گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ گفتوگویی مفصل با رضا امیرخانی داشتیم که در بخش اول با او درباره اثر جدیدش «نیم دانگ پیونگ یانگ» و مباحثی که پیرامون آن مطرح میشود، صحبت کردیم که در ادامه بخش دوم این گفتوگو را که نگاهی به فعالیتهای ادبی اخیر امیرخانی و وضعیت ادبیات کشور و به طور خاص سفرنامهنویسی است؛ میخوانید:
چرا در دهه 90 آثاری که به چاپ رساندهاید بسیار کمتر از گذشته است؟ دلیل این کمکاری چیست؟
از سال 92 به بعد مشغولیتهای اقتصادی برای من به وجود آمد که بابت آن کارها ذهن متمرکز بر نوشتن نداشتم و به همین دلیل فرصتم برای نوشتن کم شد و قطعاً آثار کمتری از من منتشر شد.
من همچنان معتقدم که اگر به سوال مردم توجه شود و نیاز جامعه را بشناسیم میتوانیم در حوزه کتاب جایگاه داشته باشیم. شاید نوشتن «نیم دانگ پیونگ یانگ» نیز همین فضا را پر کند، مردم ما سوالی درباره یک دوره دهشتناک دارند و آن هم نسبت ما در یک دوره تحریمی با کره شمالی است که دوره تحریمی بزرگتری را طی میکند بنابراین من نیز تلاش کردم تا به یک نیاز پاسخ دهم اما قطعاً تشخیص نیازها با بالا رفتن سن من ضعیفتر میشود و پاسخ دادن به آنها با توجه به کم بودن وقت من زمان بیشتری میبرد. اگر نویسنده نبض بازار نشر را از دست بدهد جایگاه خود را قطعاً از دست خواهد داد.
با توجه به مشغلههایی که طی این سالها داشتید کتابهایی از شما منتشر شده که نیاز به تحقیقات بسیاری دارد، در این وضعیت تحقیقات لازم برای نگارش آثارتان مثل «رهش» را چگونه انجام میدادید؟
تحقیق برای نوشتن یک کتاب کمترین وظیفه یک نویسنده است، بنابراین یک نویسنده نباید تصور کند که با تحقیقاتی که انجام داده کار چندان مهمی کرده؛ اما مسأله این است که من در گذشته زمان بیشتری برای انجام تحقیقاتم داشتم و مطالعات را در زمان فشردهتری انجام میدادم اما به دلیل مشغلههای بیشتر به ناچار زمان تحقیقاتم بیشتر شده و این خطر که موضوع مورد نظر بیات شود نیز وجود دارد.
در دو اثر آخری که از شما منتشر شده نگاهتان به مقوله شهر بیشتر به چشم میخورد و به نظر میرسد کمی نگاه خود را به موضوع زندگی شهری معطوف کردهاید. دلیل این تغییر نگرش چیست؟
در نگارش آثار من دو نگاه وجود دارد، یک نگاه جامعهشناختی به پدیده رمان است، اگر نگاه جامعهشناختی به رمان داشته باشیم مفهوم وطن که مهمترین قسمت ذهن یک نویسنده است معطوف کردن نگاه از شهر به محل زندگی، خانه و بعد انسان است. به عنوان مثال کتاب «جانستان کابلستان» که یک سفرنامه است با این نگاه جامعهشناختی نوشته شده و در «نیم دانگ پیونگ یانگ» نیز به چنین نگاهی وابستگی دارم، نگاهی که از وطن به شهر بعد خانه و در نهایت به انسان میرسد.
یک نگاه دیگر داریم که روانشناختی است و در رمان بیشتر به چشم میآید، در این نگاه خود انسان مرکز موضوع است و بعد خانه، شهر و وطن هستند. این دو نگاه ممکن است تعارضات ظاهری داشته باشند که میتوانند مخاطب را به این نتیجه برسانند که تغییر نگاهی صورت گرفته اما در واقع اینگونه نیست و نویسنده زاویه دیدش را تغییر داده و تغییر زاویه صورت گرفته است.
در کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» نگاهتان کاملاً متمرکز بر نگاهی جامعهشناختی بوده؟
در سفر اولی که به کشور کره شمالی داشتم نگاهم در نگارش سفرنامه بر مبنای جامعهشناختی بود و هدفم باز کردن مفهوم کره شمالی و در سفر دوم به این سمت رفتم که انسان در کره شمالی را دنبال کنم. به همین دلیل کتاب نیز دو پاره است.
در حدی که امکان داشت به افراد آنجا نزدیک شدم و البته امکان نزدیک شدن به مردم کره شمالی محدود بود و به لحاظ امنیتی امکان بیشتر نزدیک شدن وجود نداشت. هیچ نکتهای در این کتاب برگرفته از تحقیقات یا مطالعات من نیست، هر آنچه که در «نیم دانگ پیونگ یانگ» مطرح شده است از سفر به کشور شمالی و مشاهدات من گرفته شده و منبع دیگری ندارد.
شاید برای پیدا کردن روایت شخصی مجبور بودم (به خصوص در سفر دوم) مطالعاتی داشته باشم اما در نهایت آنچه که دیدم را نوشتهام. طبیعتاً من درباره زندان و اردوگاههای کره شمالی نمیتوانم اظهار نظر کنم چرا که نتوانستم زندان یا اردوگاهها را ببینم، من فقط درباره آنچه که دیدهام در این کتاب نوشتهام. به نظر من این وظیفه یک سفرنامهنویس است که راوی صادقی باشد.
امروز آثار مستند سینمایی که به نوعی سفرنامه میتواند گونهای در این بخش از سینما باشد، به نوعی سفرنامهنویسی در ادبیات کمرنگتر شده و شما از معدود نویسندگانی هستید که همچنان سفرنامهنویسی را با جدیت دنبال میکنید. فکر میکنید هنوز مخاطبانی برای خواندن سفرنامه وجود دارند و به نظر شما سفرنامههای امروزی در آینده چه جایگاهی در ادبیات خواهند داشت؟
واقعیت این است که قالب سفرنامه نزدیک به منسوخ شدن بود و من از معدود افراد خوشبختی هستم که حس میکنم در احیای این قالب نقش داشتم. وقتی من کتاب «جانستان کابلستان» را نوشتم، طبیعتاً به سمت یک نگاه مکتوب از افغانستان و جامعه افغان رفتم. استقبال صورت گرفته از کتاب به من نشان داد که کتابهای سفرنامه همچنان جایگاه خود در بین مردم را حفظ کردهاند و این گونه ادبی مخاطبان خود را دارد. من فکر میکنم همانطور که عکاسی نتوانست نقاشی را از بین ببرد مستند تصویری نیز نمیتواند جای سفرنامه را بگیرد.
برداشت حسی نویسنده از سفر چیزی نیست که در قالب تصویر بتواند به مخاطب منتقل شود. به نظر من سفرنامه میتواند عمیقتر از مستند تصویری باشد، منظور من این نیست که سفرنامه من عمیقتر از هر مستندی است اما به نظر من قالب سفرنامه مکتوب از قالب سفرنامه تصویری میتواند عمیقتر باشد. قطعاً امروز سفرنامه یک قالب ادبی منسوخ شده نیست.
نگاه نویسندگان امروز ما را به مقوله سفرنامهنویسی چگونه میبینید؟
واقعیت این است که در دنیای جدید امکان سفر برای مردم بیشتر فراهم شده، شاید در دورهای که سیاحتنامه ابراهیم بیگ نوشته میشد، تعداد آدمهایی که میتوانستند اروپا را ببینند خیلی کم بودند و باید همپایه ناصرالدین شاه قاجار میبودند تا بتوانند به اروپا سفر کنند اما امروز رفتن به خیلی از کشورهای دنیا کار چندان سختی نیست. پیدا کردن جایی که مردم آن را ندیدهاند یا درباره آن سوال دارند مهمترین کاری است که یک سفرنامهنویس باید در انتخاب سوژه انجام دهد.
در کنار این موضوع پیدا کردن نگاه متفاوت نیز یک مسأله مهم است. «خسی در میقات» جلال آل احمد در دورهای نوشته شده که جریان روشنفکری ما نسبت به مذهب بی اعتنا است و همچنین درصد کسانی که در دهه 40 به حج مشرف میشوند بسیار پایینتر از دهههای دیگر است در حالیکه در این دوره ما هر سال در اطرافیانمان افرادی داریم که به حج مشرف میشوند، پس امروز نوشتن یک سفرنامه با زاویه دید متفاوت درباره حج کار بسیار سختی است. من هیچوقت خودم را وارد این بازی نمیکنم و نوشتن این سفرنامه کار بسیار سختی است چرا که تعداد افرادی که این سفر را تجربه کردهاند بسیار زیاد است.
در برنامه مسافرتی آژانسهای مختلف شما تورهای مسافرتی به تمام نقاط دنیا را میتوانید پیدا کنید، در چنین شرایطی یافتن سوژه و نگاه متفاوت که در این سفرها دیده نشود کار بسیار سختی است. بنابراین رفتن من به سمت کشورهایی مثل افغانستان یا کره شمالی به همین منظور است. سوال درباره کره شمالی یک سوال عمومیتر است و سوال درباره افغانستان سوالی است که مردم دارند و خودشان نمیدانند و امروز با توجه به شرایط حاضر پیدا کردن این مسائل برای نگارش سفرنامه بسیار مهم است.
چرا در ایران نگاه نویسندگان ما به قالب سفرنامه جدی نیست؟
تصور اکثریت بر این است که چنین قالبی دیگر منسوخ شده و این در حالی است که هنوز در دنیا سفرنامههای بسیاری نوشته میشود و میبینیم این قالب همچنان کار میکند.
سالها بود که در ایران کسی سفرنامه نمینوشت، حتی تکنگاریها، آثاری که موضوعات مختلف داشتند هم از بین رفته و به نظر میآید که این موضوع بسیار خطرناکی است به این دلیل که در مسیر توسعه، ما به تصویر آنی نیاز نداریم، داشتن تکنگاریهای متعدد از مناطق مختلف در طول زمان به تغییرات کمک میکند و ما متأسفانه این امکان را در طول زمان از دست دادهایم.
کنار هم قرار گرفتن تصویر و ادبیات در قالب سفرنامه را چگونه ارزیابی میکنید، این قالب امروز میتواند یک گونه جدید و کامل باشد؟
در این دو سفری که به کره شمالی داشتم یکی از دوستان عکاس با من همراه بود و «نیم دانگ پیونگ یانگ» قسمت تصویری نیز دارد. من فکر میکنم اگر تصویر بتواند آنچه که در متن بیان میشود را کاملتر کند، میتواند در کتابهای سفرنامه کارساز و تا حدی مکمل باشد.
در حال حاضر اثر داستانی در قالب رمان در دست ندارید؟
لذتبخشترین کار من به عنوان نویسنده نگارش رمان است، سوژهای در دست دارم که با توجه به شرایط روزهای اخیر کشور کمی باعث ترس من از پرداختن به آن شده؛ شرایط روزهای اخیر کشور ما به قدری پر نوسان است که به ما آرامش لازم را نمیدهد و هر زمان که شما میخواهید مطلبی را برای نگارش آغاز کنید مسائلی در مقابل چشمتان قرار میگیرند که تمرکز را به هم زده و فرصت نگارش را از شما میگیرند.
من امسال به مخاطبانم قول داده بودم که به صورت دو هفتگی مطلب بنویسم، همین امروز فکر میکنم سه یا چهار مطلب آماده است و امکان انتشار دارند اما متأسفانه حال عمومیام برای انتشار آنها مناسب نیست و این وضعیت برمیگردد به حال عمومی جامعه.