یادی از ارگ بم، ایرج بسطامی و شصت هزار هوادارش، به بهانه گذر از سالروز زلزله بم؛

تجلیل از زندگی

|
۱۳۹۷/۱۰/۰۵
|
۱۴:۳۸:۴۲
| کد خبر: ۷۹۲۷۶۰
تجلیل از زندگی

ایرج بسطامی با شناختی که دوستانش از او دارند حاضر نبود که از او جدا از مردم بم یاد کنیم و اگر از مرگ او می نویسیم باید بدانیم که او بیش از شصت هزار نفر هوادار را در مرگ همراهی کرد. شناخت انسان ها با فعالیت تولیدی است. شناخت مردم بم را هم باید در فعالیت های تولیدی آنها دانست که هزاران سال با طبیعت و بیگانه جنگیدند تا با تولید خرما و لیمو پرتقال در جهان معروف شوند. آنها با آن دانش معماری اولیه ارگی ساختند که در جهان نمونه ندارد و معماری آن یک جامعه ای را با طبقات دوران فئودالی در خود جای داده است. فراموش نکنیم که بزرگترین مجموعه خشتی جهان در آن زمان بدون کاغذ و قلم تنها با هنر هنرمندانی است که در ذهن آن را طراحی می کردند. اگر معماران و طراحان پاسارگاد آگاهانه و یا ناآگاهانه سیستمی را طراحی کردند که براساس نظر دانشمندان امروز می تواند در برابر لرزش هشت ریشتر مقاومت کند در بم گسلی خواب بود که آثاری نداشت و لذا روزی از خواب بیدار شد که ارگ بم هم سالمند بود. این دست های زحمت کشان بم است که به قول سعدی تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته است و امروز آن نخل ها در ماتم زلزله بم هنوز سوگوار هستند. درد عمیق مردم بم را باید بیشتر امروز پذیرا باشیم و باید به نخل های بم تسلیت بگوییم چون سینه اش را گسل شکافته است.

مردم کرمان به ویژه مردم کوهبنان و زرند، درد و غم بم را خوب احساس می کنند چون زخم زلزله در زرند و کوهبنان هم تازه است. اگر گسل بم حداقل جشن یلدا را در آن شب به عزای ناگهانی تبدیل نکرد در کوهبنان این کار را کرد. درست است که در کوهبنان قربانی نداشتیم اما زندگی بعد از زلزله سخت تر از مرگ است. آنها که در زلزله بم جان سالم بدر بردند هنوز هم باور ماتم و مرگ عزیزان را بر دوش می کشند. همین غم را هم مردم کوهبنان و مردم روستاهای زرند دارند که زیباترین نوستالوژی آنها امروز به دست بیل و لودر داده می شود. بالا خانه، خانه پدری ،خانه پدربزرگ، قنات چماه، دوشاب خانه اولین مدرسه کوهبنان رفته اند.

فرقی بین جان باختگان زلزله بم نیست؛ همه عزیز هستند. می توان بغض ها را در نام ایرج بسطامی خلاصه کرد که جایش خالی است تا به یاد آن روز غمگین ناله سر دهد. در این سرزمین آنها که خوانده اند صدای آنها گویای تاریخ بم بوده است. غمی در حنجره داشته اند که می توان احساس کرد. این صدا را مردم سایر استان های کرمان ندارند. رفیعی و سرهنگ زاده و دیگران ولی ایرج بسطامی با مرگ خود باعث شد که بخش بزرگی از آوازهای او به خاک رود و حالا چشم ها به محمدعلی علومی، حامد عسکری و محمدعلی جوشایی و حتی شاعران همسایه بم چون حسین سبزه صادقی، منصور علیمرادی، جواد خسروی، رضا غنی و خانم حدیث محمدی و .. و عزیزانی که نام آنها در خاطرم نیست دوخته شده است تا نگذارند هم فاجعه بم و هم یاد ایرج بسطامی با یک مشت تبلیغات و مراسم خسته کننده گم شود. منظور تجلیل از مردگان و حتی ایرج بسطامی نیست. یاد کردن از جان باختگان بم و ایرج بسطامی یک نوع تجلیل از زندگی آنهاست و تجلیل از زندگی زندگان است. نیرو دادن به نسل زنده بم که به دنبال علم بروند و راز حرکت گسل ها را بیابند و به بشریت تقدیم کنند .

انسان ثابت کرده است توانا است و می تواند قانون مندی حرکت زلزله را هم کشف کند. همچنانکه قانون مندی باران و برف و خسوف و کسوف را پیدا کرد و بر جهل چندهزار ساله پایان داد.

استاد مشکاتیان گفته است؛ صدای ایرج بسطامی شش دانگ بود. این نمی تواند در ایرج های کوچک که امروز مدرسه می روند وجود نداشته باشد. اگر ایرج بسطامی را دوست داریم باید دست این ایرج های ناشناس را در روستاها و محله های کارگرنشین و دهقانی بم بگیریم و اجازه ندهیم فقر آنها را نبود کند. حتی اگر فقر ندانستن در علت زلزله و نتوانستن در ساخت خانه ضد زلزله باشد این یعنی حرمت به ایرج بسطامی.

شاعران بم برای زلزله اشعار زیادی سروده اند اما شعری از حامد عسکری بخوانید که غم بعد از زلزله را دارد:

درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم

قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر

بم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار

زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر

و یک شعر را که می توان برای ایرج بسطامی خواند:

هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی

بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر

ایرج بسطامی و گروه زیادی از همشهریان پنج روز پس از یلدا قربانی زلزله شدند.

 

نظر شما