به گزارش روی خط رسانه خبرگزاری برنا، کاوه مدنی در گفت و گویی با مجله شماره 17 جامعه پویا از علل به وجود آمدن بحران آب در ایران، پرده برمی دارد.
نزدیک به یک دهه است وضعیت ذخایر آبی کشور بحرانی اعلام شده و آنچه در عمل برای مقابله با این بحران دیده میشود، نزدیک به هیچ است؛ امروز درون بحران قرار داریم یا بدتر، از وضعیت بحران هم گذشتهایم؟
من شخصا سالهای سال از واژه بحران استفاده میکردم؛ اما مدتی است معتقدم بهلحاظ علمی شاید کاربرد واژه «بحران» برای برخی حوزهها مانند آب درست نباشد، بحران رخدادی است شدید که در یک بازه زمانی مشخص و محدود اتفاق میافتد و تا حدی برگشتپذیر است و ترمیم میشود؛ اما مسائلی که امروز در حوزه ذخایر آبی برای ایران اتفاق افتاده، خسارتهایی جبرانناپذیر بههمراه داشته و به عبارتی برگشتناپذیر است؛ بر این اساس فکر میکنم آنچه درباره شرایط کنونی آب در ایران شاهد آن هستیم، دیگر بحران نیست، بلکه یک مشکل، تراژدی یا فاجعه بزرگ است؛ فاجعه جایی رخ میدهد که دیگر نمیتوان بسیاری از خسارتهای واردشده را جبران کرد.
درهرصورت از لحاظ محاورهای کلمه بحران کلمهای است که برای مردم و سیستم مدیریت کشور جا افتاده است، هرچند از لحاظ علمی ممکن است مناسب نباشد؛ گویا تا زمانی که گفته نشود در شرایط بحرانی قرار گرفتهایم، کسی به سمت موضوع کشیده نمیشود.
و به نظر شما امروز مسئولان، عمق بحران آب را درک کرده است؟
فکر میکنم دولت وجود مشکلات جدی در حوزه منابع آبی را پذیرفته و بر موضوع برداشت بیشازحد از ذخایر آبی کاملا واقف است؛ اما همزمان طرحهایی مانند انتقال آب به فلات مرکزی نیز در ایران مطرح شده که عملا دردی را دوا نمیکند، چراکه اینگونه طرحها عملا میزان برداشت را از آنچه در گذشته بوده بیشتر نیز میکند.
پروژه انتقال آب که به آن اشاره کردید، چند سالی است بهعنوان گزینه دولتی برای حل مشکل خشکسالی و بیآبی در فلات مرکزی ایران مطرح است که اصولا هم با مقاومتهای اجتماعی و مردمی روبهرو بوده؛ اما آیا این پروژه خارج از ابعاد مالی و زیستمحیطی، بهواقع میتوان بحران آبی ایران را حل کند؟
انتقال آب ذاتا یک پروژه تکنولوژیک، فنی و مهندسی است و میتواند مؤثر باشد؛ مانند پروژههای سدسازی در ایران که در ذات منفی نبود؛ اما نحوه اجرا و بهرهبرداری نادرست از آنها، برای کشور مشکلزا شد. انتقال آب در زمان و مکان خوب میتواند اثرگذار باشد؛ اما به شرطی که نه به اهداکننده آب زیان برسد و نه دریافتکننده؛ برای نمونه استانهایی مانند چهارمحالوبختیاری و خوزستان که بهعنوان اهداکننده آب به استانهای همجوار در نظر گرفته شدهاند، خود دچار مشکل ذخایر آبی هستند؛ اما به این موضوع توجه نمیشود. از سوی دیگر در زمینه انتقال آب باید به کشش توسعهای نیز توجه کرد، به این معنا که با انتقال آب به مناطق کمآب، یک توهم فراوانی آب ایجاد میکنیم که این موضوع به افزایش تقاضا و تحرک توسعه منتهی میشود. با توجه به اینکه فلات مرکزی کشور مستعد توسعه است، این سؤال مطرح میشود که آیا در صورت انتقال آب به این منطقه و شکلگیری توهم فراوانی آب، میتوان روند توسعه و تقاضا را در آنجا کنترل کرد؟
متأسفانه احساس نمیشود در جریان پروژه انتقال آب از سوی دولت قبل و دولت یازدهم به این موارد توجهی شده باشد.
از جمله انتقادهایی که به طراحان پروژه انتقال آب در ایران مطرح است، آن است که تمام جوانب این طرح دیده نشده؛ مسئله از آنجا ناشی میشود که مسئولان بهدنبال مدیریت و حل مشکلات هستند؛ اما نمیتوان آنچه را در دههها ویران شده، چهارساله اصلاح و بازسازی کرد، در واقع دست بسیاری از مسئولان و متولیان برای اصلاحات بلندمدت بسته است، به این ترتیب آنها سراغ راهحلهای که زودبازده باشد و دیده شود؛ مانند انتقال آب میروند که در کوتاهمدت جذابیت دارد؛ این راهحلها هم در استانهای بیآبی مانند یزد، اصفهان، سمنان و کرمان، در منظر عامه مردم مثبت میآید و از آن حمایت میکنند. مشکل آنجاست که سیستم شتابزده عمل میکند و میخواهد بهسرعت از فاجعهای که در حوزه ذخایر آبی رخ داده، عبور کند که این شدنی نیست.
شما با قید فارغ از بُعد مالی و زیستمحیطی، پروژه انتقال آب را بهعنوان یک پروژه فنی و مهندسی ذاتا تأیید کردید؛ اما اگر قرار باشد این قیود را بهویژه در حوزه تبعات زیستمحیطی لحاظ کنیم چه؟ آیا همسایگان ما این اجازه را خواهند داد که از خلیج فارس و دریای خزر آب برداریم و منتقل کنیم؟
من عرض کردم حتی بدون درنظرگرفتن بعد مالی و محیط زیستی با توجه به ابعاد اجتماعی هم میتوان بسیاری از طرحهای انتقال آب را رد کرد؛ اما این همیشه درست نیست. درباره همسایگان باید بگویم خلیج فارس از ذخایر مشترک آبی میان ایران و کشورهای عربی منطقه است که بهلحاظ قوانین و مقررات موجود، ممکن است هنوز هیچ بازدارندگی جدیای مبنی بر برداشت ما از این ذخایر مشترک و انتقال آن به فلات مرکزی وجود نداشته باشد. درحالحاضر هم برخی کشورهای عربی منطقه با استفاده از آبشیرینکن از این ذخایر آبی استفاده و نمک باقیمانده را هم در دریا تخلیه میکنند که این تبعات منفی محیط زیستی گستردهای بههمراه داشته و خواهد داشت. با اجرای پروژه انتقال آب به فلات مرکزی ایران هم میتوان انتظار داشت آسیبهایی به اکوسیستم منطقه وارد شود. درباره دریای خزر هم اینگونه است، هرچند درباره آن قوانین دستوپاگیرتر است.
به نظر میرسد مدیریت آب کشور درباره مهار آبهای مرزی بسیار جدی در حال عملکردن است؛ دراینباره چه فکر میکنید؟
مهار آبهای مرزی به بحثی جدی و طولانی نیاز دارد؛ این یکی از آن موضوعاتی است که در آن منافات جدی بین اهداف استراتژیک، اخلاقی، هیدرولوژیکی و مدیریتی وجود دارد؛ اما در کل متحیرم از اینکه ما در سالهای اخیر تمام همّوغم خود را به آبهای سطحی معطوف کردهایم و درباره وضعیت آبهای زیرزمینی اطلاع زیادی نداریم. من فقط این را بگویم که امیدوارم در حوزه آبهای زیرزمینی به آنچه در میدانهای مشترک نفت و گاز دچار شدیم، نرسیم.
مکانیابی نادرست برای روند توسعه صنعتی و کشاورزی موضوعی است که با توجه به کمبود شدید ذخایر آبی، به معضلی فراگیر تبدیل شده و حتی در برخی مناطق تنشهای اجتماعی بههمراه داشته است؛ کمااینکه به عقیده برخی صاحبنظران با توجه به تداوم کاهش منابع آبی، باید منتظر افزایش این تنشها بود.
معتقدم اگر تمام اتفاقها و تنشها را به موضوع آب مرتبط بدانیم، درست نیست. میگویید امنیت، امنیت مانند توسعه پایدار است و مفهومی سیستماتیک و گسترده دارد که بهراحتی نمیتوان آن را درک کرد. نباید مسئله آب را بیشازحد امنیتی کرد، زیرا اثراتی جدی بر سیستم مدیریت میگذارد. کمبود آب میتواند در راستای رخدادن برخی مسائل، نقش شتابدهنده را داشته باشد؛ برای مثال اگر برای بخش کشاورزی آب کافی موجود نباشد، کشاورز شغل خود را از دست میدهد و بهدلیل نداشتن شغل بهناچار مهاجرت میکند و حاشیهنشین میشود. در این شرایط او درگیر فقر خواهد شد و این عامل شرایط ایجاد تنش اجتماعی را مهیا میکند.
کمبود آب باعث ایجاد تنش میان کسانی میشود که معیشت آنها بهشدت به آب وابسته است؛ زمانی تنش آبی خطرناک خواهد شد که نتیجه آن ازدسترفتن شغل و درآمد ایجادشده باشد. ریشه بسیاری از مشکلات آب است؛ اما راهحل آن خارج از حوزه استحفاظی مدیریت منابع آب است.