گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، هدر موریس این داستان را در سال ۲۰۰۳ با نشستن پای خاطرات مردی زجرکشیده از مدتها زندگی در اردوگاه مرگبار آشویتس- بیرکناو نوشت. او این خاطرات را ابتدا به صورت فیلمنامه نگاشت که در مسابقات بینالمللی رتبهٔ بالایی آورد، اما بعد آن را به رمان تغییر داد.
«خالکوب آشویتس» روایتی است واقعی از زبان لالی سوکولوف اهل اسلواکی که در دوران جنگ جهانی دوم به اردوگاه کار اجباری آشویتس فرستاده و چندی بعد به عنوان خالکوب آنجا مشغول به کار میشود. او با استفاده از موقعیتش جان بسیاری را نجات میدهد. تجربیات لالی و ماجرای عاشقانهاش با دختری به نام گیتا، که او شمارهاش را بر ساعدش خالکوبی کرده، روایتی خواندنی را پدید آورده که صحت آن با اسناد و مدارک مختلف تأیید شده است.
لالی در طول دو سال و نیم اسارت در اردوگاه، شاهد هولناکترین قساوتها و وحشیگریهای بشر و همزمان شفقتها و شجاعت های مردمی است که هر لحظه مرگ در کمین آنها است.
هدر موریس، نویسندۀ داستان، اعتقاد دارد: "خالکوب آشویتس داستان دو انسان معمولی است که در زمانی منحصربهفرد زیسته و نهتنها آزادی بلکه احترام، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده است."
نشریه Goodreads در مقالهای که به معرفی این کتاب پرداخته، «خالکوب آشویتس» را داستانی زیبا و روشنگرانه درباره امید و شجاعت معرفی کرده است.
بخشهایی از کتاب:
لالی دارد خیلی لفتش می دهد. خالکوبی مردها به کنار، آسیب رساندن به تن دختران جوان هولناک است. لالی یک لحظه سرش را بلند می کند و نگاهی سریع می اندازد، مردی با کت سفیدرنگ را می بیند که آرام صف دختران را بالا می آید. مرد هر از گاهی می ایستد و صورت و اندام زن جوان وحشت زده ای را وارسی می کند. آخر سر هم به لالی می رسد. در حالی که لالی تا حد امکان دست دختر را با ملایمت نگه داشته است، مرد سفیدپوش صورت او را در دست می گیرد و با خشونت به این طرف و آن طرف می چرخاند. لالی به آن چشم های وحشت زده نگاه می کند. لب های دخترک تکانی می خورد و آماده حرف زدن می شود. لالی دست دخترک را محکم فشار می دهد تا جلویش را بگیرد. دخترک به او نگاه می کند و لالی بدون صدا و فقط با حرکت لب ها به او می گوید: «هیس». مرد سفیدپوش صورت دخترک را رها می کند و می رود.
افسر اس اس درها را کامل باز می کند و لالی و بارِتسکی به داخل اتاقی غار مانند قدم می گذارند. اجساد، صدها جسد برهنه، اتاق را پر کرده اند: جنازه ها با دست و پای متلاشی شده کپه کپه روی هم افتاده اند. چشم های بی جان خیره مانده اند...بویِ مرگ تمام فضا را در بر گرفته است.
شماره ها شماره ها بقا همیشه با شماره ات مرتبط است. من فقط یه شماره ام!
"خالکوب آشویتس" نوشته "هدر موریس" که بر اساس داستانی واقع نوشته شده است توسط "فرشته شایان" ترجمه شده و نشر "چترنگ" آن را روانه بازار کرده است.