به گمانم چهل سالگی چیزهای خیلی خوبی دارد. چیزهایی قشنگ تر از توهماتی که داریم. چیزهایی قشنگ تر از توهماتی که داشتیم. حتی چیزهایی قشنگ تر از ترس ها و خیال ها و حرص خوردن ها. شاید هم چیزهای نو. تفکرِ بیشتر. احساسِ عمیق تر. شناختِ صحیح تر. نگاهِ دقیق تر.
به نظرم آدم هایی که دهه یِ سوم زندگی شان را آرام آرام سَر می کشند باید جورِ دیگری به زندگی نگاه کنند. نه مثل نوجوان ها از پایین، نه مثل جوان ها همسطح. از بالا.
یکی از تازه به چهل رسیده های فوتبال علی کریمی است. جادوگر سابق آسیا، بازیکن سال های دورِ فتح، بازیکن سابق پرسپولیس، تعلیم دیده بایرن و سرمربی امروزِ سپید رود.
او این روزها دهه چهارم زندگی اش را تجربه می کند. روزهایِ تفکر و شناخت. روزهای تمام شدنِ خامی و رسیدن به مرزهایِ پختگی. اما در آغازین روزهای دهه چهارم، در روزهایی که باید کمی صبورتر و آرام تر شده باشد، هنوز جنب و جوش دارد. هنوز هم یاغی است. شاید هم دل اش می سوزد.
علی کریمی این روزها بیشتر از گذشته حرص می خورد و بیشتر از گذشته می نویسد. او این روزها آماده است کلمن ها را هم دوباره به پرواز در بیاورد.
اما به نظرم فوتبال اینقدرها هم که گفته می شود مهم نیست. به نظرم آدم ها اینقدرها هم که گفته می شود ارزشمند نباشند. آدم ها هر کاری که بخواهد انجام می دهد. توی کار هم می گذارند، حق خوری می کنند، بی انصافی دارند، شاید در برنامه های شان هم نشان ات ندهند و هزار کارِ و نقشه ی دیگر. خب داشته باشند. خب بکنند. اصلا نشان ات ندهند. به نظرم آدم ها آزادند دفتر نقاشی شان را هر طوری که دوست دارند و می خواهند رنگ آمیزی کنند.
اما بالاخره که یک جایی باید از خر مراد پیاده شوند. اما بالاخره که باید دفتر نقاشی شده شان را نشان دهند! غصه نخور. در روزهای ابتدایی چهل سالگی ات بیشتر بخند و بیشتر از زندگی لذت ببر. تاج ها و فردوسی پورها از هر دستی که داده باشند از همان دست هم پس خواهند گرفت. شاید همین امروز. شاید همین فردا. شک نکن.