سینما اصولا براساس ستاره ها به گیشه مطلوب میرسد و در واقع ویترین جذاب یک فیلم سینمایی برگِ برنده آن اثر در موفقیت آن فیلم در گیشه است اما تجربه نشان داده که پارامترهای موفقیت یک فیلم سینمایی مدام درحال تغییر است. شاید یک روز ستاره های چشم آبی و زیبا عامل فروش بودند و زمانی در همین سینما اِلمان های جذابیت در ستاره ها تغییر کرد.
در دوره ای که سینما با قهرمان پروری به جذب تماشاگر فکر میکرد فردین و مدلهای فردین الگوی موفقیت بودند و در زمانی هم، جنس بازی در مبتلا کردن تماشاگر به سینما موثر بود که به یک باره دیدیم بازیگرها در آثار مختلف چقدر به هم شبیه هستند در دوره ای الگوی بهروز وثوق کارسازتر بود و همین مسئله باعث شد تا سینما در قهران تراشی، مدل هایی نزدیک به هم را معرفی کند.
معمولا ستاره های زن در فروش تاثیر دندان گیری نداشتند اما می توانستند مکمل هایی مهم و موثر برای ستاره های مرد باشند بازیگرانِ چندژانره در دوره ای الویت گرفتند و بعد از مدتی دوباره، ستارهها نیاز نبود بازیگر باشند، تنها ستاره بودن کافی بود تا قد و قواره ی جذاب، رنگ چشم خاص، افههای مردانه ایرانی پسند و اَکت های دلبری کنندهی بی تکنیک و حس، قُلکسینما را به صدا در بیاورند.
مدتی شاهد این بودیم که مخاطبان سینما براساس وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه برای گذران زمان زندگیشان به شادی و فاصله گرفتن از روز سخت به سینما می روند و عملا ژانر کمدی از هر نوعی (سخیف و قوی) به لیست پرفروش ها اضافه شد کار به جایی رسید که در وضع نامعلوم اقتصادی سرمایه گذاران در عرصه های مختلف به سینما وارد شدهاند و بیزینس سینما در ژانر کمدی پرسروصدا شد.
اما این واقعیت که مخاطبان فیلم و سریال در ایران به آثار قوی دنیا دسترسی پیدا کرده بودند و سلیقه مخاطب ایرانی کمیمتفاوت شده بود، باعث شد مذاق فیلم دیدن هم دچار تغییراتی شود و جنس خواسته ی تماشاگران در سینما چندپارچه شد طوری که به موازات فیلم های کمدی، فیلمهای جدی ملودرام و ژانرهای دیگر هم گیشه ی خوش رکوردی را تجربه کرد و این یعنی نیاز نبود که تنها با یک قصه ی ابکی کمدی و چندبازیگر خوب و بد اما تکراری فیلم ها روانه ی پرده نقره ای شوند.
حضور بازیگران موفق تئاتر در سینما و درخشش آنان در جشنواره های مختلف سینمایی کم کم نوع ستاره سازی را در سینما تغییر داد و رنگ چشم و قد وقواره از اولویت خارج شدند طوری که سینما شاید به اجبار نگاهش را به تئاتر تغییر داد و بسیاری از ستاره های سینما از تئاتر به سینما رسیدند و باز این همه ماجرا نبود. چرا که سینما امروز به یک صنعت تبدیل شده بود و برای رسیدن به موفقیت ،متریال لازم بیش از تعداد انگشت های یک دست بودند!
در میان همه ی ستاره هایی که اوج فرودشان زمان دار شده بود شاهد درخشش ممتد رضا عطارانی بودیم که درخشش سینمایی اش را از رسانه ی ملی میآورد او در تلویزیون درخشید و ظرفیت تلویزیون برای استفاده از او آن قدر نبود که این ستاره ی خاموش نشدنی بتواند در تلویزیون بماند. در واقع تلویزیون در جایی برای او تمام شد و اگر به سینما کوچ نمی کرد لگد به آینده ی حرفه ایی اش میزد.
کم کم سینما رضا عطاران را بلعید و عملا تلویزیون دیگر نتوانست او را در قاب خود ببیند. این سوال پیش می آید که چرا عطاران توانسته است در سال های اخیر جذابیت و ماندگاری اش را در اوج نگه دارد؟
عطاران یک کمدین محبوب است که در سینما نشان داد ژانر های دیگر را هم درکارگردانی و بازیگری بلد است و شاید بتوان گفت نقطع عطف او در مراقبت و جای کار دادن به پارتنر هایش است که در سینما کمتر شاهد این پاسکاری حرفه ایی هستیم.
او بازیگر مقابلش را می بیند و کمتر دیده شده است نیاز داشته باشد مانند برخی از بازیگران ستاره نما بازی بازیگر مقابلش را بخورد و این یعنی هر بازیگری از حضور کنار او لذت می برد.
واقعا راز ماندگاری عطاران در چیست؟
آیا سبقه ی تلویزیونی او در این مسئله دخیل است؟
آیا نوع و شیوه ی بازیگری او در این بحث دخالت دارد؟
اینکه او در مقابل هر دوربینی می داند چگونه زندگی کند یک تکنیک است یا به شخصیت و خلق و خوی شخصی او مرتبط می شود؟
به هرحال او هدیه ی تلویزیون به سینما محسوب می شود و همین که توانسته است به موازات ستاره های سینما و ستاره های تئاتری اخیرسینما کماکان جزو موثران در گیشه سینما باشد و در اوج بماند نشان از این دارد که محبوبیت عطاران چیزی خارج از عرف مرسوم سینماست که افول نکرده است و در مقابل هر دوربینی صداقت دارد و این یعنی در یک اثر ضعیف هم ضعیف دیده نمی شود.