گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، گفتوگویی مفصل با رضا امیرخانی داشتیم که با او درباره اثر جدیدش «نیم دانگ پیونگ یانگ» و مباحثی که پیرامون آن مطرح میشود، گفتوگو کردیم که در ادامه بخش اول این گفتوگو را میخوانید:
در سال گذشته کتابی با عنوان «نیم دانگ پیونگ یانگ» را منتشر کردید که موضوعی جذاب دارد و سفرنامهای درباره سفر به کره شمالی است، کشوری که سفر کردن به آن برای هر شخصی جذاب است اما این امکان برای کمتر کسی فراهم میشود و قطعاً چنین شرایطی خواندن کتاب شما را جذابتر میکند، از چه منظر در این کتاب به کشور کره شمالی نگاه شده است؟
رفتن به کره شمالی به عنوان یک سفر شخصی کار بسیار مشکلی است، من پیش از این چندین بار برای رفتن به این کشور اقدام کرده بودم که از چین و یا ایران به کره شمالی بروم اما موفق نشده بودم. برای رفتن به کره شمالی مشکلات بسیاری وجود دارد و گرفتن روادید کار بسیار سختی است.
با مشکلات بسیار، به لطایفالحیلی که در کتاب توضیح دادهام موفق شدم شرایط سفر به این کشور را فراهم کنم و بتوانم سفرنامه «نیم دانگ پیونگ یانگ» را بنویسم.
کار من در این کتاب نگارش یک روایت شخصی است. سعی من بر این بود که از تحلیلها و پیشداوریهایی که همه ما قبل از سفر به کره شمالی داریم پرهیز کنم، بنابراین روایت من از کره شمالی به دو سفری مربوط میشود که نزدیک به 20 روز به کره شمالی داشتم.
با توجه به اینکه پیشداوریها را در نگارش «نیم دانگ پیونگ یانگ» کنار گذاشتهاید، وضعیت کره شمالی برای شما پس از سفر به این کشور به پیش داوریهای شما نزدیک بوده یا خیر وضعیت دیگری در این کشور حاکم است؟
قسمتهایی از داوری عمومی درباره کشور کره شمالی درست است. با توجه به دو سفری که داشتم فضای بسته کره شمالی از آنچه که در رسانههای دنیا مطرح میشود نیز بستهتر است و فضای وحشتناکی که درباره آن در رسانههای مختلف بحث میشود و تصورات جامعه را تشکیل داده، مهیبتر به نظر میرسد.
فکر میکنید اگر یک بار دیگر به کره شمالی سفر کنید، با مسائل تازهتری مواجه میشوید و تغییری در نگاهتان ایجاد میشود؟
در سفر دوم متوجه شدم که اگر 10 بار دیگر هم به این کشور سفر کنم تغییری در نگاه به عنوان یک فرد خارجی ایجاد نخواهد شد و جز فضای بستهای که شاهد هستم چیز دیگری نخواهم دید.
در دو سفری که داشتم، آنچه که درباره این کشور به دستم میرسید را در کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» مطرح کردهام.
شاید برخی افراد اینگونه تصور کنند که وضعیت مهیبی که در کره شمالی وجود دارد تعریفی غلط است که توسط رسانهها به مردم ارائه شده اما شما معتقد هستید که این وضعیت حتی مهیبتر و بدتر است. اما افراد سرشناسی که به کشور ما سفر کردهاند بارها عنوان کردهاند که ایران آنگونه که در رسانهها مطرح میشود، کشور بستهای نیست. فکر میکنید چرا وقتی به کرهشمالی سفر میکنید وضعیت را مهیبتر از آنچه که رسانهها اعلام کردهاند میبینیم اما درباره ایران این مسأله برعکس است؟
اگر امروز از من بپرسند که در جهان و در تنازع قدرتها، قدرتی که از همه مهمتر است را کدام میدانید، مطمئناً قدرت نظامی در جایگاه بالاتری قرار نمیگیرد. حتی قدرت اقتصادی که بالاترین جایگاه را داشت دیگر چنین جایگاهی ندارد، به نظر من بالاترین قدرت، قدرت اقناع افکار عمومی است. بنابراین رسانه در همه جنگهای جهان مهمترین جبهه و نیرویی است که میتوان به آن توجه و تکیه کرد و اتفاقاً امروز ضعیفترین قوه ما قوه رسانه است و تا در این مسأله قدرتمند نشویم کشور نمیتواند در مسیر توسعه درستی قرار بگیرد.
شناختی که ما امروز از رسانه داریم با آنچه که امروز در جهان درباره رسانه مطرح است بسیار عقبافتاده و ابتدایی، متعلق به دوران پیش از دنیای ارتباطات است. در دنیای ارتباطات رسانه میآید تا بخشی از قدرت و عملاً تنها نماینده نظارت مردم بر قدرت باشد اما تعریفی که یک مسئول تلویزیون چند وقت پیش در یک مصاحبه ارائه دادند تلقی غالب حکومتی است که با این دید به وجود آمده که چون ما حقوق کارمند صداوسیما را از طرف حکومت میدهیم پس این کارمند باید در خدمت قدرت و حکومت باشد در حالیکه به نظر میرسد اینگونه نیست و قدرت باید پول بدهد تا صدا مردم را بشنود. این وضعیت را مختص صداوسیما نمیدانم، به نظر من تمام رسانههای ما امروز همین وضعیت را دارند، رسانههای ما در عرصه بینالمللی و داخلی حرفی برای گفتن ندارند.
به نظر شما رسانههای ما امروز در خدمت مردم نیستند و حرفی از مردم نمیزنند؟
قطعاً رسانههای ما امروز صدای شفافی از مردم نیستند، اصولاً به طور کل ژورنالیسم در ایران بسیار عقبافتادهتر از سایر بخشهای فرهنگی ما است. ژورنالیست واقعی کسی است که بتواند به راحتی به دنبال منابع مختلف خبری باشد، موضوعی را شخصاً دنبال کند و ابعاد پنهان آن را کشف کند. یک ژورنالیست باید صاحب اعتبار شخصی باشد و متأسفانه امروز تعداد پیامها و اخبار زیاد از منابع مختلف در فضای مجازی نشان میدهد که ما منبع مطمئنی برای رجوع به آن در جهت مشخص شدن صحت اخبار نداریم.
منبع مطمئن به چه معناست؟
منبع مطمئن یعنی خبرنگاری که نامش مهمتر از متن و حتی رسانهاش باشد. تعداد خبرنگارانی که ما بتوانیم به عنوان یک شخص معتبر به آنها رجوع کرده و اخبارشان را دنبال کنیم، زیاد نیستند و از همه مهمتر اینکه ما امروز خبرنگار تخصصی نداریم. خبرنگار تخصصی یعنی خبرنگاری که در حوزهای مشخص به طور خاص فعالیت کند، خبرنگار پزشکی، فرهنگی و... رشتههای تخصی در بحث خبرنگاری هستند که باید در حوزههای مختلف فعال باشند اما متأسفانه ما چنین خبرنگارانی نداریم و وقتی گرفتار مشکل شدیم متوجه نیازمان به این افراد میشویم.
دلیل این اتفاق که ما چنین خبرنگاران و متخصصانی نداریم چیست؟
در «نفحات نفت» این پرسش را تا حدودی پاسخ دادهام. تا زمانی که رسانه نتواند مستقیم از سوی مردم حمایت و تغذیه مالی شود رسیدن به این آرمان که رسانههای ما صدای مردم باشند و متخصصانی نامدار از دل آنها بیرون بیاید، بسیار دور از دسترس است. مردم هستند که خبرنگار حرفهای را تربیت میکنند و به او قدرت اظهارنظر میدهند. هیچ حکومت و قدرتی نمیخواهد رسانه مستقل شکل بگیرد و نمیخواهد به طور شفاف در معرض رسانه قرار بگیرد که به همین دلیل این آرمان در کشور ما نیز شکل نگرفته اما راه رسیدن به این آرمان قطعاً شکلگیری هویت شخصی خبرنگاران ما است.
این موضوع در ادبیات به حوزه منتقد ادبی مربوط میشود، آیا ما امروز منتقدی جدی در حوزه ادبیات داریم؟
منتقد ادبیات کسی نیست که با نویسندهها صحبت کند، وقتی شما متن نقدهای ادبی را در کشور ما میخوانید عمدتاً در جایگاه یک پدربزرگ برای نویسنده قرار گرفته که او را نصیحت میکند و این در حالی است که وظیفه منتقد این نیست.
منتقد ادبی وظیفه دارد به مخاطبان خود و به مردم بگوید که کدام کتاب را بخوانند یا کدام کتاب را نخوانند. یک منتقد ادبی حتی راه درست خواندن آثار ادبی را به مخاطبش نشان میدهد و در واقع مخاطب منتقد، کسی است که کتاب را میخواند، نه آن کس که کتاب را نوشته است و به همین دلیل منتقد باید جایگاه خود را در بین مردم پیدا کند، بنابراین یک منتقد همانطور شناخته میشود که نویسنده شناخته میشود، در واقع همانطور که نویسنده با اثری که بر مردم گذاشته شناخته میشود منتقد نیز به همین شکل مطرح و شناخته میشود اما متأسفانه منتقدان ما ارتباطی با مردم ندارند.
وضعیتی که امروز درباره منتقدان و عدم ارتباطشان با مخاطب وجود دارد، امروز شکل گرفته یا این مشکل زمان زیادی است که در ادبیات ما به چشم میخورد؟
ما هیچگاه منتقدی نداشتیم که مردم را مخاطب خود قرار دهد و از طریق ارتباطش با مردم شناخته شود. به همین دلیل هیچ منتقدی در تاریخ ادبیات ما وجود ندارد که توصیهاش برای خواندن یک کتاب تیراژ کتاب را در تعدادی بالغ بر چند هزار جلد افزایش دهد.
جایگاه واقعی یک منتقد در این مواقع است که مشخص میشود. به عنوان مثال منتقدی که در نشریه «ریدرز دایجست» مینویسد تعداد ستارههایی که به یک اثر میدهد در میزان تیراژ آن قطعاً اثرگذار است، جایگاهی که منتقد در بین مردم دارد باعث شده تا تعداد ستارههایی که به یک کتاب میدهد قیمت بالایی داشته باشد.
منتقدی که با مردم در ارتباط باشد و مردم به توصیههای او درباره آثار ادبی توجه کنند دارای اعتباری میشود که قطعاً در اظهار نظرهایش بسیار دقت میکند تا با اشتباه اعتبار خود را از بین نبرد و بتواند جایگاه خود را در اذهان عمومی حفظ کند. این وضعیت برای خبرنگار نیز وجود دارد اما متأسفانه ما نه خبرنگار و نه منتقد ادبی معتبر و پرقدرتی در این زمینه نداریم. تا روزی که اسم خبرنگارها از اسم رسانهها معتبرتر نشود فضا به همین شکل خواهد ماند.
در بحث نقد ادبیات فضا بسیار متفاوتتر است. اگر در حوزه رسانه قدرتها مایل به شکلگیری رسانه مستقل نیستند در حوزه ادبیات قدرت با شکلگیری منتقد ادبی قدرتمند و معتبر مشکلی ندارد. دلیل اینکه ما در این حوزه نیز منتقدان معتبری نداریم، چیست؟
ما منتقدان ادبی معتبری نداریم، به این دلیل که مثل هر صنعت دیگری زیرساختهای اقتصادی مناسب برای شکلگیری جریان نقد ادبی مناسب وجود ندارد. زیرساخت مناسب برای ظهور منتقد ادبی خوب و معتبر این است که صنعت نشر از منتقد حمایت کند. این به معنی حمایت منتقد از آثار انتشارات خاص نیست، ناشران باید از منتقدان حمایت کنند چرا که نشریاتی که منتقدان در آنها قلم میزنند از صنعت نشر حمایت میکنند اما تا زمانی که نویسنده از محل حقالتألیف ارتزاق نکند شرایط به همین وضعیتی که امروز میبینیم خواهد ماند.