: حتی من بارها با گوش خودم شنیده ام که می گویند دیوانه است که به این شغل رفته، اما نمیدانند که کار ما ثواب دارد. ابوالفضل عنوان می کند: شغل ما لباس فرم دارد و همیشه نظافت را رعایت می کنیم. حتی هر روز هم بعد از کار استحمام می کنیم و شاید بیشتر از برخی افراد هم تمیز باشیم، اما دیدگاه مردم نسبت به این شغل خوب نیست. او می گوید: در بهشت زهرا به غسال ها خیلی احترام می گذارند، اما در بیرون بهشت زهرا هیچ احترامی وجود ندارد و معمولا افرادی که اقوامشان فوت میکنند، به یاد من می افتند که کارشان را راه بیندازم. گرچه من هم دریغ نمی کنیم، اما کاش در جامعه هم به ما توجه می شد.