به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، بعضی از انسان ها بادمجان های دور قاپ چین هستند و مثل آفتاب پرست رنگ عوض می کنند.
البته ما حق نداریم در این قصه ، آفتاب پرست را بدنام کنیم ، چرا که این مخلوق خداوند بر اساس ذات خود و توانایی بالقوه ای که دارد همرنگ طبیعت زیبایی می شود که در آن، جا می گیرد .
این همرنگی نه ذات اصیل آفتاب پرست را زیر سوال می برد و نه خللی در قانون طبیعت ایجاد می کند.
اما وای بر انسان هایی که مدام رنگ عوض می کنند که نه قول شان قول است و نه حرف شان حرف حسابی.
وجود برخی از آدم ها نیز پر شده از حسادت ، بخل ، غرور و دروغ. قضاوت های پیش داورانه یکی از خصوصیت های این آدم های پرخاشگر و عصبی است.
اما هستند انسان های وارسته ای که ساده و صمیمی اند، تکبر ندارند و نگاه و کلام شان با دیگران فرق می کند.
اینها مرد خدایند و مایه آرامش، نشاط ، امید و از خودگذشتگی و ایثار.
این که ما چه قدر در شناخت افراد پیرامون خود موفق هستیم نکته ای اساسی در زندگی مان است.
این که بدانیم با چه کسانی ارتباط برقرار می کنیم و چگونه به دیگران اعتماد می ورزیم نیز مهارتی مهم در سرنوشت هر فرد است.
امام صادق (ع) می فرمایند: «برادران واقعی و رفقای صمیمی سه نوع هستند . کسانی که مانند غذا به آنها نیاز است و همان رفیقان عاقل هستند.
کسانی که وجود شان برای انسان به منزله بیماری مزاحم است و آنها رفیقان احمق هستند و افرادی که وجود شان به منزله داروی شفابخش است و آنها رفیقان روشنفکرند».
واقعیت این که باید در انتخاب مسیر زندگی خود و تشخیص سلامت افرادی که می خواهیم با آنها حشر و نشر داشته باشیم موفق عمل کنیم و این توفیق به خودمان بستگی دارد .
دوستی نابجا با فردی معتاد و نااهل، آقای همسایه در این داستان را به جایی رساند که به دست خود دفتر زندگی اش را بست و سرنوشتش را به قعر تباهی و فلاکت کشاند.
این که ناامید شویم و با خواندن ماجرای آقای همسایه فقط افسوس بخوریم کار درستی نیست.
او دفتر زندگی اش بسته شده و دیگر فرصتی برای جبران گذشته ها ندارد. اما ما هنوز فرصت های زیادی برای انتخاب های درست و آگاهانه و پیشبرد روزگار خود داریم.
نکته ای که در اینجا قابل طرح است و برای ما یک روزنه امید می گشاید این که در انتخاب مسیر زندگی به خدای خود توکل کنیم و از او کمک بجوئیم ؛واقعیت این است که خدا همراه ماست و به ما انسان ها که اشرف مخلوقات هستیم و در این باره ادعا هم داریم قدرت تفکر و تعقل و تکلم عنایت فرموده و پیامبران راستین و ائمه معصومین (ع) را برای هدایت مان فرستاده و خودش نیز هوای مان را دارد.
امام سجاد (ع) در نیایشی به درگاه خداوند می فرمایند:
«پروردگارا ، مرا به اندازه یک چشم به هم زدن به خود وامگذار».
داستان غم انگیز آقای همسایه ، درس عبرتی است برای کسانی که در انتخاب دوست و همنشین و همچنین گام برداشتن در مسیر زندگی به کژراهه می روند.
«سینا» سی و سه ساله بود. او در دوران جوانی و قبل از آن که ازدواج کند در اثر رفت و آمد با دوستان نااهل به مواد مخدر آلوده شد.
آقای همسایه روزهای اول ،تفننی مواد مخدر مصرف می کرد . حتی به دود حساسیت داشت و دچار سردرد و تهوع می شد.
اما فقط و فقط به خاطر این که جلوی دوستان ناباب کم نیاورد به این کار خطای خود ادامه داد و تکرار سوء مصرف مواد مخدر ، بدنش را وابسته دود غلیظی کرد که سرنوشتش را به تباهی و سیاهی کشاند.
سینا 6 سال قبل ازدواج کرد . آن موقع هنوز اعتیاد پیدا نکرده بود. او و همسرش زندگی مشترک خود را در حالی بنا نهادند که در کمتر از دو سال ، وابستگی مرد جوان به مواد مخدر بیشتر شد.
همسرش شریک بافا و خوبی بود. زن جوان به خود امید می داد سینا را از این منجلاب بیرون خواهد کشید.
اما هر روز که می گذشت حال آقای همسایه بدتر می شد. کار به جایی رسید که یک در میان سر کار می رفت.
مشکلات اقتصادی زندگی آنها را فلج کرده بود. زن جوان آستین همت بالا زد و در مغازه شوهرش مشغول کار شد.
او به سختی کار می کرد و همچنان امیدوار بود که مشکلات زندگی را حل خواهد کرد. اما آقای همسایه از این وضعیت خسته شده بود ، احساس سرشکستگی می کرد ؛وقتی می دید همسرش چه سختی برای گذران زندگی سرد و بی روح شان تحمل می کند عذاب می کشید.
سینا و همسرش در آخرین شب زندگی شان با هم درد و دل می کردند. زن 25 ساله با چشمانی گریان در حالی که نگران حال شوهرش بود گفت: غصه نخورعزیز دلم ، فعلا من سر کار می روم و مشکلی نیست ، تو فقط آماده باش دوباره برای ترک اعتیادت اقدام می کنیم.
آقای همسایه نگاهش را به گل های سرخ رنگ قالی اتاق دوخته بود و به نشانه تاسف و شرمندگی سرش را تکان می داد.
او امیدی به بهبودی اش نداشت . آن شب برق خانه زوج جوان خاموش شد و آنها خوابیدند . اما صبح روز بعد، هنگامی که زن جوان از خواب برخاست متوجه شد همسرش در اتاق دیگر روی زمین افتاده و نفس نمی کشد.
با گزارش موضوع به پلیس ، ماموران کلانتری 17 مشهد و نیروهای امدادی بلافاصله در محل حاضر شدند و جسد سینا به دستور مقام قضائی به پزشکی قانونی انتقال یافت تا علت دقیق مرگ روشن شود.
آقای همسایه روی برگه کوچکی نوشته بود :
«هیچ وقت فکر نمی کردم این طوری بشود، خدا لعنت کند دوستانی که معتادم کردند ، من خودم مقصرم و شرم دارم به چشم های معصومه نگاه کنم ، من شوهر خوبی برای او نبودم و ...
داستان فوق از سوی پایگاه اطلاع رسانی پلیس ارسال شده است.