به گزارش خبرگزاری برنا از گیلان ؛ 16 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند، وقتی مادرم رفت من و خواهرم را تنها گذاشت و دیگر هیچ خبری از ما نگرفت، او را نبخشیدم چون احساس میکنم تمام بدبختیهای من و خواهرم به خاطر مادرم بود.
بعد از این ماجرا، پدرم من و خواهرم را نزد خانوادهاش در یکی از شهرستانها برد و من یک سال ترک تحصیل کردم. به هر زحمتی بود توانستم دوباره ادامه تحصیل بدهم. هیچ چیز مرا خوشحال نمیکرد. تنهایی مونس من بود. سرگرمی من گشت و گذار در اینترنت و گوشی همراهم بود. تنهایی همچنان رنجم میداد و حوصله هیچکس را نداشتم تا اینکه با پسری در اینستاگرام آشنا شدم که به من ابراز علاقه میکرد. حدود دو سال با هم ارتباط داشتیم. وقتی قرار شد ازدواج کنیم پدرم به شدت مخالفت کرد او اصلاً حامد را مورد مناسبی نمیدانست، راستش خودم هم وقتی او را اولین بار دیدم تو ذوقم خورد اما چون او اولین و تنها پسری بود که با او ارتباط داشتم احساس میکردم حتماً باید ازدواج کنیم. عذاب وجدان داشتم و حتی باتوجه به مخالفت پدرم باز هم اصرار به این ازدواج میکردم.
سرانجام با او ازدواج کردم. حامد همان اوایل ازدواج نشان داد فرد بیمسئولیتی است و نسبت به من و زندگیاش توجهی ندارد. بیشترین چیزی که آزارم میداد رفت و آمد بیش از حد با دوستانش بود و همچنین دیر آمدنش به خانه. وقتی از او توضیح میخواستم شروع به داد و بیداد میکرد و میگفت تو زیادی به من گیر میدی و دنبال بهانه هستی.
اما من تماماً سعی داشتم زندگیام را به خوبی حفظ کنم و نمیخواستم واقعه تلخ طلاق را دوباره تجربه کنم. همین مسئله باعث میشد هر وقت که بینمان بحثی پیش میآمد حتی اگر او تقصیر کار بود من به سمتش میرفتم ولی انگار نمیخواست به این زندگی ادامه دهد.
هر چقدر که سعی کردم درکش کنم و شرایطش را بپذیرم اما او رفتارش روز به روز بدتر میشد در این یک سال زندگی، صبح زود از خانه بیرون میرفت و شب دیر میآمد وقتی هم حضور داشت با من حرف نمیزد و توجهی نمیکرد هر چند ایرادهایی در او میدیدم و گلههای بسیار زیادی داشتم ولی هیچوقت محبتم به او کم نمیشد و سعی میکردم آبروداری کنم و حتی پیشنهاد دادم با هم به مشاوره برویم و مشکلاتمان را حل کنیم ولی انگار او تمایلی به بهبود زندگی نداشت و بودن با من برایش سخت بود.
حتی از خانوادهاش کمک خواستم که برای بهتر شدن وی با پسرشان صحبت کنند ولی انگار هیچ تاثیری نداشت. مرتب به من میگفت تو را دوست ندارم و ازدواج ما یک تصمیم اشتباه و عجولانه بود. الان مدتی است کلید خانه را عوض کرده و میگوید دیگر نمیخواهد من را ببیند. نمیدانم چه بر سر زندگیام آمده. پشیمانم که ای کاش حرف پدرم را گوش میکردم و تن به این ازدواج نمیدادم. از اینکه موضوع طلاقم را به پدرم اطلاع دهم شرم دارم. اما اصرار به این زندگی بیفایده است. ادامه دادن با مردی که زندگی با او سرد بیروح است عذابآور است.
پیام مشاور:
توصیه میشود زوجهای جوان قبل از آغاز زندگی مشترک حتماً با مشاور معتمد مشورت کنند. این توصیه از آنجا جدی شده که رسانهها در سالهای گذشته آمار نگران کنندهای از طلاق زوجین به خصوص در 5 سال اول زندگی مشترک منتشر کردهاند. به همین دلیل است که بحث نیاز جدی به مشاوره قبل از ازدواج برای زوجهای جوان مطرح میشود. متاسفانه در کشور ما زوجها خیلی وقتها اطلاع کافی از مشاورههایی که مشاوران در اختیار آنها میگذارند ندارند یا گاهی احساس میکنند چون به حد مطلوبی از استقلال مالی و خانوادگی رسیدهاند، میتوانند بدون مشورت با افراد دیگر بهترین انتخاب را داشته باشند در حالی که روانشناس یا مشاور ازدواج، همه فاکتورها را مورد ارزیابی قرار میدهد تا بتواند بررسی درست شخصیتی از زوجین ارائه دهد یعنی مشاور تلاش میکند دیدگاهها و اهداف زوجین را در زندگی مورد بررسی قرار بدهد و طرف مقابل را با این دیدگاه و اهداف آشنا کند.
زن و مرد در مرحله اول به لحاظ رفتاری، خانوادگی، سبک زندگی و تحصیلات باید مورد بررسی قرار بگیرند،که اگر این مرحله مثبت بود در مراحل دیگر باید به لحاظ ذهنی و تفکراتی که دارند بررسی شوند تا نکات مشترک و غیر مشترکشان مورد ارزیابی قرار گیرد.
مشاوره قبل از ازدواج اگر بر اساس معیارها و شرایط مناسب انجام شود به دو طرف کمک زیادی خواهد کرد در مشاوره ازدواج به دو فرآیند توجه میشود اول این که فرد بداند برای ازدواج آمادگی دارد یا نه و بعد از طرف مقابل شناخت کافی داشته باشد.
بنابراین برای هر فردی که تصمیم به ازدواج دارد نیاز است از مشاور یا روانشناس ازدواج کمک بگیرد.
نویسنده: "خدیجه کشاورز" کارشناس ارشد روانشناسی بالینی مرکز مشاوره معاونت اجتماعی پلیس گیلان