به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری برنا، در مقاله ظریف آمده است:
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ شمسی(۱۹۷۹میلادی)، ایران یکی از محدود کشورهای اسلامی بود که روابطی حسنه با رژیم اسرائیل داشت. فراتر از این، رژیم شاه مخلوع در هموار کردن راه برای انعقاد پیمان کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی نقش موثری داشت. پذیرش این امر برای بیشتر ایرانیان که آرمان فلسطین را آرمان خود میدانستند ساده نبود. به همین دلیل، نخستین اقدام نیروهای انقلابی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برافراشتن پرچم فلسطین بر فراز سفارتخانه ای بود که قبلاً دیپلماتهای اسرائیل ساکن آن بودند. از آنجا که انقلاب و رهبرانش همواره آرمان فلسطین را آرمان خود میدانستند، از همان آغاز، به هیچ سازشی دربارۀ این آرمان تن ندادند و در این راه فشارها، محاصره و حتی جنگ نیابتی یا مستقیم را به جان خریدند. جمهوری اسلامی ایران رنج و درد فلسطین را - مانند رنجهای همۀ کشورهای عربی دوست و همسایه - رنج و درد خویش میداند و امنیت و آزادی آنان را امنیت و آزادی خویش.
اما برخی کوشیدند که جهان عرب را به صحنۀ تصفیه حسابها و عرصۀ طمع ورزی های خود تبدیل کنند. این در حالی است که جمهوری اسلامی - بر خلاف آنان - امنیت و ثبات خویش را در گرو امنیت و ثبات منطقه - به ویژه امنیت و شکوفایی همسایگان عرب خود - میداند. این مسأله ای است که باید برای همگان در اولویت باشد. در همین راستا، جمهوری اسلامی ایران در فرصت های مختلف، خواستار بنیان نهادن یک پیمان امنیتی مشترک شده است که بر پایۀ گفتگو، اصول مشترک و سازوکارهای اعتمادساز استوار باشد تا مقدمه ای برای خروج منطقه از دالان تاریکی باشد که توان همۀ کشورها در آن دچار فرسایش میشود. جمهوری اسلامی ایران بارها تأکید کرده است که برای حفاظت از حسن همجواری، امنیت و منافع مشترک، آمادۀ همکاری با همۀ طرف هاست. همۀ کشورهای منطقه در برابر ملتهای خویش، در برابر تاریخ و در برابر نسلهای آینده مسئول اند؛ به ویژه آنکه چه بسا بعدها حداقل های کنونی که میتوانند بنیانی برای پایان دادن به این زنجیرۀ طولانی باشند، دیگر وجود نداشته باشند.
قدرتهای خارجی تأثیرگذار در منطقه همواره گزینۀ جنگ را انتخاب کرده اند و با جنگ افروزی های پیاپی در منطقه، فرصتی برای ظهور و بروز صلح باقی نگذارده اند. آنان از رژیم صدام حسین حمایت کردند تا به ایران و کویت حمله کند، آنگاه با او جنگیدند تا سرنگونش کنند. از القاعده و طالبان در افغانستان حمایت کردند، آنگاه برای بیرون راندنشان جنگ به راه انداختند. همچنان که با حمایت از نسخه ای دیگر از این گروهها، آن را ابزار نابودی سوریه و مقدمۀ اشغال آن با بهانۀ نبرد علیه گروههای افراطگرا قرار دادند. جنگ اسرائیل علیه لبنان، اشغال غیرقانونی سرزمین فلسطین، نقض مکرر حریم هوایی سوریه و جنگ کنونی علیه یمن - که در طول سه سال گذشته بارها شاهد کشتارهایی بوده که با تسلیحات غربی انجام گرفته است - پرده هایی دیگر از این سناریو هستند. اکنون باید پرسید که منطقۀ ما از تمام آنچه رخ داده و خواهد داد چه طرفی بسته و تأثیر این رخدادها بر جهان چه بوده است؟
می توان گفت که سیاستهای بیش از نیم قرن گذشته، جهان را به جایی رسانده است که میشود آن را شرایط بحرانی نامید. به نظر میرسد دنیا امروز به بن بست رسیده، چنان که قواعد تاریخی و علومی که پایۀ روابط بین المللی است از مدیریت این روابط درمانده است. منطقۀ خاورمیانه نیز به تدریج در حال تبدیل شدن به گستره ای جغرافیایی است که از حداقل امنیت بی بهره است و آتش انواع درگیریهای نژادی، قومی، مذهبی، دینی، عشایری و قبیله ای در آن زبانه میکشد. امنیت در خاورمیانه - به مثابۀ خانه ای بزرگ که ملتهایی با اشتراکات بسیار و اختلافات اندک را در خود گردآورده - به کالایی نایاب تبدیل شده است.
فراموش نکنیم که عربها، ترک ها، فارس ها، کردها و دیگر ملتهای منطقه تاریخی مشترک، فرهنگی واحد، زبانهایی دارای مشابهت، و آداب و سنتهایی دارند که میتوان گفت از یکدیگر به عاریت گرفته شده و در طول تاریخ در هم تنیده و یکدیگر را بارور نموده اند. چرا تمام این اشتراکات را رها کنیم و منطق رویارویی را حاکم گردانیم که تنها نتیجۀ آن سیاهپوش شدن شمار بیشتری از مادران و شعله ورتر شدن هر چه بیشتر کینه هایی است که جنگهای جاهلی را زنده میکند؟ ما نمیخواهیم که در این زمانه، بار دیگر شاهد جنگهای خونین و طولانی جاهلی باشیم. برای آنکه این پرده از تاریخمان تکرار نشود، باید در چشمان یکدیگر نگاه کنیم و تصمیم بگیریم که اختلافاتمان را پیرامون میز گفتگو حل و فصل کنیم نه در میدان نبرد.
این سخن به معنای فراموش کردن اختلافها نیست اما خواستۀ ما آن است که اختلافها، دوستیها را مکدر نگرداند. هدف جمهوری اسلامی از پیشنهاد بازمهندسی منطقه، آن است که ضمن احترام به اختلاف نظرها، منافع مشترک همۀ کشورهای منطقه تأمین شود؛ زیرا مبنای این بازمهندسی پیشگیری از تحکم کشورهای نیرومند بر کشورهای دیگر است. به این ترتیب، کشورهای کوچک منطقه اجازۀ مشارکت در مسائل آن را مییابند و میتوانند منافع خود را حفظ کنند.
امنیت مشترک ما و همسایگان عربمان که مرزهای زمینی و آبی با آنها داریم، مبتنی بر پایبندی به اصولی مشترک است که اسناد سازمان ملل آن را مشخص میکند، اصولی مانند حاکمیت، خودداری از تهدید به استفاده از زور، حل بحرانها به شکل مسالمت آمیز، احترام به حاکمیت کشورها بر اراضی و حریم مرزهایشان، خودداری از دخالت در امور داخلی کشورها و حق تعیین سرنوشت. همچنان که این امنیت مشترک مستلزم اقدامات جدی برای اعتمادسازی است، مانند اطلاع دادن برگزاری مانورهای نظامی، شفافیت در اقدامات نظامی، کاهش هزینه های تسلیحاتی و دیدارهای نظامی متقابل. میتوانیم این راه را با اقداماتی ساده تر مانند تشویق گردشگری میان کشورهایمان، سرمایه گذاریهای مشترک و پروژه های مشترک در زمینۀ امنیت هسته ای، مبارزه با آلودگی محیط زیست و مدیریت بحرانها آغاز کنیم.
ایران باز هم صادقانه دست خود را به سوی همسایگانش دراز کرده است. این رویکرد نه اقدامی نمایشی بلکه گزینۀ راهبردی ایران است؛ چرا که ایران ایمان دارد اشتراکات ما بسیار بیش از اختلافهایی است که از برخی نگرانیهای بی اساس و نیز منافع گذرا ناشی شده است که چه بسا در سالهای آینده در رأس اولویتها نباشند. در این حال، اگر ما راه صلح را پیش نگیریم نسلهای آینده فرصت نگریستن در چشمان یکدیگر (و گفتگو) را نخواهند داشت.