به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ این متهم جنایت را گردن دوست فراری اش انداخت و مدعی شد بی گناه است.
تابستان سال 97 دختر جوانی به پلیس آگاهی تهران رفت و از ناپدید شدن مادر 54 ساله اش به نام عفت خبر داد.
وی گفت : مادرم پس از جدایی از پدر، به تنهایی در خانه اش در خیابان اشرفی اصفهانی زندگی می کرد. دو روز قبل مادرم از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت.ما همه جا را دنبال مادرم گشتیم اما خبری از او به دست نیاوردیم.تا این که دیروز یک مرد ناشناس به خانه مان زنگ زد و گفت مادرمان را به گروگان گرفته است. او در ازای آزادی مادرمان از ما پول خواست.او گفت باید برای پرداخت پول به یک پارک در غرب تهران برویم. من و خواهرم به پارکی که مرد ناشناس آدرس آن را به ما داده بود رفتیم اما هیچ خبری از او نبود.
نخستین سرنخ
با این شکایت تلاش پلیس برای افشای راز ناپدید شدن زن میان سال آغاز شد.پلیس در نخستین مرحله از تحقیق ها به پرس و جو از فرزندان عفت پرداخت.
دختر این زن به ماموران گفت: در همسایگی ما یک مرد افغان سرایدار است. او چندین بار به بهانه ای مقابل در خانه مان آمد و از مادرم کمک خواست. من به او مشکوک هستم.
به دنبال اظهارات دختر جوان، پلیس، سرایدار 60ساله به نام عظیم را بازداشت کرد.
اعتراف به قتل
عظیم که سعی داشت خودش را بی اطلاع از نحوه کشته شدن زن تنها نشان دهد در بازجوییهای فنی به قتل اعتراف کرد.
وی گفت : می دانستم عفت که در همسایگی ما زندگی می کند پولدار است و طلاهای زیادی دارد. به همین دلیل نقشه سرقت را کشیدم. من به بهانه کمک گرفتن از این زن مقابل خانهاش رفتم و از او خواستم تا برای کمک به اتاقک سرایدار بیاید.
وی ادامه داد: وقتی عفت به اتاقک سرایداری آمد او را خفه کردم و طلاهایش را به همراه موبایل و کیف پولش دزدیدم.من جسد را در باغچه خانهای که سرایدار آن جا بودم، دفن کردم.
به دنبال اعتراف های تکان دهنده این مرد، پلیس به خانه باغ در غرب تهران رفت و بقایای جسد دفن شده را پیدا کرد.
به دنبال اعتراف های این مرد و بازسازی صحنه جنایت،وی دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
در دادگاه
در ابتدای جلسه فرزندان قربانی برای عظیم حکم قصاص خواستند.
وقتی متهم سالخورده به اتهام قتل و سرقت در جایگاه ویژه ایستاد جرم هایش را انکار کرد.
وی گفت: من زن همسایه را نکشتم. دوستم عباس که حالا به افغانستان فرار کرده او را کشت و به تنهایی جسدش را در باغچه دفن کرد. عباس پول و طلاهای زن ثروتمند را هم با خودش برد. من بی گناهم و قبلا تحت فشار روانی پلیس آگاهی به قتل اعتراف کرده بودم.