به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، جلال ملکی در ابتدا از زندگی خود گفت: در دوران ابتدایی کنار مدرسه ما پایگاه آتشنشانی بود؛ من آتشنشانها را میدیدم و از همان جا به این شغل علاقهمند شدم. تصمیم داشتم وارد دانشکده افسری شوم اما مادرم راضی نبود و من کنار گذاشتم. آن روزها ورزشکار بودم و بوکس کار میکردم. شاگرد مغازه بودم اما آن کار را دوست نداشتم.
او ادامه داد: پدرم کارمند اداره پست بود و به من گفت بعد از بازنشستگیاش به جای او کار کنم اما من روحیه کار کارمندی نداشتم. دوستم گفت آتشنشانی نیروی جدید استخدام میکند. من هم شرکت کردم. نزدیک به سه هزار نفر در آزمون آتشنشانی شرکت کردند، در حالی که ۲۴ نفر نیاز داشت. آزمونهای کتبی و ورزشی بسیاری گرفتند و در نهایت پذیرفته شدم.
ملکی اظهار داشت: آتشنشانی به روحیه نیاز دارد. من به حادثهای رفته بودم که اندامهای بدن انسان را جمع میکردیم؛ دست یک طرف افتاده بود و پا یک طرف دیگر! ما هم اذیت میشویم اما آرامشمان را با مباحث عرفانی و روحانی به دست میآوریم. چون میبینیم که مرگ چقدر نزدیک است.
ملکی از نحوه سخنگو شدن خود توضیح داد: استودیویی در برنامه «سلام صبح بخیر» بود که هر روز صبح اخبار آتشنشانی را اعلام میکرد. دوستی که آن را اجرا میکرد، گفت بهتر است یک آتشنشان برنامه را اجرا کند. از بچههای آتشنشان تست گرفتند و من انتخاب شدم. سخنگویی در آن زمان در سازمان وجود نداشت و من عملیات میرفتم و صبح هم اخبار میگفتم. دوستی داشتیم که اصرار کرد که آتشنشانی باید سخنگو داشته باشد. من انتخاب شدم و مخالف بودم چون کار عملیاتی را دوست داشتم اما پذیرفتم.
او افزود: از آنجایی که اخبار آتشنشانی ناراحتکننده است من باید به گونهای عمل کنم که آرامش را در جامعه بههم نریزم. روحیه من به گونهای نیست که خبری را اعلام نکنم بلکه نوع بیان آن مهم است.
سخنگوی آتشنشانی بیان کرد: دو جا نتوانستم خودم را کنترل کنم و زمان گزارش گرفتن اشکم جاری شد. یکی زمان شهادت شهید قانع؛ آتش نشانی که در عملیات شهید شد، بود و دیگری مربوط به ساختمان پلاسکو میشد.
او ماجرای پلاسکو را اینگونه شرح داد: من کنار بچهها بودم و برای مصاحبه من را صدا کردند تا از ساختمان بیرون آمدم، تخریب اول انجام شد. که اگر بیرون نیامده بودم همراه آنها در ساختمان حضور داشتم. گاهی فکر میکنم شاید لایق شهادت نباشم. دوستان صمیمی من در این حادثه بودند و با آنها ارتباط خانوادگی داشتم. دیدم که بچهها بهم میریزند و به همین جهت هر دو سه ساعت یک بار گروه عملیات تغییر میکرد. حادثه پلاسکو تلخ بود اما صحنههای زیبایی میدیدیم.
ملکی از اربعین امسال گفت: ما هر سال این روزها برای خدمت به زوار امام حسین(ع) میرفتیم اما امسال که بچهها نمیتوانند بروند، دیوانه شدهاند. شهدای ما را با احترام میبرند اما شهدای کربلا چند روز زیر آفتاب و سم اسبان بودند.
او از ماجرای عجیب قرآنی که در آتشسوزی پلاسکو آتش نگرفت، تعریف کرد: در حادثه پلاسکو قرآنی را دیدیم که آتش نگرفته بود و روی سورهً «انفعال» بود. من آیه را به خاطر سپردم و ماجرا را فراموش کردم تا اینکه به صورت اتفاقی دیدم در روزنامهای یک روحانی در مورد آن آیه صحبت کرده است. مضمون آیه این بود که از حادثهای بترسید که عواقب آن فقط دامن خطاکار را نمیگیرد. پلاسکو حاصل خطای دیگران بود اما عواقب آن جان مردم و آتشنشانها را گرفت.
ملکی در پایان عنوان کرد: سه جا دوست داشتم در کربلا باشم. یکی جایی که امام نماز میخواند و عدهای سپر شدند. دیگری زمانی که اسبها را روی پیکر شهدا میدواندند. سوم جایی بود که خیمهها را آتش زدند. یکی از بدترین جراحات، سوختگی است.
ویژهبرنامه تلویزیونی «جاذبه» تولید مشترک شبکه افق و مرکز رسانه سازمان تبلیغات اسلامی است که هرشب ساعت ۲۱ پخش میشود.