شکستن کلیشه‌ها برای شکست محافظه‌کاران

|
۱۳۹۶/۰۲/۱۹
|
۱۲:۴۲:۰۰
| کد خبر: ۵۵۵۴۱۸
شکستن کلیشه‌ها برای شکست محافظه‌کاران
یکی از بی‌پایه‌ترین گزاره‌های غلطی که متاسفانه طی سال‌های اخیر میان فعالین ستادی میدانی اصلاح‌طلبان و حتی میان نیروهای بالادستی هرم تصمیم‌گیرنده اصلاح‌طلبی به وفور شنیده و دیده می‌شود، تسلیم مطلق بودن رای دهک‌های پایین‌دستی جامعه، جنوب شهر و حاشیه‌نشینان و روستا‌نشینان در برابر اصولگرایان است!!!

این باور نادرست که به مرور متاسفانه به یک کلیشه ذهنی غالب میان سیاسیون و فعالین مدنی تغییر‌طلب بدل شده، یکی از نتایج و محصولات مستقیم روی کار آمدن دولت‌های اصولگرای نهم و دهم است. گفتمان حاکم بر راهبران اصولگرای این دولت‌ها و گفتمانی که در سوم تیر84 منجر به پیروزی رییس جمهور منتخب قاطبه اصولگرایان شد، نه منطبق بر زبانی علمی و آکادمیک و نه برآمده از منطقی قابل اتکا در عرصه‌های اقتصادی،فرهنگی بود.

این گفتمان در آن سال توانست با بسیج توده‌های خسته از درگیری‌های فرسایشی سیاسی اصلاح‌طلبان و با تکیه بر سطح پایین آگاهی‌های سیاسی اجتماعی دهک‌های اقتصادی اجتماعی پایین‌دستی جامعه، موجی را علیه کاندیدایی که به عنوان کاندیدای سیستم‌پسند به همگان معرفی کرده بود، ایجاد کند و سوار بر این موج  بر کرسی ریاست جمهوری جلوس کند.

از پس حادثه تلخ سوم تیر84 ، به ناگاه تئوری از پایه ناصحیح و ناثوابی میان جامعه خودنمایی کرد و تبدیل به یک قاعده تصنعی اما مرسوم میان جامعه سیاسی شد با این مضمون که رای‌آوری مطلق اصولگرایان در مناطق حاشیه‌ای ‌شهرها و روستاها، امری غیرقابل اجتناب و خدشه‌ناپذیر و غیرقابل‌تغییر است.

متاسفانه این باور اشتباه تا مغز و استخوان اصلاح‌طلبان هم نفوذ کرده بود، بطوری که طی روزها و سال‌های پس از تیر 84 تمرکز کلامی و سوی اقناع گفتاری خود را(سهوی یا تعمدی) معطوف به شبه طبقه متوسط و آگاه تر و قشر خاکستری جامعه کرده و گویا این متغیر ذهنی برساخته اتاق فکر محافظه کاران را در معادلات سیاسی خود به عنوان یک داده اصلی جا داده بودند!

شاید یکی از دلایل مخالفت‌های دامنه‌دار و گسترده محافظه‌کارانی که به تغییرات در ابعاد غیرقابل پیش‌بینی و کنترل در هر نوع و شکل آن، روی خوش نشان نمی دهند، با بسط و گسترش دامنه شمول اینترنت و افزایش سرعت آن، دقیقا متوجه همین گزاره مورد بحث باشد!

آنها مناطق مذکور را (روستاها و حاشیه شهرها) قلمرو انحصاری خود می‌پندارند ونسبت به هر عامل زنده یا مجازی که این قلمرو را با تهدید روبرو سازد و شائبه دست اندازی به این حریم خودساخته را بوجود آورد، به شدت واکنش نشان خواهند داد.

طبعا خود آنها بهتر از هر شخص دیگری می دانند، رسیدن پهنای باندهای اینترنتی که به مثابه شکننده تصویر بسته ذهنی اقشار مستضعف( فکری و اقتصادی) از جامعه بیرونی خودشان عمل می کند، به مناطق حاشیه‌ای و جنوبی شهرها و روستاها، لوازم و فرآورده‌های جانبی فراوانی به همراه خواهد داشت که کمترین آنها، آگاهی‌های سیاسی اجتماعی است که به خودی خود این جنس آگاهی موجبات کوچکتر شدن دایره قلمروی ذهنی اصولگرایان(در مناطق فوق الذکر) را فراهم خواهد آورد.

آنان در حالی که نمی خواهند در جامعه منادی جزم‌اندیشی و جمود فکری و مانع پیشرفت اجتماعی در افکار عمومی، شناخته شوند، اما به خوبی بر این نکته نیز واقفند که با گسترده‌تر شدن مساحت آگاهی‌های جامعه ایرانی چه به واسطه بسط شبکه اینترنت و چه به واسطه افزایش جمعیت تحصیل کردگان جامعه هدف اصولگرایان) اگر دست به اقدام عاجلی نزنند، با طغیان فرهنگی سیاسی توده‌های گسیخته از هم علیه شعارها و گفتمان پوپولیستی و عوامفریبانه‌شان روبرو خواهند شد.توده‌هایی که دیگر امروز فریفتنشان،به راحتی تیر 84 نیست!

البته در این میان 2 نکته اساسی را پیرامون این موضوع حیاتی برای هر دو جناح،نباید نادیده گرفت:

1)از بزرگترین معضلاتی که از روزهای ابتدایی شروع امر مدرن سیاسی در ایران تا امروز،بدنه فعالین سیاسی اجتماعی کشور را درگیر خود کرده است،شکل نگرفتن کامل و صحیح مفاهیم مدنظر یک ساختار مدون و مستحکم سیاسی دموکراتیک مطابق با معیارهای استاندارد مطرح از قبیل تحزب،شهروند،جامعه مدنی،روشنفکر،طبقه و.....میباشد.به دلیل سیر ناموزونی که سازه سیاسی نوین ایران پس از مشروطه،طی کرد،این موجود ناقص‌الخلقه هر چه به پیش می‌آمد،سکنات و وجناتش رعب آورتر می‌شد!رشد نامتوازن اجزاء این پیکره حجیم و عظیم،هر روز کار را برای اصلاحش و ترمیمش سخت‌تر می‌کرد،تا لحطه وقوع انقلاب 57.انقلابی که به تمام معنا در همگی ساختارهای فکری و عملی جامعه ایرانی،تحولاتی شگرف بوجود آورد.

اما متاسفانه با وجود تغییرات ملموس و مثبت فراوان در ارکان سازمان سیاسی اجتماعی نظام نوپای جمهوری اسلامی،معدودی از خلاءها و شکاف‌های معنایی در کنشگری مدرن سیاسی،دامن طفل نورسیده ایران(جمهوری اسلامی)را نیز رها نکرد.

ما نه تحزب را توانستیم به شکل عینی و سیستماتیکش،معنا و پیاده کنیم و نه تعریف روشن وقاعده‌مندی برای سازه‌هایی چون طبقه وشهروند،ارائه کردیم.

از گذرگاه همین معضل(الکن ماندن تعاریف و بدیهیات)است که امروزه در پی‌ریزی زیرساخت‌های اولیه نظری یک ساختار سیاسی مبتنی بر استاندارهای یک دموکراسی مدرن،با مشکل مواجهیم.البته از ورای دولت اصلاحات که داعیه‌دار توسعه سیاسی در ایران بعد از انقلاب شده بود،گام‌هایی هر چند لرزان و مقطعی برای پوشش این نقیصه برداشته شد.اما متاسفانه به دلایل عدیده،این حرکت با وجود پیشرفت‌هایی که در این زمینه داشت،نیمه کاره رها شد تا از دل این توسعه سیاسی ناقص،پوپولیسم،سوار بر شانه‌های توده‌ای که جایگاهش در فرهنگ سیاسی را به درستی نشناخته و درک نکرده بود و در غیاب و فقدان یک تحزب واقعی،توان بروز و ظهور یافت.

باید اذعان داشت اگر اصلاحات و نظریه‌پردازان آن،توانسته بودند در آموزش توده‌ها و تعریف مفهوم مهم شهروند و نقش شهروندی و پی‌ریزی و تصویرسازی دقیق از مفهوم مهمی چون طبقه،موفق عمل کنند،هیپگاه اجازه خودنمایی به آن پوپولیسم خانمان‌برانداز در تابستان،84 داده نمیشد.

2)یکی از دردناکترین نتایج و خروجی‌های 8 سال زمامداری تلخ و پوپولیست‌های اصولگرا دو دولت اصولگرای نهم و دهم،کوچکتر شدن سطح مقطع شبه‌طبقه متوسط  و ایجاد گسل‌های عمیق اجتماعی اقتصادی بود.به گونه‌ای که در مقاطعی از زمان،ظن آن میرفت شاید دیگر هیچ نشانی از همان شبه‌طبقه متوسط(به عنوان موتور محرکه توسعه سیاسی اقتصادی)که مولود سیاست‌های دولت‌های سازندگی و اصلاحات بود،باقی نماند.

سیاست‌های توده‌گرایانه احمدی‌نژاد همچون کاتالیزوری،با تعمیق مجادلات سیاسی اجتماعی اقتصادی میان لایه‌های مختلف جامعه و قشرهای گوناگون، آشکارا جامعه را به دو نیم تقسیم کرد.

اما خوشبختانه با روی کار آمدندولت یازدهم این جلوی این روند فاجعه‌بار،گرفته شد.شیخ حسن با شعار تدبیر و امید،تعامل را جایگزین تقابل در جامعه کرد.او  با تدابیری چون کاهش فوری نرخ تورم،افزایش نرخ رشد اقتصادی،باز کردن فضای سیاست داخلی،تقویت اجزائ مختلف جامعه مدنی،سعی بر جبران آفات  آسیب‌هایی کرد طی هشت سال ریاست اصول‌گرایان بر قوه مجریه به کشور تحمیل شده بود.

شیخ حسن روحانی از طرفی با حمایت و بسط و گسترش اینترنت و فضای مجازی و مقاومت در مقابل فشارها برای محدودتر کردن این پدیده آگاهی‌ساز و همچنین با وسیع کردن سطح شمول تحصیلکردگان دانشگاهی،شرایطی را مهیا کرده است که با در نظر گرفتن رشد آگاهی‌های حداقلی لایه ها واقشار مختلف به خصوص دهک‌های پایین جامعه(فکری و اقتصادی)ما امروز با جامعه‌ای متحول شده در همه سطوح و شئون فکری نسبت به سال‌های گذشته روبرو هستیم.

جامعه‌ای که دیگر بخش اعظم آن کورکورانه به امواجی بی‌شکل و بی هویت که غرق در جمود فکری خویش‌اند،بدل نخواهند گشت.جامعه‌ای که می‌تواند میان شعارهای عوامفریبانه و شعارهایی که رنگ و بوی عمل‌گرایانه دارند،تمییز قائل شود.رویکرد این جامعه متحول‌شده و نگاهش به ماهیت واقعی امور،رویکرد و نگاهی نه از سر جهل و ناآگاهی،که پرسشگر و مطالبه‌گرایانه است.

این تحول آنقدر عمیق و پر سرعت بوده است که لزوم یک بازنگری تمام عیار در فرهنگ لغات سیاسی رایج میان فعالین سیاسی و اجتماعی اصلاح‌طلب را طلب می‌کند.تا امروز متاسفانه بخش‌های مختلف سازمان قدرت اصلاح‌طلبان خواسته یا ناخواسته به بازتولید این ادبیات غلط و محافظه‌کارانه،کمک شایانی کرده‌اند.

فراموش کردن و نادیده انگاشتن این بخش مهم از جامعه(حاشیه نشینان و روستانشینان)که امروز شاهد دگردیسی شگرفی در جای جای آن هستیم،و تسلیم مطلق شدن در برابر این کلیشه ذهنی برساخته اصول‌گرایان از سوی اصلاح‌طلبان،اشتباه مهلکی است که طی سال‌های اخیر بارها شاهد تکرار شدن آن بوده‌ایم.گویا محافظه‌کاران،متفکران و نظریه‌پردازان اصلاح‌طلب را مجاب کرده که در این باور دیرپا(هر چند از پایه اشتباه)،هیچ‌گونه تغییر و دگرگونی شکل نخواهد گرفت.

در گام اول باید در حل این معضل،دست به یک مهندسی معکوس اجتماعی زد.باید تمام قد در برابر این گزاره غلط و پوچ قد علم کرد.باید با تمام قوا بر شکستن کلیشه‌های ذهنی پوسیده‌ای که بخش بزرگی از جامعه را به ملک مطلق اصولگرایان بدل کرده است،اراده کرد و همت مضاعف گمارد.برای این پروسه اجتماعی سیاسی فرسایشی باید تمهیداتی مفصل و مدون در نظر گرفت تا اجرای ناقص آن مجددا به بار مشکلات جبهه اصلاحات نیفزاید.

گام‌های بعدی باید عینی‌تر و عملی‌تر باشد.باید با افزایش نشست‌ها و همایش‌ها و حتی محل اسکان ستادهای مرکزی انتخاباتی حامیان اصلاحات و اعتدال در بخش‌های پایین و حاشیه‌ای شهرها،تمرکز قدرت محافطه‌کاران در این مناطق را فرو کاست.البته باید اذعان داشت در این مجال اندک نباید توقع ثمره پرباری را در صورت  اتخاذ تدابیر عملی در این زمینه،داشت.اما شاید تمرکز گفتمانی صرف بر لایه‌های بالایی جامعه و طبقه متوسط،شاید راهگشای نهایی پیروزی قاطعانه شیخ حسن نباشد.

تا دیر نشده است باید فکری اساسی برای پر کردن این خلاء دردناک کرد. برنامه‌ریزی در سطوح کوتاه مدت،میان مدت و بلند مدت برای کاستن از کیفیت و کمیت شکاف‌های سطوح فکری لایه‌های متکثر جامعه،باید از اهم برنامه‌های آتی تئوریسین‌های اصلاحات و مدیران اجرایی کابینه شیخ حسن روحانی باشد تا بار دیگر اجازه بروز و ظهور میدانی در عرصه سیاسی به پدیده خطرناکی چون پوپولیسم داده نشود.

نظر شما