به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ روزنامه ایران نوشت: «سال ۸۴ علیه آیتالله هاشمی رفسنجانی، سال ۸۸ علیه ناطق نوری و اصلاحطلبان، سال ۸۹ علیه علی لاریجانی. و حال آیتالله آملی لاریجانی هدف حملات محمود احمدینژاد قرار گرفته است. شهردار نه چندان نامآشنای تهران، از رهگذر همین تاخت و تازها رئیسجمهوری شد و رئیسجمهوری ماند و میخواست رئیسجمهوری تعیین کند.
۱۲ سال پیش احمدینژاد را غیر از کارکنان شهرداری تهران و معدودی از مردم پایتخت نمیشناختند و بر همین پایه بود که کاندیداتوری وی در میان چهرههای صاحبنامی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی، علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف، بیشتر مایه طنز و طعنه ستادهای انتخاباتی دیگر بود. اگر چه او اعلام کرد هدفش احیای گفتمان انقلاب است اما تنها شیوهاش برای تعریف خود نزد افکار عمومی، یورش بردن به فرد یا افرادی بود که به مراتب شأن و جایگاهی بالاتر از وی داشتند. احمدینژاد در هشت سال دوران ریاستجمهوری، با واگویه کردن شایعات و شائبات علیه رؤسای مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی و دفتر بازرسی رهبری از تریبونهای رسمی نشان داد برای اتهام زدن، سرِ بیباکی دارد و هر بار با القای این که به نمایندگی و از زبان مردم سخن میگوید، دوغ و دوشاب را به هم آمیخت و از آن رهگذر به اهداف سیاسی و انتخاباتی خود دست یافت و البته هیچگاه هم سند و مدرکی دال بر ادعاهایش منتشر نکرد.
پر بیراه نیست اگر بگوییم با اتمام دوران ریاستجمهوریاش، هم حامیان و هم منتقدانش نفس راحتی کشیدند؛ خرسندی منتقدان برای پایان یافتن تصمیمگیری خلقالساعه، هیجانی و پر هزینه و «شو»های تبلیغی او بود که کشور را در عرصه داخلی با مشکلات بیشماری درگیر و در عرصه خارجی با بحران روبهرو ساخته بود. حامیان دیروز و پریروزش هم با اندک فاصله زمانی از منتقدان دریافتند پشتیبانی از احمدینژاد، شرط بستن روی بازندهای است که دیر یا زود از اعتبار طرفداران سیاسیاش خواهد کاست. حامیان سرسخت او از آن روز به بعد کوشیدند خاطره احمدینژاد و حتی حضور او را به فراموشی بسپارند و امیدوار باشند حافظه افکار عمومی نیز کوتاهمدت باشد.
البته همانطور که پیشبینی میشد، واگذاری نهاد قدرت برای وی ساده نبود و بر همین اساس در ماههای پایانی دولتش تلاش کرد با حمایت از اسفندیار رحیم مشایی مدل «پوتین - مدودوف» را پیاده کند؛ پروژهای که با رد صلاحیت مشایی عقیم ماند. احمدینژاد از یک سال قبل برای انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ خیز برداشته بود. او این بار کنایهها و طعنههایی به کار میبرد که برخی مرجع ضمیر آن را مسئولان ارشد نظام تلقی میکردند. احمدینژاد در نهایت با وجود «نهی صریح» از کاندیداتوری، همراه با حمید بقایی در انتخابات ثبت نام کرد تا به زعم خود حداقل یکی از فیلتر شورای نگهبان بگذرد اما هم او و هم بقایی رد صلاحیت شدند و احمدینژاد ماند و حلقه تنگ یارانش و سودای ریاستجمهوری دوباره. مروری بر عملکرد وی در ۱۲ سال گذشته نشان میدهد در آستانه هر انتخابات، یکی از چهرههای ارشد سیاسی قربانی تهمتها و افتراهای ثابت نشده وی میشود. احمدینژاد این بار آیتالله آملی لاریجانی رئیس قوه قضائیه را هدف گرفته است؛ هفته گذشته زمانی که خرد تا کلان کشور درگیر مساعدت به زلزلهزدگان کرمانشاه بود، احمدینژاد به نام حمایت از حمید بقایی، در حرم عبدالعظیم حسنی علیه رئیس قوه قضائیه مخالفخوانی کرد و کوشید مسیر پرونده وی را تغییر دهد. او پنجشنبه گذشته نیز ویدئویی علیه رئیس قوه قضائیه منتشر و ادعاهای خود را به زبانی دیگر واگویه کرد. فارغ از محتوای سخنان احمدینژاد و صحت و سقم ادعاهای آن، این سؤال برای برخی محافل سیاسی و رسانهای پیش آمد که هدف او از این حملات پیدرپی چیست؟ به ویژه که در ماههای آینده انتخاباتی در راه نیست و آیتالله آملی لاریجانی نیز رقیب انتخاباتی نیست.
عدهای معتقدند تحرکات اخیر احمدینژاد مصداق ضربالمثل «عسس مرا بگیر» است و بازداشت او در روزها و ماههای آینده کسی را شگفتزده نخواهد کرد. برخی میگویند او از سکوت و حاشیهنشینی خسته شده و میخواهد باز هم به متن توجه جامعه برگردد اما شاید گزینه محتملتر فرار به جلوی او، برای گریز از پاسخگویی خود و حلقه اطرافیانش در محکمههای قضایی باشد. چه سرنوشت محمدرضا رحیمی معاون اول او برای تکتک اطرافیانش قابل تکرار است. به اعتقاد ناظران احمدینژاد با فضاسازی علیه رئیس قوه قضائیه میکوشد هر حکم و محکومیتی را پیشاپیش به خصومتی شخصی با او و اطرافیانش تنزل بدهد یا با «بگمبگم»هایش تلاش کند دادگاهها به صدور حکم نرسد.
نکته قابل تأمل اما دادگاه همیشه برپای افکار عمومی است که در ۵ سال گذشته در جریان ۳ انتخابات اخیر نشان داد مردم درباره احمدینژاد، یارانش و مشی و مرامش تصمیمگیری کردهاند. معرکهگیری جدید او هم به جز انتقادات بیشتر برای او عایدی نداشت؛ چه او به این سؤال ساده پاسخ نداده است که اگر دستگاه قضایی را این چنین محل انتقاد میداند، چرا در هشت سال دوران ریاستجمهوریاش که برای حفظ حقوق مردم سوگند خورده بود، حرفی نزد؟
همین چند سال پیش بود که آیتالله هاشمی رفسنجانی عضو شورای انقلاب، فرمانده جنگ، رئیس پیشین مجلس شورای اسلامی، رئیسجمهوری دولت سازندگی، رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که «استوانه نظام» و «شناسنامه انقلاب»، مهدی، فرزندی که اتفاقاً بیش از همه دوست داشت را از انگلیس به ایران خواند و اجازه داد دادگاه به اتهاماتش رسیدگی کند؛ اتفاقاً آیتالله هاشمی رفسنجانی هم درباره روند دادرسی نقطه نظراتی داشت اما بعد از صدور حکم، به وداع با فرزند و ابراز امیدواری به آزادی او بسنده کرد تا سنگ روی سنگ بند شود.»