طبیعی است که اینگونه اخبار تا حدی تاثرآور باشد نه فقط به علت زندان بودن عدهای از افراد به دلیل نپرداختن مهریه یا بدهی به زن، بلکه مهمتر از آن این است که اگر به گذشتههای نه چندان دور برگردیم متوجه میشویم که رخ دادن چنین اتفاقاتی در گذشته بیمعنا مینمود. ولی وقوع این رویدادها اغلب به علت ناتوانی ما در تطبیق دادن خود با شرایط جدید اجتماعی است. در همان گروهی که خبر مذکور را خواندم، یک نقل قول هم از ویل دورانت شده بود که برای تحلیل ما از آن خبر بسیار بجا مینمود.
از او نقل شده که: «مرگ تمدنها زمانی فرا میرسد که بزرگان مردم به پرسشهای جدید آنها پاسخهای کهنه میدهند.» اگر این گزاره را درباره تمدن اسلامی تطبیق مصداقی دهیم، گمان نمیکنم که چیز نادرستی در آن پیدا شود. این تمدن در حوزه اجتماعی به سوالهای جدید پاسخهای کهنه میدهد. پاسخهای کهنه به پرسشهای جدید در قالب حقوق و مقررات سیاست، اجتماعیات و اقتصاد و حتی اخلاق است. بنده پیش از این در سال ١٣٧٠ پاورقی را در روزنامه سلام تحت عنوان «نیازهای جدید، جوابهای قدیم» نوشتهام که مساله آن طرح همین موضوع در حوزههای گوناگون به ویژه در حقوق خانواده است.
اجازه دهید با یادآوری یک نمونه آغاز کنیم؛ طبق فتوای مشهور علما خون انسان نجس است. طبعا خرید و فروش آن نیز حرام بوده است ولی اکنون که علم پزشکی پیشرفت کرده یک سازمان مهم انتقال خون به وجود آمده و گردش و اقتصاد خون رقم قابل توجهی پیدا کرده است و ارقام چشمگیری را جابهجا میکند. چرا؟ به این دلیل که همه میدانند در صورت جراحی نیازمند خون هستند و باید آن را به نحوی تهیه کنند. اهدای آن جزو یکی از امور خیر محسوب میشود و هیچکس با آن مخالف نیست. واقعیت ارزشمندی خون در علم پزشکی کنونی نگاه را نسبت به آن تغییر داده است.
از این موارد زیاد داریم ولی چرا این تغییرات را در پدیدههای اجتماعی نمیبینیم؟ چرا ذهنیت و قانونِ خود را با مسائل اجتماعی جدی هماهنگ نمیکنیم؟ اجازه دهید به مساله مهریه و حقوق زناشویی و ازدواج بازگردیم. در قدیم مهریه به تناسب توان مالی مرد یا خانواده او تعیین میشد. به طور معمول هم نقدی پرداخت یا منتقل میشد. مثلا یک تکه باغ یا زمین کشاورزی یا همه یا بخشی از یک خانه و... مهریه زن بود که پدر داماد یا خودش میپرداختند. ولی با گذشت زمان قضیه متفاوت شد. گرفتن آن بیمعنا و در نتیجه مهریه به صورت طلب مطرح شد، ولی قوام و دوام زندگی زن و شوهر ربط چندانی به مهریه نداشت. ضمن اینکه مبلغ مهریه نیز به تناسب توان مالی شوهر و خانوادهاش نبود.
از اوایل دهه ١٣٥٠ و آغاز تورم به ویژه پس از انقلاب، پول از مهریه کنار رفت و بهجای آن سکه طلا آمد. همچنین کمکم مهریه به جای یک واقعیت عینی، تبدیل به یک امر خیالی و ذهنی شد. اگر قرار باشد که مهریه پرداخت نشود و به قول معروف مصداق کی داده کی گرفته شود، در این صورت چه یک سکه چه یک هزار سکه فرقی نمیکند. در نتیجه مد و فخرفروشی وارد تعیین مهریه شد و تعداد سکهها روند افزایشی پیدا کرد، به طوری که ارقام نمادین مثل تاریخ تولد دختر برای تعداد سکهها در نظر گرفته شد. آن هم برای دامادی که اگر عروس یک سکه را هم مطالبه میکرد، نداشت که پرداخت کند.
سوی دیگر ماجرا نیز اتفاقات مهمی رخ داده. زنان مثل گذشته تابع بیچون و چرا نیستند؛ تحصیلکرده شدهاند، حتی بسیاری از آنان باسوادتر از شوهرانشان هستند، کار میکنند، درآمد دارند، مستقل شدهاند و... و در عین حال هنوز زنی هستند که به ازای مهریه از آزادی خود باید سلب اختیار کنند و طبق قواعدی تحت نظر شوهر درآیند و اگر وزیر یا قهرمان هم باشند برای خارج رفتن اجازه شوهر را نیاز دارند! در حالی که نمیخواهند چنین تسلطی را بپذیرند. مرد نیز معلوم نیست چرا باید تسلط داشته باشد؟ لذا اگر بخواهد چنین سلطهای را برقرار کند، زن ابزار مهریه را به کار میاندازد.
حتی پیش از این اختلافات نیز زنان به ابزاری مسلح شدهاند که هیچ کارکردی جز اذیت کردن شوهران ندارد و در بهترین حالت این ابزار برای خنثی کردن اختیارات مردان به کار میرود. اختیاراتی که تطابقی با وضع امروز زنان و ازدواجها ندارد. زنی که حق طلاق، حق حضانت، حق اشتغال، حتی حق بیرون رفتن از خانه را ندارد به یکباره واجد قدرت ویرانگری به نام الزام به پرداخت مهریه برای مقابله با قدرت مرد میشود و استفاده از این قدرت را نیز حق خود میداند.
در حقیقت منطق حقوقی موضوعه با واقعیتهای موجود تطابق و هماهنگی لازم را ندارد. ما از یک کلمه مشترک «ازدواج» برای وصف زن و شوهر شدن دو نفر در طول تاریخ استفاده میکنیم ولی واقعیت ازدواج در صد سال پیش و بیشتر با ازدواجهای امروزی تطابق کامل ندارد. نه در جایگاه زن و مرد و نه ساختار خانواده و نه نهادهای نظارتی بر روابط زوجین، هیچ تشابهی وجود ندارد. وجوه تشابه آن کمتر از وجوه افتراق آن است. در عین حال میخواهیم هر دو نوع خانواده را تحت قانون مشابه و مشترکی اداره کنیم و این شدنی نیست.
حقوق زن و شوهر را میتوان و باید متوازن کرد و در این صورت مهریه خیلی محدود و در عمل بلاموضوع خواهد شد ولی به جای آن زن باید از حقوق دیگری برخوردار شود؛ حقوقی که نیازمند و شایسته آن است. برخلاف گذشته دوام و بقای خانواده را با مهریه بالا و حتی تعداد فرزندان نمیتوان تضمین کرد. تا هنگامی که به پرسشهای جدید پاسخهای قدیم بدهیم، مشکلات بیشتر میشود که کمتر نخواهد شد.
منبع : اعتماد