گروه ورزشی خبرگزاری برنا، محمد رامشگر از استعدادیابان و استعدادپروران کاربلد مازندران و کشورمان محسوب میشود. او بود که هادی نوروزی را به فوتبال ایران معرفی کرد و به همین خاطر رابطه صمیمانهای با کاپیتان فقید پرسپولیس داشت. با پدرفوتبالی 24ابدی گفتگو کردیم و او نیز خاطرات جالب و شنیدنی را از آپاچی قرمزها برایمان تعریف کرد که خلاصهای از آن تقدیم شما میگردد:
*آقای رامشگر، هادی چطور وارد فوتبال شد در حالیکه گفته میشود کشتیگیر بود؟
ورود هادی نوروزی نشانگر پراستعداد بودن استان مازندران در فوتبال است. هادی تا سوم راهنمایی کشتی گیر بود و گوشهای شکسته او در هنگامی که دوربین تلویزیون اورا از نزدیک نشان میداد، این موضوع را به خوبی مشخص میکرد. هادی را من در یک مسابقه محلی کشف کردم. در یک تورنمنت محلی تیم ما به فینال رسید و مقابل تیم محل هادی نوروزی قرار گرفت. در آن بازی تیم ما شکست خورد و هادی سه گل به ما زد! من دیدم او استعداد خوبی دارد بنابراین با پدرش صحبت کردم و اورا به تیم خودمان آوردم. پس از آن هادی به تیم جوانان ایران راه پیدا کرد، بعد از آن در امیدهای ایران با مهرداد اولادی همبازی شد. وقتی برای سربازی به تهران رفت در تیم سرخپوشان دلوارافزار مشغول شد. پس از آن به داماش رفت و آنقدر در لیگ یک خوب کار کرد و گل زد که پرسپولیس اورا جذب کرد و از پرسپولیس هم به تیم ملی بزرگسالان رفت.
*بعد از اینکه به پرسپولیس رفت هم با او ارتباط داشتید؟
ارتباط من با هادی خیلی نزدیک بود. او مشکلات خانوادگی، اقتصادی و... خودش را با من در میان میگذاشت. تقریبا هفتهای یک بار به مازندران میآمد و به ما سر میزد. هادی یک فوتبالیست با مرام بود. جا دارد در سالگردش یک خاطره زیبا از او تعریف کنم که انشااله موجب شادی روح او شود. تیممان را برای انجام مسابقه در لیگ امیدهای کشور به مشهد برده بودیم. هادی با من تماس گرفت و احوالپرسی کرد. پرسید چه خبر؟ گفتم برای مسابقه امیدها به مشهد آمدهایم اما پول کم داریم برای مخارج تیم. پرسید حالا چکار میکنی؟ گفتم نمیدانم، خدابزرگ است. گفت باشگاه که فعلا به ما پولی نداده، اما شما شماره حساب بده، من از بچه های تیم جمع میکنم و برایت واریز میکنم. شماره حساب را گرفت و مبلغ قابل توجهی هم به ما کمک کرد.
*از روزهای اولی که در تیم شما مشغول شد خاطرهای دارید؟
ما ارتباط خوب و نزدیکی با هم داشتیم. خاطرات شیرین از او زیاد دارم. زمانی که تازه به تیم ما آمده بود، زمین تمرین ما در کنار رودخانه بود. من یک روز به بچههای تیمم گفتم آینده را ببینید، تیم ملی را ببینید، آنور آب را ببینید...هادی به بچهها گفته بود شما بروید آنطرف رودخانه و من به رامشگر میگویم که بچهها رفتند آنور آب!
*آیا حضور در تهران و شهرت روی اخلاق او تاثیر نگذاشت؟
من چون محل کارم در تهران است، زیاد در این شهر حضور دارم. روزی یکی از خبرنگاران روزنامههای محلی که قبلا با هادی هم مصاحبه کرده بود، مهمان من بود. هادی هم تازه به تهران آمده بود و به منزل ما آمده بود. آن خبرنگار از هادی پرسید حالا که به تهران آمدی چه حرفی داری؟ هادی در جوابش گفت: رامشگر پدر فوتبالی من است. تمام تلاشم این است که گذشته فوتبالیم را فراموش نکنم و آینده فوتبالیم را بسازم. من مطمئنم روز پنجشنبه بیش از 10هزار نفر به مراسم هادی خواهند آمد. هادی خودش را یک بازیکن بزرگ و کاپیتان نمیدانست. روحیه اش اینگونه بود.
*از درخشش در زمین در دورانی که در تیم شما بازی میکرد چیزی به یاد دارید؟
یادم میآید در مسابقات جوانان استان، به فینال رسیدیم و مقابل شهرداری ساری قرار گرفتیم. بازی رفت در قائمشهر 1-1 شد و ما در ساری باید گل نمیخوردیم و گل میزدیم. تا دقیقه13 چهاربرصفر عقب افتادیم. دروازهبان آنها هم خیلی برای تیم ما کری میخواند و مدام به تیمش میگفت که بیشتر گل بزنید! این وضعیت تا دقیقه44 ادامه داشت تا اینکه تیم ما در میانه زمین و تقریبا فاصله 40متری صاحب یک ضربه کاشته شد. به هادی گفتیم پشت توپ برو و شوت بزن. او گفت فاصله زیاد است. به او گفتیم اشکال ندارد. تو فقط شوت بزن. هادی هم از همان فاصله شوت زد. شوت او آن چنان محکم بود که از زیر دستان دروازهبان حریف وارد دروازه شد! بعد از آن دروازهبان حریف ساکت شد! این گل تیم حریف را ترساند. داور 4دقیقه وقت اضافه برای نیمه اول گرفت. دو دقیقه بعد مهرداد اولادی توپ را به هادی رساند و هادی هم از پشت 18قدم حریف شوت محکم دیگری زد. شوت او چنان محکم بود که توپ به زیرطاق دروازه حریف خورد، و تور را دور تیرک افقی دروازه آنها پیچاند. نیمه اول 4-2 شد. در نیمه دوم هم مهرداد با یک شوت دیدنی توپ را به سه کنج دروازه حریف زد و در دقایق پایانی هم هادی با دریبل 2-3نفر وارد محوطه جریمه حریف شد و توپ را به زاویه مخالف دروازهبان آنها زد و بازی 4-4 شد و ما توانستیم صعود کنیم.
*از دوران حضورش در پرسپولیس چطور؟
یک روز در تماس تلفنی به هادی گفتم دیگر شوت نمیزنی. خیلی وقت است منتظر شوت هایت هستم. گفت مربی مرا بازیکن گوش میگذارد و خیلی آزادی عمل ندارم. به او گفتم این چه حرفی است. خودت وسط بیا و شوتزنی کن. در بازی با پدیده که آخرین بازی او بود، دروازه حریف را با یک شوت مهارنشدنی باز کرد. پس از بازی به من زنگ زد و گفت این هم شوتی که 10سال منتظرش بودی!
*آخرین بار کی با هادی ملاقات داشتید؟
شب قبل از درگذشت هادی، با هم به یک مهمانی خانوادگی رفتیم و تا 12شب که در خانه میزبان بودیم فقط خندید. تمام خاطرات دوران جوانی و ورزشیش را مرور کرد و خندید. ما ان شب نزدیک 4ساعت در منزل میزبان بودیم . تمام این مدت را با هادی گفتیم و خندیدیم. از فردای آن مهمانی دیگر هادی را ندیدم...
*در پایان اگر حرف ناگفتهای مانده، بفرمایید.
من همواره خودم را درکنار خانواده هادی میبینم. هادی نمونه یک ورزشکار با اخلاق و پهلوان بود. او انسان خوش قلب، ساده و مهربانی بود. همه مسائلش را با من درمیان میگذاشت و سعی کرد در مسیر درست راه برود. خیلی ها وقتی به تهران میآیند و به پول میرسند در مادیات و زرقوبرق غرق میشوند اما هادی وقتی به تهران آمد ازدواج کرد و زندگی سالمی را دنبال کرد. در فکر این هستم که هرسال یک تورنمنت 4جانبه را به یاد استعدادهای درگذشته فوتبال مازندران مانند هادی، اولادی و رضا سلیمی برگزار کنیم. یک تورنمنت به خاطر زنده نگاه داشتن جوانمردی و ارزشهای اخلاقی. قصد داریم در این تورنمنت از تیمهای بزرگ تهران هم دعوت کنیم تا از نظر کیفی سطح بالایی داشته باشد.
"گفتگو از محمد بهی"