قلب یا عقل؛ کدامیک حرف آخر را بزند؟

|
۱۳۹۸/۱۰/۱۰
|
۱۳:۱۰:۱۴
| کد خبر: ۹۴۳۷۵۹
قلب یا عقل؛ کدامیک حرف آخر را بزند؟
نواحی لیمبیک و مغز میانی، مرکز پردازش‌های هیجانی هستند. درحالی‌که فرایند‌های شناختی در قشر مخ رمزگشایی می‌شوند. نکته مهم این است که بخش لیمبیک، زودتر از کورتکس شکل‌گرفته است.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛همه ما این جمله تحسین‌برانگیز را از کودکی شنیده‌ایم که «چه پسر/دختر منطقی و خوبی!» خیلی وقت‌ها خوب بودن و منطقی بودن، با هم در ذهن‌مان تداعی می‌شوند. حتی ممکن است فکر کنیم آدم‌هایی که عاقلانه‌تر عمل می‌کنند، موفق‌تر و خرسندتر هستند، اما آیا واقعاً همین‌طور است؟ آیا هیجان‌ها به اندازه عقل و منطق کارایی ندارند؟ در نوشتار پیش رو، به پاسخ این سوال‌ها و چند نکته دیگر می‌پردازیم.

هیجان‌ها مقدم هستند!
نواحی لیمبیک و مغز میانی، مرکز پردازش‌های هیجانی هستند. درحالی‌که فرایند‌های شناختی در قشر مخ رمزگشایی می‌شوند. نکته مهم این است که بخش لیمبیک، زودتر از کورتکس شکل‌گرفته است؛ بنابراین می‌توانیم بگوییم که هیجان‌ها از نظر عصب‌شناختی، نسبت به تفکر تقدم دارند. مثلاً ممکن است یک چوب را با مار اشتباه بگیریم و پاسخ گریز در ما فعال شود. اما برای فعال شدن قشر مخ، نیاز به چند هزارم ثانیه زمان بیشتر داریم تا پردازش متفاوتی انجام دهد.

مهارتی به نام تصمیم‌گیری
تصمیم‌گیری، فرایندی است که در ذهن انجام می‌شود و به‌عنوان یکی از مهارت‌های زندگی در نهایت به انتخاب یک گزینه از بین چند راه‌حل منجر می‌شود. واقعیت این است که ما هیچ تصمیمی را در خلأ نمی‌گیریم. عواملی مثل نگرش‌ها، ویژگی‌های شخصیتی، محیط، فرهنگ، یادگیری و ... بر شیوه تصمیم‌گیری ما تأثیر می‌گذارند. سبک‌های تصمیم‌گیری، بیانگر الگوی عادتی ما هستند و نشان می‌دهند در مواقع مختلف، بر چه مبنایی تصمیم می‌گیریم. این سبک‌ها عبارت‌اند از: سبک تصمیم‌گیری عقلانی، شهودی، وابسته، آنی، اجتنابی. تمرکز ما در این یادداشت، بر سبک هیجانی و عقلانی است.

عقل و منطق یا هیجان‌های پرشور؟!
برخی افراد با این نگرش که «چو فردا شود فکر فردا کنیم، بعدا بهش فکر می‌کنم و ...»، سعی می‌کنند از تصمیم‌گیری اجتناب و انتخاب‌شان را به زمان دیگری موکول کنند.

ترس، ناامیدی، خشم و... هیجان‌های به هنجاری هستند که اگر بتوانیم آن‌ها را به شیوه‌ای درست احساس و ابراز کنیم، قادر خواهیم بود تا تصمیم‌های کارآمدتری بگیریم. مثلاً کسی که مدام توسط کارفرما، نادیده گرفته می‌شود، می‌تواند خشم اش را به شکل قاطعیت (نه انفعال و نه پرخاشگری) نشان دهد و از همین خشم کمک بگیرد تا با یک تصمیم قاطعانه، شغل جدیدی را جایگزین کار فعلی‌اش کند.

ناامیدی سالم به‌عنوان یک هیجان، کمک می‌کند تا یک فرد، صرفاً براساس شور و شوق، عاشق یک دختر یا پسر نامناسب نشود و بتواند به‌موقع امیدش را قطع کند و رابطه‌اش را پایان بدهد. با این‌حساب، می‌بینید که منطق هم، چنین تصمیم‌هایی را تایید می‌کند و تأثیرگذاری مثبت هیجان‌ها مشخص می‌شود.

انتخاب براساس احساسات اشتباه است؟
اما چرا وقتی پای تصمیم‌گیری‌های هیجانی به میان می‌آید، دل‌مان می‌لرزد که نکند انتخاب بر اساس احساسات اشتباه باشد؟ شاید اگر از کودکی یاد می‌گرفتیم که هیجان‌هایمان را به رسمیت بشناسیم، آن‌قدر دچار چالش نمی‌شدیم.

نکته بسیار مهم در این زمینه این است که هیجان‌ها در زندگی همه ما حیاتی هستند؛ اما مشکل از جایی شروع می‌شود که بخواهیم به شکل تکانشی (عمل و رفتار بر مبنای هیجان‌ها و واکنش‌های لحظه‌ای بدون تحلیل و تأمل)، در باره مهم‌ترین مسائل زندگی مان تصمیم بگیریم. درست شبیه کسی که به دلیل یک اختلاف‌نظر با دوستش، احساس شکست می‌کند و تصمیم می‌گیرد فوری آن ارتباط را قطع کند!

تصمیم‌گیری سازگارانه را دریابیم
تصمیم‌گیری سازگارانه و سالم، زمانی اتفاق می‌افتد که بتوانیم هیجان‌های‌مان را به درستی تنظیم کنیم. افرادی که همیشه، هیجان‌های شدیدی را تجربه می‌کنند نه می‌توانند از فواید هیجان‌ها در تصمیم‌گیری سود ببرند و نه از مزیت‌های فرایند‌های شناختی (تفکر، استدلال و ...).

ما زمانی می‌توانیم تصمیم‌های کارآمدی بگیریم که در حوزه هیجان و منطق، تعادل داشته باشیم. مثلاً کسی که هنگام ازدواج، فقط از منطق اش تبعیت می‌کند و هیجانش را نادیده می‌گیرد، ممکن است به زندگی کسالت باری تن بدهد که ظاهراً همه‌چیز درست است و با عقل همخوانی دارد، اما عشق و صمیمیتی در آن وجود ندارد.

تصمیم‌گیری به سبک خردورزی
تصور کنید قرار باشد همیشه بر اساس شهودتان انتخاب کنید. همان موقع است که با جمله «آخه به دلم افتاده»، گزینه‌هایی را برمی‌گزینید که ارتباطی با واقعیت اکنون و این‌جا ندارند و با نفع موقتی و زیان طولانی‌مدت، شما را متضرر می‌کنند. یکی از راه‌های مفید برای تصمیم‌گیری‌های مؤثر این است که اول میزان خودآگاهی خودمان را بالا ببریم.

در خودآگاهی، می‌توانیم شدت هیجان‌های‌مان را بسنجیم و سبک‌ها و موانع تصمیم‌گیری را شناسایی کنیم. (مثلاً آیا به دلیل ترس از طرد شدن، از تصمیم برای قطع ارتباط اجتناب می‌کنیم؟) در گام بعدی، لازم است هرروز هیجان‌هایمان را نام‌گذاری و احساس کنیم. بدانیم در موقعیت‌های مختلف، چه هیجانی در ما جریان دارد و در صورت برانگیختگی هیجانی، سراغ یک روان شناس برویم تا به مهارت تنظیم هیجان مجهز شویم.

دیدن واقعیت‌ها (همان‌طور که هستند و نه آن‌گونه که دوست داریم باشند)، کمک می‌کنند تا انتخاب‌هایمان را منطقی‌تر کنیم. به کمک جمع‌آوری و تحلیل اطلاعات، پیش‌بینی‌پیامد‌های احتمالی، ترسیم جدول سود و زیان گزینه‌ها می‌توانیم پردازش‌های شناختی‌مان را فعال کنیم و خطا‌های حوزه هیجان را به حداقل برسانیم.

منبع: خراسان

نظر شما