این شخصیت به ظاهر جدی اما عاقل از «شبهای برره» با مهران مدیری مانده و همواره در کارهای کارنامهاش تکرار شده است و متاسفانه سر از فیلم سینمایی «ساعت 5 عصر» هم درآورده: کیانوشِ «شبهای برره» و نیمای «قهوه تلخ» که تقابلش با شخصیتهای اطرافش بدل به هجویهای تمامعیار میشد و گاها حتی پیش میآمد که حق با شخصیتهای ابله بود و لحظاتی ناب خلق میشد. اینبار اما شخصیت محبوب مدیری با نام مهرداد پرهام سر از اولین تجربه سینمایی او درآورده و حالا باید از یک صبح تا عصر با طوفانی از کجفهمیها و حماقتهای اجتماع سر و کله بزند، اما اینجا دیگر نه خبری از فانتزی است و نه خبری از نود قسمت که به مرور شخصیتها را باور کنیم؛ پس مهرداد پرهامِ عقلِ کل باید به جنگ آدمهایی برود که خواسته و ناخواسته و گاه دلسوزانه و موذیانه به بازی مشکلات واردش میکنند و اتفاقا دست تقدیر هم سرعتش را چندبرابر کرده است.
از کارگردانی ضعیف فیلم در صحنههای شلوغ و تصاویر دمدستی که با بیحوصلگی و خامدستی تمام گرفته و کارگردانی شدهاند که بگذریم، ژست روشنفکرانه مدیری در «ساعت 5 عصر» تیر خلاص اول را به فیلم زده و مخاطب نه با کمدی جریان اصلی مواجه است و نه با کمدیهای روشنفکرانه که نمونهاش در کارنامه فیلمسازی چون ژاک تاتی وجود دارد. نتیجه کار، فیلمی است بیکارکرد که تنها جنبه تزیینی پیدا کرده و تمام تلاش برای انتقاد از جامعه عصبی، کلافه و قانونگریز توسط مدیری و تیمش هدر و با فنا میرود. باید اعتراف کرد که لحظاتی چون دویدن آدمها روی پله برقی، آنهم در جهت مخالف و درست زمانی که صدایی از بلندگو، توی مترو میپیچید: لطفا از دویدن روی پله برقی خودداری فرمایید یا نگاه عجیب پیرمردی که به زور کپسول هوا زنده است، موجب قهقههزدنهای لحظهای در سالن سینما میشود و یا ایده فروش ترشی و جارو و اسباببازی در بلبشویِ توی واگنِ قطارِ متروِ که از «در حاشیه» به «ساعت 5 عصر» آمده _ توی زندان «در حاشیه» جاسم جاساز، اجناس مختلف متل چاروبرقی را معلوم نبود کجایش، جاساز میکرد و همراه خودش توی زندان میآورد! _ اما کلیت ماجرا، اثری از اینور رانده و از آنور مانده است و از خنده گرفتن از مخاطبش و به فکر فرو بردنش عاجز میماند.
هرچقدر داستان پیش میرود، مهرداد پرهام چه از نظر فیزیکی با سر و صورت درب و داغان و لباسهای شیک و مرتبی که به مرور به لباسهای دورهگردی چرک و ژندهپوش میماند و چه از نظر روحی، به درستی شکل میگیرد و همسو با داستان به بلوغ میرسد و انصافا تنها نکته مثبت فیلم هم هست. آنطرف ماجرا، آزاده صمدی در نقش نامزد پرهام حضور دارد که جز در مورادی چون صحنه قبر، تماما روی اعصاب پرهام و مخاطب است و شاهکار بچهگانه ایده پخش تصاویر توسط نامزد پرهام در فضای مجازی با انگیزه سیاسی و گرفتار شدن پرهام و مخاطب قرار دادن تماشاگران در آخرین سکانس فیلم، تیر خلاص نهایی به «ساعت 5 عصر»ی است که یکتنه توسط مهرداد پرهام، به لحظات پایانی رسیده بود.
در آخر چیزی که از «ساعت 5 عصر» به عنوان اولین فیلم سینمایی مهران مدیری به عنوان کارگردان در ذهن میماند: فیلمی با کارگردانی شلخته و عاجز از خنداندن مخاطب است که نه در دسته کمدیهای سینمای بدنه و مورد رضایت مخاطبان عام سینما قرار میگیرد و نه ایدههای دمدستی و سادهاش توان قرار دادن فیلم در دسته کمدیهای روشنفکرانه و مورد رضایت تماشاگر جدیتر سینما را دارد؛ البته اگر اصلا در ذهن بماند و به محض خروج از سالن به خاطرهای محو از یکی از قسمتهای مجموعههای بیشمار مهران مدیری در سالهای دور بدل نشود. خاطرهای در حرکت میان کیانوشِ «شبهای برره» تا نیمای «قهوه تلخ» تا مهرداد پرهامِ «ساعت 5 عصر» که پادشاه یکچشم شهر نابینیان است!
نویسنده:سعید طاهری