پیشازاین چهره او را «مانند فتحعلی اویسی» در قالبها و نقشهای جدی و متفاوتتری نسبت به نقشهای طنز اخیرش دیده بودیم، نقشهایی مانند خان بهادر در «کیف انگلیسی»، ابا قطام در سریال «امام علی (ع)»، «شهریار» و... که هیچکدام را فراموش نمیکنیم.
سالها پیش که چهره او را در قالب نقشهای جدی و منفی در تئاترها، فیلمها و سریالهای تلویزیونی دیده بودیم. احتمال چنین چرخشی را درجنس، نوع و فضای کارهایش نمیدادیم؛ و انتظار آن را هم نداشتیم که این بازیگر باسابقه بتواند چهره دیگری در قالب کارهای کمدی ارائه دهد و اینگونه به نمایش تواناییهای نهان و پنهان بازیگری خود بپردازد.
سیروس گرجستانی متولد 1323 بندر انزلی، از پدر و مادر مهاجر بود که از بادکوبه به ایران آمده بودند. او در سن 9-8 سالگی به تهران آمده و اول دبستان را در مدرسه عنصری گذراند. در سال 1348 به اداره تئاتر رفت و نخستین تئاتر خود را در تالار سنگلج با نمایشنامه «سنگ و سرنا» به کارگردانی نصرت نویدی بازی کرد. گرجستانی در آن زمان به همراه خسرو شکیبایی، ناصر محمدی، نصرت نویدی، هادی اسلامی و... در گروهی به نام گروه دوم هنر ملی فعالیت کرد. او مدت ده سال هم بازیکن حرفهای تیم فوتبال شاهین بود. زندهیاد گرجستانی درباره نخستین اجرای تئاتریاش گفته بود: «نخستین تئاتر را در سنگلج بازی کردم. آن زمان تئاتر (سنگلج) متعلق به حرفهایها بود. پس از دو سال که وارد تئاتر شدم. نخستین نمایشنامهای که کارکردم (سنگ و سرنا) نام داشت که بهوسیله همسر آقای عباس جوانمرد کارگردانی میشد در آن زمان معمولاً 26 روز در ماه تئاتر اجرا میکردند. شنبهها تئاتر تعطیل بود و اگر تئاتری خیلی پرطرفدار بود، مدت اجرای آن تمدید میشد. آن زمان تمام تماشاگران تئاتر حرفهای بودند و آنقدر تئاتر برایشان مهم بود که دائماً تماس میگرفتند و درباره نمایش، بازیگران و کارگردان و... سؤال میکردند. آنها جویای برنامهها بودند. ما یک گروه تئاتری به نام گروه دوم ملی داشتیم که البته سرپرست گروه (هنر ملی) آقای عباس جوانمرد بود و سرپرست این گروه دوم زندهیاد هادی اسلامی و در این گروه آقایان خسرو شکیبایی، ناصر محمودی و... هم حضور داشتند»
حضور سیروس گرجستانی در تئاتر به سالهای قبل از این تاریخ و آشناییاش بازنده یاد هادی اسلامی و رفاقت قدیمیاش با او بازمیگشت. چراکه سالها پیش از عضویت در اراده تئاتر (1348) و پس از کسب مدرک تحصیلی دیپلم، او بهعنوان انباردار کارخانه لوازمخانگی با مهدی اسلامی، مهندس کارخانه و متعاقباً برادرش هادی اسلامی آشنا شده بود که این آشنایی و دوستی بعدها مسیر زندگی او را تغییر داده و منجر به نخستین حضور تئاتریاش شده گرجستانی گفته بود: «خدا رحمت کند هادی اسلامی را که هرچه دارم از او دارم؛ زیرا او مرا وارد این کارکرد. تازه یک هفته از آشناییام با مهدی میگذشت که او برادرش را که جوان خوشتیپ و خوشقیافه بود به آنجا آورد. بعد دوستی ما شکل گرفت و یک سال در آن سوله باهم زندگی کردیم. فوقالعاده بود؛ بااستعداد و هنرمند بود. هر شبشعر میگفت و آن را دکلمه میکرد. بالاخره مرا هم بر سر ذوق آورد. من هم شعر میگفتم و برایش با آواز میخواندم که هادی خیلی خوشش آمد و گفت تو استعداد هنری داری و هر دو مدتها راجع به این موضوع باهم صحبت کردیم»
تا پیشازاین آشنایی، گرایشهای گرجستانی به سمت بازی فوتبال بود. او حدود 10 سال بازیکن حرفهای تیم شاهین بود که در آن سالهای یکی از تیمهای معروف و مطرح کشورمان بهحساب میآمد. او گفته بود: «زمانی که در چهارراه حسنآباد زندگی میکردیم در دبستان نظامی درس میخواندم. مدرسه بزرگی بود و زمین فوتبال خوبی هم داشت. چند سالی سرگرمی من فقط فوتبال بود تا اینکه از طرف تیم فوتبال شاهین گروهی را فرستادند تا بچههایی را که خوب فوتبال بازی میکردند، انتخاب کنند. از بین آنهمه بچهها فقط مرا انتخاب کردند و من به باشگاه شاهین رفتم و در ردههای نونهالان، نوجوان و جوانان چندین سال بهطور مداوم در دسته یک بازی کردم». گرجستانی اضافه کرد: «از بچگی به فوتبال و سینما علاقه داشتم. پدرم خیلی به تئاتر علاقه داشت و من که ده، یازدهساله و دبستانی بودم با پدرم به تئاتر میرفتم. اغلب به سالن تئاتر «هنر دهقان» سر میزدیم. الآن تئاتر دهقان به بورس لوازم برقی تبدیلشده است. اغلب نمایشهای تئاتر دهقان، کمدی یا سیاهبازی بود. البته علاقهمندی پدرم تأثیری در ایجاد علاقه در من به تئاتر نداشته است. چون زمانی که پدرم فوت کرد من هنوز روی صحنه تئاتر نرفته بودم. اصلاً به فکرم هم نمیرسید که زمانی بازیگر شوم».
او پس از آشنایی با هادی اسلامی نمایشهای متفاوتی مانند «سیرک باشکوه جهانی»، «سایه به دنبال من»، «سنگ و سرنا»، «دکتر کنوک»، «انتیگونه و مخمصه...» را بازی کرد.
حضور گرجستانی در تلویزیون نیز با اجرای تلویزیونی همین نمایشها شکل گرفت؛ اجراهایی که تا سالهای پسازآن نیز با نمایشهای تلویزیونی «سنگ و سرنا»(نصرت پرتو 1351)، «آنجا که ماهیها سنگ میشوند»(غلامرضا مرزبان،1358)، «هنگامه شیرین وصال»(هادی مرزبان،1362)، «اقدام به قتل» (ابوالحسن داوودی، 1366)، «آلبوم خانوادگی»(کسوف-محمد رحمانیان،1368) و... ادامه پیدا کرد.
هیچکدام از نقشهای این بازیگر باسابقه سینما در حوزه و ژانر کمدی نبودند. درواقع نه نقشهایش دراین قالب میگنجیدند و نه جایی برای ایفای نقشهای کمدی در آنها دیده میشد و تا پیش از نمایش «عشقآباد» که درآن نقش رئیس بیمارستان روانی را داشت قابلیتهای او در این ژانر ناشناخته مانده بود. این نقش گرچه نقشی کاملاً کمدی نبود اما گونه خاص شخصیتپردازی و گریم نقش و نوع روابط آن باشخصیتهای دیگر، نقش او را در موقعیتی کمیک قرار میداد.
اولین حضور سینمایی زندهیاد سیروس گرجستانی همزمان با فعالیتهای تئاتری و تلویزیونیاش صورت گرفت. در سال 1358 همزمان با بازی در تئاتر تلویزیونی «آنجا که ماهیهای سنگ میشوند» در فیلم «فریاد مجاهد»، ساخت مهدی معدنیان حاضر شد و برای نخستین بارکار خود را در سینما آغاز کرد. شروعی که برای او بسیار سخت بود. سیروس گرجستانی تا آن زمان بازیگر تئاتر بود و به دلیل همین موضوع نسبت به معادلات، ابزارها وشیوه بازی مقابل دوربین ناآشنا بود. بنابراین جنس بازی تئاتری او برای تهیهکننده سینمایی این فیلم مشکلساز شد. گرجستانی اساساً بازیگری بود که در هنگام بازی، از میمیک و فیزیک صورت و چهرهاش به شکل اغراقآمیز استفاده میکرد بهطوریکه در کلوزآپها، بازی و حسهای او غیرواقعی به نظر میرسید، خصیصهای که در سال های بعد با استفاده آگاهانه و هوشمندانه از آن در عرصه کمدی، توانسته بود موفق شود و این خصیصه را به یکی محاسن و ویژگیهای بازیگریاش تبدیل کند. به عنوان مثال گرجستانی در سریال «حبیب آقا»، زمانی که درباره گمشدن پدرش با سعید آقاخانی صحبت میکند، احساس نگرانی شخصیت را با بازی درشت چهره یعنی با چشمانی باز و حرکت غلوآمیز گونه اش نمایش میدهد. البته این خصوصیت را در سریالهای تاریخی او نیز میتوان جستجو کرد بهعنوانمثال در سریال «امام علی (ع)» و در نقش ابا قطام نیز او چهرهای بر فروخته داشت و چشمانش با کمک گریم در ایجاد حس نقش و انتقال آن بسیار مؤثر بود. البته جدای از موارد ذکرشده که او تعمداً و با خواست کارگردان و برای ایجاد فضا در اجرا به آن گرایش پیدا میکند اما این جنس بازی تئاتری در عرصه سینما و تلویزیون چندان جایگاهی ندارد و در بسیاری از موارد ضعف بازیگر در مقابل دوربین محسوب میشود؛ اما مرحوم سیروس گرجستانی با استفاده آگاهانه از این خصیصه آن را به نقطه قوت کارهایش تبدیل ساخته بود. تمامسریالهایی که او در آنها به ایفای نقش پرداخته بود مانند شخصیتهایی عزیز آقا، جبیبآقا، شهریار و یا نقشهای منفی مانند خان بهادر و اباقطام، نقشهایی بودند که وقتی با جنس بازی او درآمیخته و اجرا میشدند عمق شخصیت پیدا میکردند. به عنوان مثال در آثار کمدی، نقشهای او شکل و فرمی کاریکاتور گونه به خود میگرفتند. آنها مظهر آدمهای ساده، وفادار، درستکار و... می شدند.این خصایص درشتنمایی می شد. اما در نقشهای منفی، دفورمه شدن چهره، به خاطر میمیک و بازی چهره، جنبه منفوری پیدا می کردند و درمواردی به یک شخصیت منفی کلاسیک تبدیل می شدند.
گرجستانی این ویژگی را در کارهای نخستین سینماییاش نیز به شکل ناآگاهانهای انجام میداد که این موضوع با مخالفتهای سازندگان آن فیلمها روبرو می شد. او دراینباره گفته بود: «خاطرم هست روزی برای دیدن راشهای اولین فیلم سینماییام رفته بودم که دیدم تهیهکننده و کارگردان بر سرکار و بازی من در اتاق کناری دعوا میکنند. کارگردان دوست و همبازی من در تئاتر بود و به همین دلیل از من برای این کار دعوت کرده بود. تهیهکننده با کارگردان بحث میکرد که چرا این بازیگر را آوردهای و میگفت اگزجره! بازی کرده و این موضوع در کار نمود زیادی پیداکرده بود و من راشهای تهیهکننده را خراب کرده بودم. پسازآن دریافتم که تفاوت سینما و تئاتر یا بهتر بگویم تصویر با صحنه در چیست و اینکه چگونه از میمیک بهره بگیرم و از آن مانند آچارفرانسه استفاده کنم». او افزود «من معمولا بازی خود را میکنم و دوربین را هم مانند چشم تماشاگر میبینم. در سریال (متهم گریخت) بارها اعتراض کردم که چرا از گردن و کتف من فیلم میگیرند؟! در پاسخ میگفتند خودت ناگهان برگشتی. من هم میگفتم: من دارم زندگیام را میکنم! دلیل راحت بودن من، همان کشف استعداد و خلاقیتم است چون دوربین را حس نمیکنم. من برای دوربین بازی نمیکنم، بلکه برای خودم زندگی میکنم. وقتی بازی میکنم و غرق آن هستم. معتقدم درصحنه باید آگاهانه بازی کرد. اگر دیالوگ را نفهمیده باشم و فقط آن را حفظ کنم، آن اجرا بر تماشاگر تاثیر نخواهد کرد. حتی اگر بسیار زیبا همبازی کرده باشم، چیزی در ذهن مخاطب باقی نمیماند. زیبایی تئاتر، در ترس خاص آن است. اگر بازیگر این ترس را نداشته باشد، تماشاگر آن را میفهمد. پس وجود این ترس باعث آگاه بودن میشود.»
زندهیاد گرجستانی بازیگری آگاه درصحنه و مقابل دوربین بود او به شکل تئوریک و آکادمیک به این آگاهی دست پیدا نکرد اما بازیگر غریزی بود که درمدت طولانی فعالیت در تئاتر، سینما و تلویزیون ، با آزمونوخطاها و قابلیتهای بازیگریاش را شناخت و با کسب تکنیک بازیگری، توانست مهارت ویژهای در کنترل و اجرای صحیح حس به دست آورده است. او میدانست که در چه فضا و با چه فیلمنامهای به ایفای نقش بپردازد. شاید علت اصلی دیرشناخته شدن چهره و بازی گرجستانی نیز همین مسئله بوده باشد. زیرا شناخت قابلیتهای بازیگری این بازیگر تجربی از طریق آزمونوخطاهایش بود. البته او خود علت را در میان کارگردانهای محتاط جستجو میکرد و تصریح میکرد که: «این ضعف انتخاب بازیگر در سینما و تلویزیون است. الآن اکثر کارگردانها مرا نمیشناسند. چون بازیگران را شکار نمیکنند. وقتی میخواهند فیلم بسازند یک نفر را مسئول پیدا و انتخاب بازیگران میکنند و این فرد هم دوستان خودش را دعوت میکند. مثلاً شاید مهرجویی الآن هم من را نشناسد شاید اصلاً ایشان تلویزیون هم نگاه نکند. به خاطر همین باندبازیها است که یک بازیگر در یک فیلم جنگی همانطور بازی میکند که در یک فیلم خانوادگی. بنابراین بازی اش برای تماشاگر تکراری میشود. مسلماً من یا آقای اویسی یکشبه به حس این نقشهای متفاوت نرسیدهایم». باقی حرفهای گرجستانی نیز ازاینقرار بود: «من هنوز همه استعدادهایم را بروز ندادهام و این به خاطر انتخابهای غلط، خودخواهی بعضی کارگردانها و یا باندبازیهای برخی از همکاران است. ایکاش همه آنهایی که اینطور هستند اینجا بودند و من تو رویشان این حرفها را میزدم».
بیشک یکی از کارگردانهایی که «سیروس گرجستانی» تحول و موفقیتش را مدیون همکاری با اوست «داوود میرباقری» است. حضور در تئاترهای «عشقآباد»، «دندون طلا»، فیلم «آدمبرفی» و نقش آرایشگری که تکزبانی صحبت میکرد و سریال «امام علی (ع)» و نقش اباقطام در آن و تداوم این همکاری تا فیلم «مسافر ری»، همگی در کشف استعدادهای این بازیگر سهم بسزایی داشت. او در همکاری با میرباقری دریافت که چگونه باید از قابلیتهای بازیگریاش استفاده کند و بهاینترتیب نحوه صحیح استفاده از میمیک صورتش را آموخت. در دو تئاتر یادشده این خصیصه به همراه گریم غلیظ و اغراقآمیز اسکندری شخصیتهای او را به یک تیپ و یا یک کاریکاتور و مظهر بدی تبدیل کرده بود. در «عشقآباد» این شخصیت آنقدر سیاه بود. اما اغراق در خلق شخصیت منفی کلاسیک آن را به شخصیت کمیک بدل ساخته بود. گرجستانی درباره همکاریاش با میرباقری گفته بود: «من حسی بیش از احترام به داوود میرباقری دارم. او باعث مطرحشدن من شده بود. برای شخصیت او، قدرت نگارش و تکنیک کارگردانیاش ارزش زیادی قائل هستم. اگر از من بپرسند که بهترین کارهایم را در تئاتری، فیلم و سریال، با چه کسی داشتهام، پاسخ میدهم فقط با داوود میرباقری، به همین دلیل در نقشهای کوتاهی که پیشنهاد می داد حضور پیدا می کردم تا به او بگویم دوستش دارم.»
یکی دیگر از نقشهای منفی و موفق مرحوم سیروس گرجستانی در تلویزیون به سریال کیف انگلیسی و نقش «خان بهادر» بازمیگردد. چهره کشیده و استخوانی سیروس گرجستانی با اندکی تغییر و یا کموزیاد شدن اجزای مختلف آن، ازجمله سبیل و مو و موارد دیگر، قابلیت نشان دادن نقشهای منفی و مثبت را دارا است. بهطوریکه در اکثر نقشهای کمدی او را با صورت اصلاحشده میبینیم که این موضوع چهره معصومانه و در موارد صادقانهتری از او به بیننده ارائه میدهد.
شخصیت «خان بهادر» باآنهمه خصایص منفوری که از خانها سراغ داریم، بهتمامی در چهره سرد و بیروح و بازی سیروس گرجستانی به تصویر کشیده شده بود. گرجستانی این نقش را با چنان مهارتی اجرا کرد که تحسین مخاطبان را برانگیخت. او توانست این شخصیت را از کاراکتری منفی به شخصیتی خاکستری تبدیل کند؛ زیرا زمانی که این خان از «منصور ادیبان» شکست میخورد و یا زمانی که در بستر بیماری میافتد، درماندگی و استیصال او بهخوبی در چهره و بازیاش نمود پیدا میکند بهطوریکه بیننده او را باوجود تمام سنگدلیها و شقاوتهایش میبخشد و با نگاه ترحمآمیزی به او مینگرد. سردی چهره این شخصیت در پایان قصه و زمانی که دیگر قاصر از تکلم است، تنها و تنها بازی و میمیک صورت گرجستانی را میطلبید. گرجستانی درباره این نقش و اساساً نقشهای منفیاش گفته بود: «این نقش با تردید به من داده شد. آقای بشگوفه و آقای دری در این موضوع شک داشتند که من توانایی ایفای این نقش را داشته باشم؛ اما من نقش «خان بهادر» را بازی کردم و آنهایی که در زندگیشان خان دیده بودند بهخوبی با آن شخصیت ارتباط برقرار کردند. چراکه خود من خان را دیده بودم و آن را حس و درک کرده بودم.» او افزود: «من نقشهای منفی را بیشتر از نقشهای مثبت دوست دارم چون در این نقشها میتوان جولان داد. ولی نقشهای مثبت اینطور نیستند و جنبوجوش ندارد من چون آدم پرتحرکی هستم، در نقشهای منفی راحتتر هستم. زیرا در نقشهای مثبت باید محافظهکار بود.» یکی از شگردهای گرجستانی در خلق شخصیتهایش، جستار شخصیتها و کنکاش زیرکانه در لایههای زیرین آنها بود. اگرچه در مواردی احساس میشد که نقشهایش مشابه یکدیگرند مانند شخصیت منصوری در سریال «در کنار هم» که باشخصیت آرایشگر فیلم «آدمبرفی» و شخصیتهای کمدی تلویزیونیاش (عزیز آقای، حبیب آقای، هاشم آقای و...) شباهت داشت. اما باید پذیرفت اگر این شخصیتها درمواردی به هم شبیه بودند در خود این شباهتها هم میتوانستیم تفاوتهای ظریفی را در نوع گفتار، رفتار و... پیدا کنیم.
مرحوم سیروس گرجستانی بهعنوان بازیگر تجربی میکوشید اطلاعات شخصیتهایش را بهواسطه کنکاش درونی و بیرونی نقش و یا برجستهسازی برخی وجوه ناشناخته و کمرنگ شده شخصیت دریابد. او بهعنوان یک بازیگر قادر بود از هر طریقی به این ویژگیها دست یابد چراکه بازیگر در انتخاب و برجستهسازی بسیاری از خصایص نقش با توجه به خواست کارگردان آزاد است. او درباره خلق شخصیتهایش گفته بود: «ایفای نقشهای کمدی «عزیز آقا» ی «یادداشتهای کودکی» به شخصیت خودم بازمیگشت. من این آدمها را در سطح جامعه دیده بودم؛ عزیز آقا، اشترخانی و حتی هاشم اگزوزساز را در کنار خودم می دیدم. گاهی ساعتها در خیابان راه میرفتم وزندگی و شخصیت و تیپ اجتماعی این آدمها را میدیدم و آنها را حلاجی میکردم. همیشه دوست داشته و دارم که نقش این شخصیتهای را بازی کنم. بهر حال این کارها و تلاشهای من قرار است از طرف مردم پذیرفته شود.اتفاقی که خدا را شکر این اتفاق افتاده است. این مسئله را در برخورد با یک یا دو نفر آدم نمیگویم. من با یک ملت روبرو بودهام.» او افزود: «من اصلاً دوست ندارم کار کلیشهای انجام دهم. زمانی نقش اشترخانی را بازی کردم که سه سال از ایفای نقش عزیزآقا گذشته بود. وقتی هم که «یادداشتهای کودکی» پخش میشد نقشهای مشابه عزیزآقا به من پیشنهاد میشد ولی نپذیرفتم. من به لحاظ شخصیتی شبیه اشترخانی، رانتخوار کوچک، هستم و این نقش بازندگی من عجین شده بود. دو شخصیت اشترخانی و عزیزآقا پنجاهدرصد خصوصیات مرا داشتند»
بارقههای طنز و کمدی که در کارهای تئاتری او جرقه زده بود با حضورش در سریال «یادداشتهای کودکی» و ایفای نقش عزیزآقا در تلویزیون شعلهور شد و به منصه ظهور رسید و گرجستانی بهعنوان یک چهره نوظهور کمدی پذیرفته شد. یک سال بعد با نقش کوتاهی در سریال «پشتکنکوریها» خود را برای یک جهش بلند در این عرصه آماده کرد. با «رانتخوار کوچک» و پسازآن با حضور در سریالهای «رضا عطاران» این زمینه آماده شد و او توانست جایگاه خود را در این عرصه تثبیت کند و با تداوم این حضور و بازی در کارهای کارگردانهای دیگری مانند «فتحعلی اویسی» به تجارب ارزندهای دستیافت که بیشک او را در مدتزمان کوتاهی که به اینگونه کاملاً متفاوت گام نهاده بود، ثابتقدم ساخت. او در دهه شست زندگیاش به کسب تجربه و کشف استعدادهای بازیگریاش میپرداخت. بهطوریکه عنوان کرده بود «هنوز جویای نام است» وی میگفت: «از خودم میپرسم چه خواهد شد؟ آخرش چه؟ من بااینکه 60 سال سن دارم هنوز جویای نام هستم واز طرفی بعد از سالها فعالیت هنوز باید نامردی ببینم. مأیوس میشوم ولی از پای درنمیآیم. سال 1339 وارد این حرفه شدم و حدود 20 سال از عمرم را سرمایهگذاری کردم. چون رفتهرفته عاشق این کار شدم. 20 سال حقم را خوردند با زحمت زیاد در اداره تئاتر استخدام شدم از سال 1348 وارد این اداره شدم و الآن با یک حقوق ناچیز بازنشسته شدهام. 20 سال زحمت کشیدم تا خودم را به چند نفر نشان دهم. این حرفها را برای جوانانی که دوست دارند وارد این عرصه شوند، میگویم.» او درباره نگاهش به گونه کمدی و حضورش درآن گفته بود: «من کمدین نیستم؛ و بههیچعنوان هم نمیتوانم باشم. کار کمدی آن است که فردی با حرکتهای فیزیکی تماشاگر را بخنداند. پس من کمدین نیستم. بلکه بازیگر (کمدی موقعیت) هستم. بهعنوانمثال شخصیت هاشم در سریال «متهم گریخت» کمیک نیست، بلکه او درگیر موقعیتهایی میشود که نوعی کمدی هستند. یا تلاش اشترخانی، رانتخوار کوچک، برای به دست آوردن یک چهاردیواری کمدی موقعیت را خلق میکرد همین طنز نهفته دراثر است که باعث خنده میشود. من نمونههای این شخصیت را در جامعه دیدهام و اگر 10 نمونه دیگر از همین آدمها و شخصیتهای را هم برای بازی به من پیشنهاد کنند، شاید آنها را همبازی کنم، چون خودشان و موقعیتهایشان را میشناسم. خصوصیات من این است که به اعمال فیزیکی انسانها بیشتر از گفتوگوهایشان توجه کنم. درواقع به سرنوشت آنها علاقهمندی بیشتری دارم؛ سرنوشتی که نتیجه کردارشان است و نه گفتارشان. البته من توانایی کار در نقشهای جد را نیز دارم که در آن قالب هم کار کرده ام.»
بههرحال زندهیاد سیروس گرجستانی چه کمدین و چه بازیگر نقشهای جدی مثبت یا منفی بوده باشد چون به تجربه و تحقیق توانسته بود موقعیت و جایگاه ویژه در این عرصه را کسب کند بسیار پسندیده و قابلاحترام است. او تمام خصوصیات نقشهای مثبت و منفی و جدی وکمدی خود را بهواسطه الهامات، درونیات و تجارب زندگی و سالهای بازیگریاش کسب کرد. ازاینرو قابلیت اجرای آن را نیز به بهترین شکل و با ابزارهای حسی خود دارا بود. کما اینکه خود نیز درجایی عنوان داشته بود که:«بهجرئت میگویم منشأ این شناخت دقیق از نقشهایم درونی است».