بهرام بیضایی: کمانچه کلهر را می‌نوازد و کلهر کمانچه را

|
۱۳۹۸/۰۹/۰۴
|
۱۱:۴۱:۱۵
| کد خبر: ۹۲۷۹۲۱
بهرام بیضایی: کمانچه کلهر را می‌نوازد و کلهر کمانچه را
بهرام بیضایی نویسنده و فیلمساز ایرانی که چند سالی است در خارج از کشور زندگی می‌کند اخیرا در یک سخنرانی که در مرکز مطالعات ایرانیان دانشگاه استنفورد ایراد کرده، یادداشتی را قرائت کرد. کلامی که آن را برای یار دیرینش، کیهان کلهر، چهره بین‌المللی موزیسین ایرانی، نوشته است.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، این یادداشت «هنر کلهر بودن» نام دارد که به مناسبت سوم آذر سالروز تولد کیهان کلهر منتشر شده است. متن یادداشت بیضایی به این شرح است:

موشکی ساخته‌اند مدعیان صلح، در جنگی بی‌معنا خانه و خانواده پدری کیهان کلهر کمانچه‌نواز را وسط شهر تهران نابود کرد.

وی از دور فقط می‌توانست در مرگ دلبندانش بهتش بزند که ابلهان جهان در جواب هم عربده می‌کردند و جوانان کرور کرور قربانی‌شدن خود را رژه می‌رفتند، و تاجران به تجارت اسلحه سودهای کلان می‌اندوختند و سرودهای ستایش جنگ و تعصب از رسانه‌ها به هوا بود.

می‌گویند شور در هنر کلهر از این ستم افتاد. شگفت نیست که از ساز کلهر گاه نوای مویه می‌آید یا شکوه و خروش و سرزنش و دشنام!

امتیاز این شور را به جنگنده و بمب‌افکن و موشک ندهیم. برخی در بهت چنین فاجعه‌ای خود نیز رفته رفته نابود می‌شوند. کلهر این نابودی را با دو تکه چوب بی‌جان پس راند. با کمانک و کُمچه، کَمانچه. یا به لفظ خود استاد کُمانچه، با آفرینش فرهنگ.

پبا کمانچه .... و از پای درنیامد. کمانچه کلهر را می‌نوازد و کلهر کمانچه را. از کمانچه نوای کلهر برمی‌آید و از کلهر نوای کمانچه. از کلهر شور و خروش ساز می‌شنوی و از ساز شور و خروش کلهر. کدامیک کدامند؟

بی هرکدام دیگری خاموش است، بی هرکدام دیگری نامی گذراست. کمانچه به کلهر و کلهر به کمانچه دروغ نمی‌گوید. هرکدام دیگری را چنان می‌نوازد که گم کنی نوازنده کدام است و کدام است آنکه می‌نوازندش. کلهر ساز خودش است و نوازنده خودش.

استادان بسیار بوده و هستند، شوریده جان چندان نیست. کمانچه و کلهر گاه یک فریادند که هر که شنید با هردو همنواست.

کلهر در خشم، در ویرانی و در نیایشِ آفریدن است که به شور خود دو پاره چوب بی‌زبان را جان می‌دهد و خود بدان بازآفریده می‌شود. و گفت نیست که از دل رنجیده ساز وی سرانجام آواک شادی می‌شنویم.

کلهر دمی بشکن‌زنان و دمی پنجه‌کشان کمانچه‌اش را به رقص درمی‌اورد. کمانچه از کمانچه‌بودن خود فراتر می‌رود، دمی ره به تمبک می‌زند و دمی سر به تنبور و دوتار می‌ساید و شکوه و خروش و سرزنش به ستایش زندگانی نو و مژده بهروزی فردای بهتر می‌انجامد.

همین است که بسیاری چون من، که کسی هم نیستیم، یک کشش تلخ کمانک بر کمانچه را برتر از خروش همه ارتش‌های جهان می‌گیریم و همه بمب‌ها و اسلحه‌ها و افتخارات، همه عربده‌های غرور در بلندگوهای فریب، و همه خدعه‌های ویرانگر مرگبار جهانجویان خودپرست. اگر نوازندۀ آن کسی چون کیهان کلهر باشد!

بهرام بیضایی

نظر شما