به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا ؛بهنار جعفری نوشت :همین الان که این کلمات را مینویسم تعدادی پرفورم ر دارند یک سانتیمتر ساختمان چهل و چند سالهی تیٔاترشهر را جابجا میکنند. پرفورمنسی باهمین عنوان.
همین هفته که گذشت، چند غروبی از کنار مردم چهارراه ولیعصر، عبور کردم و شرم آورترین صحنهها به بایگانی ذهنم الصاق شد.
بساط بیبساطان ریز و درشت پهن شده در پیاده روی فرهنگمان، تن فروشان، موادفروشان، خودفروشان، همه چی فروشان بیهیچ ابایی.
دورحوض خشکیدهی تیٔاترشهر، پارک دانشجو، زنی چند قابلمه غذا چیده و با ماسکی چرک و کهنه دو دست خسته و خشکیدهی دستکش کشیدهاش را روی شکمش ولو کرده، قابلمههایش حتمن پر از غذای چرب و لذیذ است اما کاسههای چشمش از «چه کنم ها»؟ لبریز!
تقریبن همه جور قومیت ایرانی آنجا درهم میلولند، پی لقمه نانی حاصل دسترنجیابی حاصلی این همه رنج. مملو از درد و تردید.
غایب ماییم، جماعت متصل به هنر، جماعتی که روزگاری به خاطر چند دقیقه تأخیر برای اجرای نمایشمان همین مردم را باقدرت میشکافتیم و کف کرده و تب کرده و وحشت زده سالن را بغل میکردیم و به لباسهای نقشمان پناه می بردیم و زیر گریم دیالوگهایمان را مرور میکردیم و لقمه نان و پنیر و خیارگوجهای در راهروهای تیٔاترشهرربالا میانداختیم و راهروهای گرد را چون پرگار با سوزن سبابهمان نصف میکردیم تا زیر نور پروژکتورها فریاد بزنیم:
زنده باد تیٔاتر.
زنده باد انسانیت.
مرگ بر فقر.
مرگ بر جدایی.
درود بر عشق.
زنده باد محبت و نه محنت.
حالا، این روزها، غایب میدان ماییم. جماعتی متصل به هنر، که هیچ کس، هیچ دولتمردی، هیچ فرهنگی، هیچ فقیری یا غنیای نگران غیبت طولانیاش نیست... افسوس
۱۰ امرداد۱۳۹۹
به قول دوستی اینهمه سال بازیگران دیده شدند و حالا نوبت دیده شدن این واقعیترین های تلخ است.