ما در محمودآباد همچنان دوره می کنیم؛ شب را، روز را و هنوز را
چندی پیش به عنوان یک فعال اجتماعی به منظور آشنایی با تاریخ و هویت شهرم اقدام به مطالعه تاریخ و پیشینه محمودآباد کردم و وقتی تاریخ محمودآباد را ورق می زدم نکات جالبی به چشمم خورد؛ از جمله آنها اینکه محمودآباد در قدیم بندرگاه آمل بوده و راه آهنی داشته که کالا را از بندر محمودآباد به آمل انتقال می داد. این راه آهن جزو اولین و قدیمی ترین خطوط راه آهن باری احداث شده در ایران بود که توسط امین الضرب ساخته شد. وی در سال 1308 هجری قمری راه آهنی از سبزه میدان آمل و در امتداد جاده آمل- محمودآباد به طول 21 کیلومتر به محمودآباد کشید که انجام این کار مدت 2 سال به طول انجامید.
همچنین از اماکن دیگر محمودآباد انبار کالایی بود که در محل فعلی مدرسه امام خمینی (ره) قرار داشت که فعلا اثری از آن نیست. در همین مکان برج و بارویی درست کرده بودند که بتوانند مقابل حملات ترکمن های دشت گرگان، که از طریق ساحل به شهرها و روستاهای ساحلی یورش می بردند، مقاومت کنند.
همچنین کارخانه برق و سد بندی برای جلوگیری از خطر سیل نیز در این منطقه بوجود آمده بود.
نکته جالب تر این بود که در سال ۱۳۰۸ محمودآباد مجددا مورد توجه قرار گرفت و نقشه اصلی شهر شامل سه خیابان اصلی و چندین خیابان فرعی تهیه و احداث شد. در این دوره کارخانه شالیکوبی هم ساخته شد و مجدداً به زندگی مردم این منطقه رونق بخشید. اسکله جدید و چند انبار بزرگ نیز در شهر بنا شد و این شهر به مرکز صدور برنج و کنف به شوروی سابق تبدیل گردید و خط آهن کوتاهی، کارخانه شالیکوبی را به اسکله جدید متصل میکرد.
صادرات کالا از این بندر نیازمند احداث ساختمان گمرک بود و پس از آن نیز پرورش کرم ابریشم بر رونق شهر را افزود. به همین منظور یک کارخانه پیله کشی نیز در مجاورت کارخانه شالیکوبی احداث و ابریشم تولیدی به کارخانه ابریشم بافی چالوس ارسال میشد. توسعه محمودآباد، آن را به بخشی کوچک تبدیل کرد که کارخانه برق، ادارات گوناگون از جمله اداره طرق و اداره املاک و احداث مجتمع تفریحی و آموزشی نفت و مجتمع خدمات آموزشی نجات خدمه و فرودگاه نیروی هوایی در روستای بیشه کلا و همچنین ساخت منازل مسکونی جدید و نوساز را به دنبال داشت.
برای لحظاتی در ذهنم از تاریخ محمودآباد فاصله گرفتم و به دوران نوجوانی خود برگشتم، زمانی که شهر کوچک محمودآباد دارای شهربازی در پارک لاله بود و من و سایر دوستانم سرخوش بعد از تعطیلی مدرسه به آنجا می رفتیم اما اکنون بخش اعظمی از خاطرات دوران نوجوانی مان را در آن دفن کردیم!
. از هر چه بگذریم از سینما استقلال محمودآباد نمی شود گذشت و شور و حال شهروندان برای تماشای فیلم های تازه اکران شده مثال زدنی بود و از یاد نمی برم وقتی برای اولین بار فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله در محمودآباد به نمایش گذاشته شد.
هر چه ما بزرگتر شدیم شهر با ما بزرگ نشد و محمودآباد من با یک قرن قدمت در گذر زمان با تمامی فرصت های که پیش رو داشت مظلوم واقع شد و زخم های سختی به خود دید که توان بلند شدن را نداشت.
شهری که روزی عنوان پایتخت راه آهن ایران رو با خود یدک می کشد و جزو معدود شهرهای بندری شمال کشور به شمار می رفت و مرکز صادرات کالا به کشورهای همسایه بود امروز به عنوان یک گذرگاه برای عبور مسافران برای رسیدن به شرق و غرب مازندران محسوب می شود.
وقتی تاریخ این شهر را ورق می زنی و امروز محمودآباد را می بینی این سوال پیش می آید چرا من و دوستانم باید برای تحصیل، تفریح، کار و... نگاه مان به شهرهای اطراف معطوف باشد و تنها سهم مان از شهر تنها شرمساری و نامش در صفحه اول شناسنامه و قسمت نام محل تولد؟
محمودآباد کوچک من از نظر جغرافیا ولی بزرگ در صفحات تاریخ ایران، امروز در سایه بی توجهی و کوتاهی های الهام گرفته از مرزبندی ها و جناح گیری های سیاسی روزهای خوبی در رقابت با شهرهای همجوار سپری نمی کند.
همواره تاکید داشته ام عدم ایجاد تغییر و تحول طی همه سالهای گذشته در شهر محمودآباد به گونهای است که اگر یک محمودآبادی بیش از 20 سال از کشور خارج شده باشد و بعد از همه این سالها به محمودآباد بازگردد چیزی را از دست نداده و ساختار و دیوارهای قدیمی و عدم تغییر محسوس در شهر که بیانگر جفاهای صورت گرفته در حق محمودآباد است، را نظاره می کند.
این روزها این شهر ساحلی و توریستی بیشتر به یک شهرک سینمایی قدیمی و مستعد برای ضبط سریال ها و فیلم های سینمایی همچون معمای شاه، کلاه پهلوی و کیف انگلیسی و ... شبیه است.
این شهر به موجب بهره مندی از ظرفیت ها و پتانسیل های بالقوه و خاص از جمله ساحل آزاد و قابل دسترس و آماده برای اجرای طرح های تفریحی و توریستی و زمین های حاصل خیز کشاورزی و مستعد کشت برنج و کاشت گل و گیاه و میوه و همچنین جنگل های بکر و آب بندان های دست نخورده و فرودگاه و صنایع فعال و موقعیت سوق الجیشی شهر از جمله قرار گرفتن در مسیر پایتخت کشورمان به عنوان اولین شهر ساحلی مازندران متاسفانه همه فرصت های پیش رو تبدیل به تهدید شده و نیازمند عزمی راسخ و همتی استوار و پرهیز از جانبداری و مرز بندی های سیاسی جهت شناخت قابلیت ها و تبدیل آنها از بالقوه به بالفعل می باشد ولی حیف که سهم ما از صنعت پر رونق توریسم و گردشگری در سایه بی تدبیری مدیران تنها ترافیک و زباله است.
خسته از نگارش سطرهای تکراری و واژه هایی که روح خود را از دست داده اند به شهر باز خواهم گشت و با دوستانم دوره خواهیم کرد شب را، روز را و هنوز را و امیدوارم انگیزه و تلاش و همت شما چراغ راه مدیران قرار گیرد تا در افق چشم انداز 1404 شرمنده آیندگان نباشیم همانگونه گذشتگان ما با وجدانی آسوده در خاک ها آرمیده اند.





