به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، دنیای ورزش نوشت:
1-اریک فروم در کتاب خواندنی گریز از آزادی به این نکته می پردازد که آزادی یعنی قدرت انتخاب از آنجا که لازمه انتخاب دانایی و جسارت داشتن و باور فردیت فرد است و با توجه به اینکه در کنار انتخاب، انسان مواجه با دو امر اضطراب و مسئولیت می شود پس انسان ها برخلاف آنچه که نشان می دهند چندان طالب آزادی نیستند و بلکه از آن گریزان هستند. نگاه فروم به جامعه آلمان است که چطور راضی شد و تن داد به حکومت هیتلر و بدون هیچ منطقی از او پیروی کرد، اضطراب و دغدغه انتخاب از نگاه فیلسوفان اگزیستانس مهمترین ویژگی انسان است و در این شرایط است که فردیت انسان به ظهور می رسد.
در مجموع می توان گفت که خود بودن و شجاعت تصمیم گیری داشتن که لازمه آن آگاهی است مسئولیت سنگینی را بر دوش انسان های می گذارد و به همین دلیل مسئولیت سنگین آدمیان ترجیح می دهند که به رابطه مریدی و مرادی روی آورند و از نظر اریک فروم برخلاف آنچه که ادعا می کنند و در ظاهر نشان می دهند نه تنها طرفدار و خواهان آزادی نیستند بلکه از آن گریزان نیز هستند، در کتاب روانشناسی توده ها و مرید راستین از کتاب های خواندنی این حوزه هستند.
2-مواجهه ما با حقیقت نیز چنین است، همه ما در بیان و ادعا از حقیقت سخن گفته و نشان می دهیم که طرفدار آنیم اما در عمل بسیاری از ما قدرت مواجهه با حقیقت را نداریم، گاه حقیقت آنچنان هیبتی پیدا می کند که دیدن آن قدرت بالایی می خواهد اینکه از قدیم گفته اند حرف حق تلخ است حکایت از همین موضوع می کند برای آنکه موضوع به خوبی روشن شود کافی است هر کدام از ما اندکی در درون خود تامل کنیم و ببینیم که گاهی چگونه با وعده ای که خودمان هم می دانیم حقیقت ندارد دلخوش می شویم و گاهی چگونه نمی خواهیم حقیقت را قبول کنیم و اگر کسی آن را بیان کند به شدت با آن مقابله می کنیم چنین نیست که مواجهه با حقیقت ساده باشد. بسیاری از ما عقایدی داریم که گاهی اوقات حاضر نیستیم به محفل و مجلسی برویم که آن عقاید را نقد یا نفی می کنند چرا که از آنها برای خود هویتی ساخته ایم که قبول ابطال آنها یعنی نفی هویت خود.
سیاستمداران به خوبی از این روحیه انسان ها بهره برده و با دادن وعده هایی که جامه عمل نمی پوشاند و امور خود را پیش می برند، همین حالا نگاه کنید که چگونه برخی آمارها را به بهانه اینکه روحیه مردم تضعیف می شود ارایه نمی کنند اگر مواجهه با حقیقت مشکلی ندارد پس چه لزومی دارد برخی اخبار از مردم پنهان شود آن هم با استناد به این دلیل که اینگونه خبرها باعث ایجاد روحیه یأس و ناامیدی در میان مردم می شود، صد البته این سخن در برخی جوامع کاملا درست است، این جوامع جامعه هایی هستند و همگان به یکسان قدرت مواجه با حقیقت را ندارند تا جایی که گاه ناچار می شویم حقایقی را اندک اندک بیان کنیم اینکه چرا در فرد یا جامعه ای روحیه فرار از حقیقت به وجود می آید نکته ای است که اساتید فن باید به آن پاسخ گویند اما می توان یکی از دلایل آن را پیوند با اندیشه هایی متعلق به گذشته دانست در چنین جامعه هایی در مقابل چنین افرادی که به خودباوری بیش از حد رسیده اند گفتن واقعیت یعنی بلند شدن صداها.
3-دکتر گودرزی براساس یک کار علمی و بررسی آماری گفته است که شرایط و وضعیت ورزش ما در المپیک کسب 4 مدال است این یعنی آنکه چنانچه با توجه به شرایط فعلی کمتر از این مدال بیاوریم معنی ضعیف ظاهر شدن را دارد و چنانچه بیشتر از این کسب مدال کنیم معنی کار بیشتر را دارد (ضمن آنکه ایشان در تاریخ 28 بهمن 94 اعلام کردند که در خوشبینانه ترین حالت ما 8 مدال کسب خواهیم کرد) اما ما آنچنان مجذوب و مفتون خود هستیم که این را نوعی کوچک کردن خود می پنداریم.
محمود گودرزی با توجه به امکانات موجود ورزش در مقایسه با جهان چنین گفته است و این یعنی آنکه کسب تعداد مدال بیشتر از این محصول تلاش بیشتر قهرمانان است، سخن او این است که با دادن آمارهای بالا، بیهوده سطح توقع مردم را بالا نبریم تا رشادت و دلاوری های قهرمانان را که با این امکانات کم آن افتخارات را کسب می کنند کوچک به نظر آید، به عنوان نمونه باید به مدال برنز کیمیا علیزاده اشاره کرد، چرا می گوییم که ارزش مدال برنز او برابر طلا و حتی بیشتر از آن است؟ آیا این یک تعارف است یا بیان یک واقعیت که ریشه در امکانات ورزش ما برای بانوان دارد؟ بدون تردید کیمیا علیزاده با وضعیت و محدودیت هایی که ما داریم چندین برابر حریفان خود زحمت کشیده است و قطعا سایر برنز آورده ها به اندازه او تلاش نکرده اند. حالا اگر بگوییم کار او بیشتر از امکاناتی است که به او داده ایم قدردانی از اوست یا کوچک شمردن مدال او؟
در ورزش اصطلاحی داریم به عنوان روی کاغذ که می گوییم در روی کاغذ فلان تیم برنده یا بازنده است اما در عمل ممکن است نتیجه چیز دیگری شود و تیمی که امیدی ندارد برخلاف روی کاغذ برنده شود و تیمی که همه از برد آن مطمئن هستند به دلایل مختلف بازنده میدان شود.
این یعنی آنکه ما در روی کاغذ براساس واقعیت های موجود سخن می گوییم و تحلیل می کنیم اما نیروی انسانی و قدرت و اراده می تواند همه این معادلات را برهم ریزد مگر کم دیده ایم نتایجی شگفت انگیز در ورزش را؟ آیا اصولا هیجان و جذابیت ورزش در همین خلاف آمد عادت ها نیست؟
ما اگر سطح توقعات را بالا ببریم و بخواهیم در دنیای شعارها زندگی کنیم و گونه ای سخن بگوییم که توده مردم آن را ببینند اما رنگ و بوی واقعیت نداشته باشند راه به جایی نمی بریم و مانع لذت بردن مردم از تلاش قهرمانانشان می شویم چرا که گویی قهرمانان ما با توجه به امکانات موجود کار چندان بزرگی انجام نداده اند، از دیگر سو بالا بردن سطح توقعی یعنی آنکه امکانات به اندازه کافی داریم و این نکته ای است که چندان به صلاح ورزش ما نیست بیایید به حقیقت اعتراف کنیم از آن گریزان نباشیم و دست به دست هم دهیم تا هم به تلاش های قهرمانان خود ارج نهیم و هم امکانات بیشتری برای آنها فراهم کنیم.
در این خصوص در تحلیلی که از چگونگی حضور در المپیک خواهم نوشت بیشتر توضیح خواهم داد.