به گزارش گروه اجتماعی برنا؛ داستان جالبی در صفحهی فیسبوک شرکت هواپیمایی ایر کانادا بهاشتراک گذاشته شده که تاکنون ازنظر رسانهای توجه چندانی به آن نشده است، اما واقعاً وحشتناک بهنظر میرسد. این حادثه در تاریخ ۹ ژوئن ۲۰۱۹ در پرواز کوتاه ۹۰ دقیقهای از فرودگاه شهر کبک به پیرسون تورنتو اتفاق افتاد و مسافری که از نیمههای مسیر خوابش برده بود، وقتی بیدار شد، خود را در هواپیمایی تاریک و بدون مسافر دید. از همه بدتر این بود، بهجای اینکه هواپیما در گیت باشد، در محلی دورافتاده پارک و قفل شده بود. شارژ باطری تلفن همراه او درحال تمامشدن بود و نمیتوانست آن را شارژ کند، چراکه هواپیما خاموش بود. او سعی کرد به کابین خلبان برود و از دستگاه بیسیم استفاده کند، اما آن هم کار نمیکرد.
درنهایت او در خروج اصلی را باز کرد تا از هواپیما بیرون برود، اما فاصلهی آن تا زمین زیاد بود؛ بههمین دلیل چراغقوهای پیدا و تلاش کرد توجه دیگران را جلب کند، ولی باز هم به در بسته خورد. تااینکه بالاخره توانست یک رانندهی حمل بار را متوجه خود کند. او دراثر این حادثه دچار اضطراب و بیخوابی شده است، خب حق هم دارد؛ تصور کنید در هواپیمایی تاریک بدون هیچ راه فراری گیر بیفتید و نتوانید با دنیای بیرون تماس بگیرید. مسئلهی بزرگتر، احساس درماندگی بعد از بیدارشدن در محیطی است که قرار بود امن باشد.
باشنیدن این ماجرا بهراحتی میتوان آن را به فراموشی سپرد و تصور کرد که از کاه، کوه ساختهاند؛ اما وقتی خودتان را جای این مسافر بگذارید، نگرانی و اضطراب بهشدت بر شما غلبه میکند. این شرکت هواپیمایی با او در تماس بوده و درحال بررسی ماجرا است. در دنیای امروز این حادثه باورنکردنی بهنظر میرسد، اما صحت دارد؛ بهخصوص که خود مسافر نیز اکثر این جزئیات را تأیید کرده است.
بدیهی است که اشتباه رخ میدهد و اگر باز هم شاهد این دست اتفاقات باشیم، نباید تعجب کنیم؛ هرچند در این داستان قصور مهمانداران مشهود است، چراکه ظاهراً وظیفهی خود را بهخوبی انجام نداده بودند، وگرنه متوجه جاماندن این مسافر میشدند. در ادامه قصد داریم کل ماجرا را از زبان همین مسافر بیان کنیم که در صفحهی شخصی فیسبوک خود بهاشتراک گذاشته است.
باز هم یک شب بدون خواب را سپری کردم، متأسفانه بیخوابی اهمیت نمیدهد که فردا باید به سر کار بروم. ۱۰ روز گذشته واقعاً برایم دشوار بوده است و اکنون از شما درخواست کمک دارم، میخواهم بدانم که آیا کسی تجربهای مشابه من داشته است یا خیر. در این مدت نتوانستهام احساساتم را تحت کنترل درآورم و برای همین از توصیهها یا روشهایی که به آرامشدن من کمک کند، استقبال میکنم.
در پروازم از فرودگاه کبک به پیرسون تورنتو که ۱٫۵ ساعت طول میکشید، خوابم برد و تقریباً کمتر از نصف راه را خواب بودم. حدود نیمهشب بیدار شدم (چند ساعت بعد از فرود هواپیما)، هواپیما در تاریکی مطلق قرار داشت و هوای آن بسیار سرد بود، واقعاً وحشتناک بود، فکر میکردم که دارم یک خواب بد میبینم، جداً چطور چنین چیزی ممکن است؟
بهسراغ تلفن همراهم رفتم و دیدم تعدادی پیامک برایم رسیده است و فوراً به دوستم پیام دادم که در هواپیمایی تاریک و سرد جا ماندهام، او احتمالاً فکر میکرد که من خواب بد دیدهام، بههمین دلیل به او گفتم که الان با فیستایم ماجرا را به او نشان میدهم که تلفنم از کار افتاد. بهشدت سعی داشتم که روی تنفسم تمرکز کرده و وحشتزگیام را کنترل کنم. درهمین حال بهدنبال اتصال تلفنم به هر ورودی یواسبی که پیدا میکردم، بودم تا آن را شارژ کنم، اما از بدشانسی با خاموشبودن هواپیما، دیگر هیچ برقی در هواپیما وجود نداشت.
از فشار و استرس باید به دستشویی میرفتم، اما هیچ نوری وجود نداشت و دائم تلاش میکردم که خودم را آرام نگهدارم. ازآنجاکه نمیتوانستم تلفنم را شارژ کنم و کمک بخواهم تا این کابوس هر چه زودتر تمام شود، ترس و دلهرهی زیادی داشتم. به کابین خلبان رفتم و چیزی شبیه واکی تاکی پیدا کردم، اما آن هم کار نمیکرد. درنهایت توانستم یک چراغقوه در کابین خلبان پیدا کنم، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم، چراکه نور آن را بیرون از پنجرههای هواپیما انداختم، بهامید اینکه شخصی آن را ببیند.
حالا که چراغقوه داشتم، تصمیم گرفتم در هواپیما را باز کنم و خودم را نجات دهم، وقتی آن را باز کردم، احساس یک قهرمان به من دست داد؛ اما دیدم که حدود ۱۲ تا ۱۵ متر با زمین فاصله دارد، به در آویزان شدم تا شاید توجه کارکنان فرودگاه را جلب کنم، اما هواپیما جایی پارک شده بود که هیچکس اطرافش دیده نمیشد.
بهدنبال طناب گشتم تا باکمک آن از هواپیما بیرون بروم، صندلی خدمهی پرواز درست کنار در قرارداشت، اما کمربند ایمنی خیلی کوتاه بود، پس دوباره به در آویزان شدم و درحالیکه چراغقوه دستم بود، آن را به این طرف و آن طرف میبردم تا شاید کسی متوجه آن شود. ازآنجاکه تلفن نداشتم، نمیدانستم چقدر زمان گذشت. وقتی خودروی حمل بار بهسمت من حرکت کرد، سر از پا نمیشناختم. او واقعاً شوکه شده بود که خدمهی هواپیما مرا جاگذاشته بودند، موضوعی که برای خود من هم سؤال شده است. فکر کنید، وقتی صندلی من بهعقب خم شده و سینی مقابلم پایین است، خدمه متوجه آن میشوند، اما وقتی یک نفر در هواپیما خوابش برده و کمربندش هنوز بسته است، او را رها میکنند و به خانهشان میروند؟
بههرحال، رانندهی این خودرو نردبان داشت و توانستم خود را نجات دهم. در ادامه خودروهای ایر کانادا رسیدند و مرا به فرودگاه بردند، جاییکه با یکی دیگر از نمایندههای ایر کانادا ملاقات کردم و او از من پرسید که آیا حالم خوب است و دوست دارم با لیموزین به هتل بروم، من هم گفتم شوخی میکنید؟ چند ساعت دیگر باید سر کار باشم و میخواهم همین الان به خانهام بروم. او تلفنش را در اختیارم گذاشت تا به خانه زنگ بزنم و سپس تماس گرفت که مرا به ماشینم برسانند.
از ایر کانادا تاکنون دوبار با من تماس گرفتهاند و علاوهبراینکه شرح ماجرا را جویا شدند، بابت مشکل پیشآمده عذرخواهی کردند و گفتند که تحقیقاتی دربارهی این حادثه انجام خواهند تا از وقوع مجدد آن جلوگیری کنند.
بهخاطر ترس و وحشتی که شبها به سراغم میآید و با نگرانی و اضطراب از خواب بیدار میشوم، از زمان حادثه نتوانستهام بهدرستی بخوابم و از اینکه در جایی تاریک محبوس شوم، میترسم.
در سفرهای هوایی حودات و اتفاقات این چنینی رخ میدهند و همیشه ذهن مخاطب را درگیر میکنند. اگر برای سفرهای هوایی خود به دنبال بلیط هواپیما هستید و نمیدانید از کجا تهیه کنید، ما در کجارو این امکان را فراهم کردهایم که بلیط خود را از معتبرترین فروشندهها و ارزانتر و امنتر از هر جای دیگر تهیه کنید.