خانواده را کوچکترین نهاد اجتماعی گفتهاند. خانواده در مقام نهاد اجتماعی تحت تاثیر کلیه مسائل و اتفاقات مثبت و منفی که در فضای اجتماعی بزرگتر اتفاق میافتد قرار میگیرد. «حال» در جامعه خاصیت اپیدمیک و سرایتگری دارد. بد احوالی یا خوش حالی اجتماعی به خانواده سرایت میکند. خشونتگری هم نوعی احوال اجتماعی است که خانه را مبتلای خود میسازد. خشونت در جوامع جاری و ساری است. اتفاقات غیرمترقبه مثل جنگ یا بیماریهای فراگیر یا قحطی، سیل و امثالهم موجب تشدید آن میشود.
در عصر ارتباطات یکی از خشونتهایی که بر انسان روا داشته میشود، قرار گرفتن انسان بر دو راهی تنهایی و در عین حال از میان رفتن مرزهای موجود بین حوزه عمومی و خصوصی است.
به نظر میرسد انسان بیپناه و برهنه در جامعهای خشونتزده تنها رها شده است. واقعیت تلخ امر خصوصی- عمومی است، بیانگر خشونت بیرحمی است که انسان در دوران نوین متحمل میشود. چنین انسان خشونت دیدهای پروایی از بازتولید خشونت ندارد. چنین انسانی ناخودآگاه همچون آینه خشونتهایی که در جامعه میبیند را در خانواده یا حوزه خصوصی بازنمایی میکند. مسلما جامعهای که دچار و درگیر خشونتهای سنگین و سهمگین چون فقر، بیکاری، بیاعتمادی و افسردگی است، حال خوشی ندارد. این حال را به خانوادهها منتقل میکند.
بیتردید خشونتهای اجتماعی و خشونتهای خانگی ارتباط پیوسته با یکدیگر دارند. توسط جامعه و خانواده دائما تولید و بازتولید میشوند. خانوادهها نیز در جامعه خشونتزده بدحالاند. از اینرو تشدید خشونتهای خانگی در شرایطی که مرگ میدانداری میکند و امید اجتماعی در کمترین حد خود قرار دارد و چشمانداز روشنی در چشمانداز آینده خانوادهها دیده نمیشود، امری طبیعی و واقعی است. در چنین وضعیتی خشونتورزی تنها راه اثبات دیده شدن و به حساب آمدن و در اصل بیان اراده معطوف به زندگی و زیست است. «خشونت میورزم پس هستم.» .
از سوی دیگر در بررسی انواع خشونتهای اجتماعی و خانگی عنصر تاثیرگذاری به نام فرهنگ مسلط وجود دارد که در تحلیلهای جامعه شناختی و روانشناختی خود را به رخ میکشد. فرهنگها به طریق پیچیدهای حوزه خصوصی خانواده را به حوزه عمومی جامعه پیوند میزنند. این فرهنگ است که جایگاه زنان، مردان و کودکان در خانواده را معین میکند و به این جایگاههای قرار دادی اعتبار، قدرت و بعضا قداست میبخشد و به این ترتیب خانواده را به صورت عضوی از اعضا و اجزای از کل اجتماع در میآورد و هویت میبخشد. فرهنگها به دلیل نقشی که در ساخت نقشها، انتظارات و ارزشها در جامعه و خانواده دارند، در گسترش یا کاهش خشونتها در جامعه و خانواده نقش موثر ایفا میکنند.
امروزه فرهنگهایی که معطوف به نابرابری و تبعیضهای جنسیتی هستند با سلطه بر قانون و شرع خشونتهای اجتماعی و خانوادگی بر زنان را قانونی و موجه جلوه میدهند، به این ترتیب زنان را در معرض خشونتهای مضاعف قرار میدهند. زیرا امروزه زنان بسیاری از نقشهای خود در نهاد خانواده را از دست دادهاند. نهادهای آموزشی، مراقبتی و حمایتی اجتماعی جای حمایتهای سنتی خانوادگی و قبیلهای را گرفتند و در چنین وضعیتی زنان به دلیل عدم امکان استفاده برابر از منابع اقتصادی و فرصتهای شغلی و آموزشی در برابر خشونتهای اجتماعی بیپناهتر از گذشته رها شدهاند.
خشونتهای پیچیده نظام سرمایه که تن زنان را ابزار درآمد و کسب سود کرده و بسیاری دیگر از خشونتها را میتوان برشمرد که زیرپوست اغلب جوامع جهان جریان دارد. در مواقع بحرانی مثل بحران کرونا این خشونتها تشدید میشوند، چون انسانها فرصت مییابند تا به خود بیاندیشند.
به نظر میرسد راهکار منع خشونتهای خانگی نمیتواند مجرد و بیارتباط با راهکارهای کلان اجتماعی برای جلوگیری از خشونتهای اجتماعی باشد. یک راهکار فوری و دم دستی که موقتا شدت خشونت علیه زنان در خانه کاهش میدهد، قرار دادن امکانات سهلالوصول برای مراجعه زنان به مراکز قانونی، درمانی و تحت الحمایه قانون قرار دادن زنان در قبال خشونتهای خانگی است؛ این راهکار در اغلب جوامع و در ایران نیز لحاظ شده است.
هرچند راهکار اساسی ساختن بسترهایی برای گفتوگوهای خلاق مردم با مردم و مردم با کارشناسان مسائل اجتماعی و حقوقدانان و جامعهشناسان برای یافتن راههای برون رفت از بحرانهای خشونتپرداز است. همچنین مشارکت جدی و آگاهانه زنان و مردان در نقد و اصلاح فرهنگ خشونتگرا و قدرت طلبی است که با سوءاستفاده از قانون و عرف احوال شخصی زنان و مردان در خانواده را بد و خراب میکند