بهایی گزاف برای خداحافظی با سالِ کهنه

|
۱۳۹۶/۱۲/۲۸
|
۱۲:۴۶:۳۶
| کد خبر: ۶۹۰۲۶۶
بهایی گزاف برای خداحافظی با سالِ کهنه
تمام شدنی های این دنیا خیلی زود تمام می شود، مثل برق، مثل باد، مثلِ ما. در یک ساعت شروع می شویم و در یک ساعت تمام!

تمام شدنی های این دنیا خیلی زود تمام می شود، مثل برق، مثل باد، مثلِ ما. در یک ساعت شروع می شویم و در یک ساعت تمام، همه ی آنچه اندوخته ایم را "جا" می گذاریم و باز می گردیم. به نظرم تمام شدنی های این دنیا خیلی زودتر از آنچه فکر می کنیم تمام می شود، مثل "سال" که روزی نو می شود و روزی کهنه. مثل رفتن دیروز و آمدنِ امروز.

دیروز از آمدن نود و شش شاد بودیم و امروز منتظریم این ساله پر از هیاهو دستانش را بالا بگیرد و به نشانه ی خداحافظی نشان دهد. بله، نود و شش نفس های آخر خود را می زند. با همه فراز و فرودها، با همه سیاه و سپیدها و با همه دادن ها و گرفتن ها. نود و شش به ایستگاه پایانی نزدیک شده، به ایستگاهی که باید پایین بیاید و به سالِ نو سلام کند. به نود و هفت.




سیصد و پنجاه و چند روز از نود و شش گذشته است و چند ساعتی بیشتر به تحویلِ نود و هفت باقی نمانده است. به سالی که شاید پررنگ باشد شاید کمرنگ، به سالی که شاید (در دهان مان) آب شود و شاید در گلو، آرد!

طبیعت دوست داشتنی است، رفت و آمدهای طبیعت زیباست. تغییر رنگ ها و تغییر فصل هایش ستودنی ست. گرفتن ها و دوباره دادن ها، بستن ها و گشودن ها، حتی ساختن ها و دوباره ویران کردن ها تماشایی است.

و حالا، بعد از زمستانی سخت و سرد، نفس بهار پشت گوشِ شهر شنیده می شود. زمین آماده تغییر است، زمان آماده تغییر است. آدم ها آماده تغییرند، همه چیز آماده شده، درست مثل مادربزرگی که بی تابِ نوه اش شده یا مثل پدربزرگی که هنوز عید زنگ خانه را نزده، عیدی را از دلِ قرآن بیرون آورده است. مثل مادری که خانه تکانی کرده یا مانند پدری که تمامِ سال را برای رسیدنِ امروز جنگیده.

نود و شش با همه کم و بیش اش گام آخر خود را بر می دارد، چیزی به زمین خوردنش باقی نیست. مثل نوجوانی که چهارشنبه سوری بلندش می کند و به زمین می‌کوبدش. می ترکاند و زمین گیر می شود، می ترکاند و می ترساند، می ترکاند و دلِ مادرِ خانه تکانی کرده را آشوب می کند. و بی رحمی طبیعت همینجاست که می بیند و مانعِ نابودی کسی نمی شود. طبیعت می داند انسان عقل دارد. طبیعت می داند انسان ها "باید" بفهمند.

چهارشنبه‌ سوری جشن است، اما عزایش می کنیم. چیزی شبیه به چهارشنبه یِ سرخ. چهارشنبه سوری جشن‌ است اما شاید ندانیم جشن را که نمی ترکانند. امروز اولین جشن از مناسبت‌های نوروزی ست، اما آن را اشتباه برپا می کنیم. به جای برافروختن آتش و پریدن از روی آتش، به جای قاشق‌زنی و شعر خوانی، ساختمان می ترکانیم، دست جدا می کنیم و پدر و مادرها را داغدار خودمان!

نظر شما