به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، فرهیختگان نوشت: حسین نقاشی، دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی در گفتوگو با ویژه نامه «پاسداشت مقام دانشجو» که از سوی اداره کل تشکل های اسلامی سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی منتشر شده است، از انشقاقهایی میگوید که در فراگیرترین تشکل دانشجویی ایران یعنی انجمن اسلامی دانشجویان ایجاد شد و آن را به دو طیف علامه و شیراز تقسیم کرد. او معتقد است برای اینکه بتوانند ریشه انجمن اسلامی دانشجویان را بخشکانند در سال 1387 دفتر تحکیم وحدت را کاملاً در اختیار طیف شیراز قرار دادند که این کار ضربه بزرگتری را به جریان انجمن اسلامی دانشجویان وارد کرد. در ادامه مشروح گفتوگو با وی را میخوانید.
اساساً آنچه را که به نام جنبش دانشجویی ایران میشناسیم، «جنبش» میدانید؟
بهعنوان عمومی و کلی آنچه که با نام «جنبش دانشجویی» این روزها در عرف و ادبیات سیاسی و دانشجویی تسری پیدا کرده، انتقاد دارم. «جنبش» وضعیتی است معطوف به حرکتی اعتراضی، سیاسی، صنفی و اجتماعی که به دنبال تغییر شرایط حاکم ایجاد میشود. حال عملاً چنین تعریفی با هفتاد سال جنبش دانشجویی یا دیگر ارقامی که به جنبش دانشجویی نسبت میدهند، همخوانی ندارد. در واقع آنچه امروز در سطح دانشگاههای کشور وجود دارد، جریانهای دانشجویی هستند که البته با عقبههای فکری و سیاسی خاصی در فضای دانشگاهها به فعالیت می پردازند.
در عین حال گاهی موقعیتها و وضعیتهایی پیش میآید که در این موقعیتها، وضعیت جنبشی شده و در واقع شرایطی به وجود میآید که منجر به حرکتی اعتراضی، سیاسی و اجتماعی برای تغییر شرایط حاکم میشود. در این شرایط، طبیعتاً یک سری نیروها که در داخل دانشگاه فعال دانشجویی هستند، ائتلافهایی مقطعی را شکل میدهند. بنده در اواسط دهه هشتاد، در دانشگاه تهران و برخی دانشگاههای دیگر، شاهد تشریک مساعی بچههای بسیج دانشجویی، انجمن اسلامی، گروههای سیاسی، کانونهای فرهنگی و انجمنهای صنفی در مورد موضوعی صنفی بودهام. اعتراض صنفی میتواند حول غذای سلف یا موضوعی آموزشی به وجود آید و دانشجویان را فارغ از شرایط و رویکردهای سیاسی و فرهنگی برای ایجاد حرکتی اعتراضی تحت تأثیر قرار دهد. در عین حال باید توجه داشت که هر چقدر تب این حرکت اعتراضی بالاتر باشد، به وضعیت جنبشی نزدیکتر میشویم. در مواردی نیز اعتراضات جنبه سیاسی و اجتماعی صِرف دارند؛ در این حالت، جریان و جناح خاص دانشجویی، فرهنگی و سیاسی آن را هدایت و رهبری میکند.
آیا جنبش دانشجویی ایران را ذیل جریان روشنفکری تعریف میکنید یا آن را حرکتی مستقل و با دغدغههای دیگر میدانید؟
با توجه به اینکه عبارت «جنبش دانشجویی» را به معنا و مفهوم عام آن مد نظر ندارم، اینطور پاسخ میدهم که از بدو تأسیس دانشگاه در دوران پهلوی اول تا انتهای این دوران شاهدیم که عمدتاً جمعهای دانشجویی پیوندی ناگسستنی با روشنفکران عرصه عمومی داشتهاند؛ بهویژه هر چقدر به بحث ملی شدن صنعت نفت نزدیکتر میشویم و بر این اساس خیزشی در دانشگاه تهران از سوی فعالان دانشجویی در حمایت از دولت ملی مصدق شکل میگیرد. حال منظور از روشنفکران عرصه عمومی؛ آن بخش از روشنفکرانی است که سیاست و فرهنگ برایشان با اولویت عرصه عمومی، مهم بوده و در واقع دغدغههای مردمگرایانه داشتهاند، نه دغدغههایی انتزاعی. بنابراین به این ترتیب فعالیتهای دانشجویی که با سمتوسوی ضداستعماری، آزادیخواهانه و عدالتطلبانه انجام میشد، پیوند ویژه و وثیقی با آن بخش از جریان روشنفکری عرصه عمومی ما داشتهاند.
البته باید توجه کرد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در همین سالها و روزها جریانهای دانشجویی را شاهدیم که به شدت ضد روشنفکری از هر نوع و شکل آن اعم از روشنفکری دینی و غیردینی هستند و در عین حال سمپاتی بسیار شدیدی با جریانهای محافظهکار مذهبی , و سیاسی دارند و بالأخره چنین جریانهایی در دانشگاههای ما حضور دارند. هرچند که شاید بنا به تحلیل یا نظر ما این جریانات مخاطب بسیار کمی را در دانشگاها پوشش دهند و یا طرفهای خطاب اندکی داشته باشند، اما به هر حال بروز و ظهور آنها را در دانشگاهها شاهدیم که هم از نظر اندیشههای دینی رویکردهای محافظهکارانه دارند و هم از نظر سیاسی به محافظهکاران سیاسی که در ادبیات سیاسی رایج ما به اصولگرایی شهره است، نزدیکند و رویکردی ضد روشنفکری دارند.
موافقید که دانشجویان امروز در قیاس با نسلهای گذشته نسبت به سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود بیتفاوتترند؟
بله، معتقدم نسل جدید و بهویژه نسلی که در چند سال اخیر و از سالهای 1392 به بعد در دانشگاهها حضور دارند، نسبت به فعالان دانشجویی و دانشجویان دهه 70 و 80 از دغدغهمندی کمتری برخوردارند؛ هرچند شاهد تلاشهای نسل باقیمانده از وقایع سال 1388 بودهایم. یعنی دانشجویانی که وقایع سال 88 و یکی دو سال بعد از آن را در دانشگاهها دیده بودند، در انتخابات سال 1392 فضای دانشگاههای کشور را برای حضور هرچه پرشورتر دانشجویان در انتخابات ریاست جمهوری هموار کردند.
در عین حال به نظر میرسد؛ نسل جدیدتر و کسانی که در طول سه یا چهار سال گذشته در فضای دانشگاهی کشور وارد شدند، پیگیری و مطلوبیتی که در نسلهای دانشجویی پیشین وجود داشت را ندارند.
تاریخ جنبش دانشجویی ایران را که مرور میکنیم، میبینیم هرچقدر که دانشجویان در دورههای مختلف هزینه دادهاند، اما استادان علیرغم اینکه پایگاه اقتصادی و اجتماعی قویتری داشتهاند، رویکردی محافظهکارانه برگزیدهاند. این در حالیست که حذف استادان برای سیستم سختتر بوده و از سوی دیگر سخنی که از سوی استادان مطرح شود، موجهتر بوده و احتمال بیشتری برای عملی شدن دارد. فکر نمیکنید عدم همراهی استادان با دانشجویان و محافظهکاری آنها، زمینه را برای مقابله با حرکتهای دانشجویی تسهیل کرده است؟
بله. عموماً استادان دانشگاهها در دانشگاههای مختلف کشور اعم از دانشگاههای مادر یا کوچکتر، کمتر خودشان را درگیر فعالیتهای سیاسی و یا مناقشات صنفی میکنند. در عین حال باید توجه کرد که دلیل عمده این نوع رفتار، این است که عموماً دانشجویانی که در دانشگاهها حضور دارند، آن هم بهطور مشخص دانشجویان مقطع کارشناسی، از شور و شعف جوانی زیادی برخوردارند و انرژی و پتانسیل بسیاری دارند. بهطوری که میزان فعالیت دانشجویان در مقاطع تحصیلات تکمیلی به مراتب کاهش مییابد. در عین حال عموماً دانشجویانی که در مقطع کارشناسی جزو فعالان دانشجویی بودهاند، در مقاطع بالاتر هم ممکن است به فعالیتهای دانشجوییشان ادامه دهند، اما کمتر با کسانی مواجه میشویم که در مقطع کارشناسی خود در حوزههای فرهنگی، صنفی و سیاسی فعالیت پررنگی نداشتهاند، اما در مقاطع بالاتر درگیر این موضوع شده باشند. بر این اساس همانطور که این مسئله در بین دانشجویان وجود دارد و آنها در مقاطع بالاتر دغدغههای جدیدتری مانند پیگیری مسائل شغلی، ازدواج و... برایشان ایجاد میشود، طبیعتاً در بین استادان نیز این موضوع به صورت پررنگتری صدق میکند.
بر این اساس دغدغههایی مانند معیشت، حفظ اعتبار و جایگاه دانشگاهی و اجتماعی، نگرانی از برخوردهای قضایی، امنیتی و انضباطی در دانشگاه که میتواند جایگاه و موقعیت علمی و اجتماعی افراد را مخدوش کند و... از عوامل عمدهای است که موجبات محافظهکاری استادان را ایجاد میکند. البته این موضوع دلایل متعدد دیگری هم دارد؛ یکی از مهمترین عوامل این است که متأسفانه در کشور ما نه در ساحت سیاست و نه در ساحت مسائل صنفی و فرهنگی هنوز حق تشکلیابی چندان به رسمیت شناخته نشده است. در حالی که اگر استادان ما دارای انجمنهای صنفی قدرتمند باشند، میتوانند بهراحتی از حقوق صنفیشان دفاع کنند و اگر امکان تشکلیابی در قالب تشکلهای سیاسی وجود داشته باشد، استادان نیز در چنین فعالیتهایی حضور یابند.
طیف شیراز-علامه، انجمن مستقل و... ، انشقاقهایی از این دست در انجمن اسلامی به عنوان فراگیرترین تشکل دانشجویی قبل و بعد از انقلاب اسلامی، چقدر به جنبش دانشجویی ایران آسیب وارد کرده است؟
باید به دو بعد این موضوع توجه کرد؛ گاهی در فضای دانشگاههای کشور و در میان فعالان دانشجویی، یک تکثر واقعی و عینی وجود دارد و گاهی این تکثر غیرواقعی و صوری است. حال برخی از تنوعها و انشقاقهایی که در فضای دانشجویی کشور رخ داده، ماحصل تکثری واقعی و عینی بوده و برخی از آنها نیز به جریانسازیهای کاذبی بازمیگردد که بدون پشتوانه دانشجویی در فضای دانشگاهی کشور اتفاق افتاده است. بهعنوان مثال انشقاق در دفتر تحکیم وحدت و تقسیم آن به دو طیف علامه و شیراز، بیش از آنکه هویتی و فکری بوده باشد، جنبه تشکیلاتی و تا حدودی سیاسی داشته است.
در عین حال در حوزه فکری و اندیشهای باید پرسید که خاستگاههای نیروهای سیاسی و دانشجویی کجاست و برآمده از کدام مکتب فکری اعم از لیبرال، سوسیال، مذهبی یا غیرمذهبی و... است. چرا که این تنوع، تفاوتهای فکری را مشخص میکند. حال در حوزه سیاسی، نزدیکی فعالان دانشجویی و فرهنگی به جریانهای سیاسی و فرهنگی موجود در کشور را ملاک نظر قرار داده و در حوزه مسائل تشکیلاتی به صفبندیها و جناحبندیهای تشکیلات، انجمنهای اسلامی یا سایر تشکلهای سیاسی و فرهنگی دانشجویی توجه میشود. بخشی از این صفبندیها میتواند سبقه فکری یا سیاسی داشته و یا برآمده از تفاوتهای فکری و سیاسی باشد و جنبه تشکیلاتی هم پیدا میکند.
باید توجه کرد که انشقاقی که در سال 1380 و در دفتر تحکیم وحدت رخ داد و دو طیف علامه و شیراز از آن بیرون آمد، بیش از آنکه جنبه فکری داشته باشد، جنبه تشکیلاتی و سیاسی داشته و اختلافات فردی اشخاص نیز در آن مؤثر بود. یعنی افرادی که در آن دوره در دفتر تحکیم بودند، نسبت به یکدیگر واگراییهای فردی داشته و نسبت به عملکرد و رفتارهای تشکیلاتی یکدیگر نیز مسئله پیدا کرده بودند. از طرفی تفاوتهای سیاسی و نزدیکی برخی جریانات موجود در کشور نیز مطرح بود. البته در آن برهه تفاوتهای فکری هم وجود داشت؛ به طوریکه جریاناتی به خاستگاههای دهه 60 دفتر تحکیم وحدت نزدیکی بیشتری داشتند و برخی از مجموعههای دانشجویی دفتر تحکیم وحدت در درون انجمن اسلامی نیز رجعتی به سمت خاستگاههای پیش از انقلاب اسلامی داشتند که همان روشنفکری دینی به سبک معلمان اولیه انجمنهای اسلامی مانند آقایان بازرگان، طالقانی و جریانات اینچنینی بود. بنابراین چنین تنوع و تکثری در برخی مواقع در دانشگاهها واقعی و عینی است تا جایی که در اواسط دهه 80 تا اواخر این دهه، چنین تکثرهایی روشنتر هم میشوند؛ به طوریکه فعالان دانشجویی لیبرال، سوسیالیست، هویتطلب، پیروان جریان روشنفکری دینی که انجمنهای اسلامی را نهادی تاریخی و مربوط به روشنفکران دینی میدانستند و... وجود داشتند. حال نکته مشترک در بین همه این جریانات این بود که نسبت به وضع موجود معترض بودند اما نحوه اعتراضشان با یکدیگر متفاوت بود.
این درحالیست که در طرف مقابل، یعنی در بین جریان محافظهکار دانشجویی یا همان جریان اصولگرا، این تکثر واقعی نیست؛ چرا که می بینیم از نظر خاستگاههای فکری همه تشکلهای وابسته به این جریان به سنتی نزدیکند، از نظر سیاسی نیز تمامشان در جریان اصولگرایی جای گرفته و از نظر گفتمان سیاسی تفاوت فاحشی با جریان اصولگرای کشور ندارند. هرچند از نظر تشکیلاتی هر کدام اعضای خودشان را دارند اما با مراجعه به بیانیههای مشترک و ادبیات و لحنی که به بهانههای مختلف صادر میکنند، میبینیم که شباهت و انطباق بسیاری با هم دارد.
بنابراین در یک طرف ماجرا یک تکثر واقعی و عینی در تمام دهه 80 وجود داشته که حتی تاکنون هم خودش را هر چند به صورت زیرپوستیتر حفظ کرده است. در حالیکه در طرف مقابل یک معادله تحت عنوان 1+4 را شاهدیم که در اختیار جریان اصولگراست که جنبش عدالتخواه دانشجویی، بسیج دانشجویی، جامعه اسلامی دانشجویان و انجمن اسلامی دانشجویان مستقل به علاوه آنچه که امروز بهعنوان دفتر تحکیم وحدت در حال فعالیت است را شامل میشود. حال همه این تشکلها ذیل جریان اصولگرا قرار میگیرند و با مراجعهای ساده به سایتهای این مجموعهها، جلسات و حلقههای مطالعاتی آنها میتوانید همگرایی کامل فکری و تا حتی سیاسی را در آنها مشاهده کنید. درحالیکه در سمت مقابل میبینیم که در حال حاضر نیز دانشجویان منتقد با تمام تنوعی که دارند، هنوز امکان داشتن یک اتحادیه را ندارند. همچنین با برخوردهایی که در دولت آقای احمدینژاد با آنها صورت گرفت، بسیاری از تشکلهای دانشجویی فرهنگی و سیاسی نزدیک به اصلاحطلبان عملاً در دانشگاههای کشور تعطیل، تعلیق و برچیده شد.
بنابراین با توجه به این نکات، بزرگترین ضربه و آفت قبل از تنوع صوری که اکنون در جریان اصولگرا وجود دارد؛ این است که بخش عمدهای از امکانات دانشگاه و بودجه بیتالمال در اختیار مجموعههایی قرار میگیرد که عملاً میتوانند در قالب یک تشکیلات دانشجویی فعالیت کنندو کمترین مخاطب را در بدنه دانشجویی دارند. در عین حال آسیب جدی دیگر این است که حس تبعیض را در میان فعالان دانشجویی و دانشجویان پررنگ میکند؛ چراکه عدهای که کمترین مخاطب دانشجویی کشور را دارند، دارای بیشترین امکانات و تشکیلات بوده و در طرف مقابل علاوه بر اینکه تنوع و تکثر پذیرفته نمیشود، امکان داشتن حتی یک اتحادیه نیز وجود ندارد.
به وضعیت حاکم بر تشکلهای دانشجویی اصلاحطلب در دولت قبل اشاره کردید؛ در آن زمان با روی کار آوردن افراد بی سابقه در انجمن اسلامی، بسیاری از فعالین دانشجویی این تشکل را تحریم کردند. آیا با اتخاذ چنین رویکردی موافقید؟
بسیاری از انجمنها اسلامی دانشجویان در دو دولت گذشته یعنی از سال 1384 تا 1388 و بخصوص بعد از وقایع انتخاباتی سال 1388 تا سال 1392 به محاق تعطیلی یا تعلیق رفتند و با بسیاری از اعضای شورای مرکزی این تشکلها برخورد انضباطی و گاه قضایی شد. البته تأکید میکنم که این برخوردها فقط به انجمنهای اسلامی دانشجویان ختم نشد، بلکه بسیاری از کانونهای فرهنگی و حتی شوراهای صنفی هم بهواسطه برخوردها یا عدم حمایت دانشگاه در دولت گذشته مورد بیمهری قرار گرفته و تعطیل شدند. بر این اساس فضا برای یک تشکل و جریان دانشجویی بهشدت تنگ و در مقابل برای جریان اصولگرا فراخ شد. بعد از این اتفاق به محض اینکه انجمنهای اسلامی دانشجویان که جراناتی با گرایشات اصلاحطلبانه یا منتقد وضع موجود بودند تعطیل یا تعلیق میشدند، انجمن اسلامی دانشجویان مستقل، از فرصت استفاده میکرد و در آن دانشگاه اقداماتش را انجام میداد. به این شکل که اگر این تشکل در دانشگاهی شعبه نداشت، بدون قید کلمه «مستقل» و تحت عنوان نام «انجمن اسلامی دانشجویان» در آن دانشگاه آغاز به فعالیت میکرد. بر این اساس بسیاری از استادان دانشگاه و فعالان سابق دانشجویی که سابقهای از فعالیتها، منش و بینش انجمن اسلامی دانشجویی داشتند با دیدن رفتار و مواضع اینها متعجب میشدند؛ چرا که آن سابقه با این عملکرد همخوانی نداشت. حتی در مواردی هم که «اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل» در دانشگاهی دفتر داشت، به محض اینکه انجمن اسلامی آن دانشگاه تعلیق میشد، با حذف پسوند «مستقل» اقدام به فعالیت میکرد و عملاً خودش را بهعنوان انجمن اسلامی دانشجویان جا میزد.
بهنظر شما در دولت فعلی، فضای سیاسی دانشگاه ها در حال نزدیکتر شدن به وضعیت دوره اصلاحات است یا برعکس، یک سیاستزدایی از فضای دانشگاهها در حال انجام است؟
به نظر میرسد که مجموعه دولت و افق کلی که در فضای دولت حاکم است، این است که فضای دانشگاههای کشور بویژه از نظر فعالیتهای سیاسی و فرهنگی به سمتی رود تا گشایشی در فضای دانشگاهها در این دو حوزه و در زمینه فعالیتهای دانشجویی اتفاق افتد. اگر چه معتقدم در این زمینه بهویژه وزارت علوم ریلگذاریهای نسبتاً مناسبی را انجام داده، اما در عین حال مقاومت لازم را هم در مقابل فشارها نداشته است. به هر حال مسیری که در سه سالونیم گذشته طی شده، در جهت گشایش بیشتر فضای سیاسی و فرهنگی دانشگاهها و آسانسازی فعالیت برای دانشجویان در حوزه سیاسی و فرهنگی بوده است. در عین حال باید توجه کنیم که در مقابل، رویکرد سیاستزدایی در کل کشور وجود دارد و جریانی هستتند که دنبال یکطرفه کردن مسیر سیاستند. به طوریکه میخواهند شرایط و موقعیت را در دانشگاههای کشور به سمت یک جریان خاص سیاسی و فرهنگی مصادره کرده تا تنها این جریان خاص امکان بهرهمندی از بستر دانشگاه برای فعالیتهای سیاسی و فرهنگی را داشته باشد. بنابراین سیاستزدایی به این معناست که هرگونه امکان گفتوگو، نقد، مذاکره و حتی مقاومت در برابر برخی سیاستها و رفتارها و هرگونه عملی را که در عرصه عمومی انجام میشود از افراد میگیرند.