سال 1397 یکی از بیاد ماندنیترین سالها برای تمام ایرانیان خواهد بود. حتی ساکنان آینده ایران نیز در ورق زدن اوراق تاریخ از این سال به راحتی نخواهند گذشت.
در یک جمله کوتاه میتوان گفت، سال 1397 به اندازهای سخت بود که دشواری لحظات 12 ماه آن بر زندگی همه اقشار جامعه سایه انداخت و مواجه شدن با اتفاقات مختلف، هر روز و گاهی هر ساعت نشان داد که رسیدن به استقلال در منطقه حساس خاورمیانه چقدر سخت و پر از فشارهای سیاسی و اقتصادی است.
ملت ایران که از جنگی تحمیلی سربلند بیرون آمده بودند حالا در این سال و در اوج امید برای شکوفایی اقتصادی و گشایشهای مالی ناشی از برجام، ناگهان خود را در میانه یک جنگ سیاسی و اقتصادی دیدند و ناامید کنندهتر اینکه، تنها بخشی از این جنگ در بیرون از مرزهای ایران سازماندهی شده بود و بخش تاثرآور آن داخلی بود.
با اعلام خروج ترامپ از برجام و دستپاچگی نه تنها اروپاییها بلکه همپیمانهای همیشگی ایران و ترس کشورهای دیگر از دوستی سیاسی و اقتصادی با ایران؛ برخلاف دوران جنگ تحمیلی که شاهد بودیم ملت و دولت و احزاب با هرگرایشی در یک صف قرار گرفتند تا تمامیت ایران را حفظ کنند این بار شاهد از هم گسیختگی بودیم. احزاب ساز ناکوک مخالفت زدند؛ گاهی نمایندگان ملت به جای اینکه بازوی دولت باشند، روبرویش صف آرایی کردند؛ بدتر از همه مافیای پشت پرده اقتصاد ایران نه تنها در بحثهای کلان بویژه دلار بلکه تا سفره مردم پیش رفتند و با فشارهای روزانه در همه شاخهها برابر حرکت هر مهره شطرنج دولت برای فائق آمدن به جنگ اقتصادی؛ آنها با تمام توان و بی رحمانه مهره ها را درو کردند تا جایی که بارها انتظار میرفت؛ دولت در این جنگ نامرئی کیش و مات شود.
و اما در این میانه مردم بی پناه ماندند. مردم از هر سو مورد هجوم قرار گرفتند.
شاید سختیهایی که از درون مرزها و درگیریهای داخلی و بازیهایی که به نام بازیهای سیاسی است بر مردم وارد میشد فشار بر آنها را بیشتر از حمله برون مرزی میکرد.
ایرانیها از گذشته با داستان ها و ضرب المثل های زیادی آموخته اند در برابر مشکلات اگر یک مشت شوند موفق خواهند بود و اگر انگشتان دست، هرکدام به یک سو بروند شکست در انتظار است در میانه این آشفته بازار و مبارزات اقتصادی؛ سیاسی خارجی و بدتر از آن داخلی؛ وقتی رهاشدگی را تصور کردند، اول از همه، ناامید شدند؛ سپس از هم دور شدند ؛ در ادامه همدلی ها فراموش و هر کسی تنها به منافع خود فکر کرد . دیوار امیدی که آجر به آجر چیده بودند فرو ریخت. بین همدلی ها فاصله ها افتاد و همه این اتفاقات یکی از بدترین سال های چهار دهه اخیر را برای مردمان این دیار رقم زد.
بدترین اتفاق برای هر جامعه ای نا امیدی است و خستگی مردم! مردم ایران تنها زندگی می خواهند یک زندگی آرام ؛ ساده و امن ولی خسته شده اند...
حال بهار آمده و امروز روز اول بهار است! فصل شکوفه دادن گل ها! سرآغاز نوشدن! دوباره جوانه زدن و دوباره سبز شدن!دوباره زندگی کردن!
امروز روز اول بهار است و ای کاش سال 1398 سالی با اخباری خوب همراه باشد.
ای کاش در سال نو شفافیت و صداقت جاری شود! کاش مردم ایران هرچه می شنوند برخاسته از راستگویی و دور از سیاست زدگی باشد، چراکه مردم این سرزمین ثابت کرده اند بدترین اتفاق های اقتصادی و اجتماعی را در فضای راستگویی تحمل می کنند و اگر با صداقت با آنها از سختی ها بگوییم، نفر به نفر کنار هم می ایستند، دست ها را گره می زنند و مقاومت را طوری فریاد می زنند که جهان بمانندش را ندیده باشد.
ایرانی ها همان هایی هستند که 8 سال جانشان را کف دست گرفته و به دل جنگ زدن و مبارزه کردند. زنان ایرانی مادرانی هستند که بچه هایشان را روانه میدان مقاومت ،شهادت ، اسارت و جانبازی کردند ، آنهم برای دفاع کردن از خاکمان و بهتر زندگی کردن هموطنانمان.
اگر فضای صداقت در کشور حکم فرما شود هیچ کسی نمی تواند ریشه های امید را در ایران بسوزاند و هیچ قدرتی در جهان قادر نخواهد بود ستون های همبستگی ایرانیان را بلرزاند، تفرقه دیگر رنگی نخواهد داشت .
امروز روز اول بهار است و ای کاش نسیم امید و صداقت بوزد بر پهنای کشورمان ایران!