به گزارش خبرگزاری برنا؛ در کتابهای روایی اصیل شیعه، بخشهای جداگانهای درباره دختران و جایگاه آنان آمده است. برای نمونه، در کتاب شریف کافی «باب فضل البنات؛ درباره فضیلت دختران»[2]، در وسائل الشیعه بابی به نام «باب استحباب طلب البنات و اکرامهن؛ مستحب بودن طلب دختر از خداوند و تکریم دختران»[3]، و « باب زیاده الرقه علی البنات و الشفقه علیهن اکثر من الصبیان؛ درباره دل سوزی و محبت بیشتر به دختران در مقایسه با دیگر فرزندان»[4]، و نیز روایاتی درباره نهی از بد دانستن نوزاد دختر و نیز حرمت آرزوی مرگ دختران، وارد شده است که نشان دهنده توجه والای اسلام به دختران است.
پیامبر اعظم(ص):
بهترین فرزندان شما دختران هستند.[5]
هرکه را دختری است، خداوند یاری دهنده او، برکت بخش به او و آمرزنده او خواهد بود.[6]
مهر ویژه خداوند بر پدر دختران باد. دختران مبارک و دوست داشتنیاند و پسران بشارت دهندگانند و دختران باقیات صالحاتند.[7]
هر خانهای که در آن دختر باشد، هر روز دوازده برکت و رحمت از آسمان ارزانیاش میشود و زیارت فرشتگان از آن خانه قطع نمیگردد، در حالی که در هر شبانه روز برای پدر آن دختران عبادت یکسال نوشته میشود.[8]
هر کس سرپرستی دو یا سه دختر را داشته باشد، با من در بهشت خواهد بود.[9]
در روایات آمده است:
به پیامبر خدا(ص) بشارت تولد دختری دادند. حضرت با نگاهی به چهره اصحاب دریافت که آنها از این خبر ناخرسندند؛ از این روی فرمود: شما را چه شده، گلی به من داده شده که او را ببویم و روزیاش بر عهده خداوند متعالی است.[10]
پسران نعمتند و دختران حسنه و نیکی، و خداوند از نعمتها میپرسد، ولی بر نیکیها پاداش میدهد.[11]
آنکه سرپرستی دو دختر را عهده دار شود، این کار او را از آتش و عذاب باز خواهد داشت.[12]
آنگاه که مردی صاحب دختری شد، خداوند فرشتهای به سوی نوزادش روانه میکند که بال بر سر و سینه او کشد و گوید: کودکی ضعیف آفریده شده است. انفاق کنندگان بر او از سوی خداوند یاری خواهد شد.[13]
خداوند بر دختران مهربانتر از پسران است و هر کسی بانویی از محارم خود را شاد کند، روز قیامت از سوی خداوند شاد میگردد.[14]
[2] . الکافی، ج6، صص 5-7.
[3] . وسائل الشیعه، ج 21، صص 362 و 363.
[4] . وسائل الشیعه، ج21، ص 367.
[5] . مستدرک الوسائل، ج15، ص116، ح17708.
[6] . همان، ح17702.
[7] . همان، ح17700.
[8] . همان، ح17709.
[9] . همان، ح17701.
[10] . من لایحضره الفقیه، ج3، ص482، ح 4693.
[11] . الکافی، ج6، ص5، ح12.
[12] . من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 482، ح4699.
[13] . همان، ح 4700.
[14] . الکافی، ج6، ص5، ح7.