گفتگوی اختصاصی برنا با ژوان؛

من مرگ را زیسته ام!

|
۱۳۹۹/۱۰/۰۲
|
۱۲:۲۸:۳۵
| کد خبر: ۱۱۰۷۷۸۶
من مرگ را زیسته ام!
من مرگ را زیسته ام، سرگذشت بیماری دختری نویسنده به اسم ژوان در شهر اورامان است که با تمام مشکلات به موفقیت های بزرگی رسیده است.

به گزارش خبرگزاری برنا از کردستان؛ من مرگ را زیسته ام، سرگذشت بیماری دختری نویسنده به اسم ژوان در شهر اورامان تخت است که با تمام مشکلات به موفقیت های بزرگی رسیده است. وی در سال ۱۳۹۵ کتاب بوف کور صادق هدایت را به زبان کوردی هورامی ترجمه کرد و در این مدت از نوشتن داستان کوتاه هم غافل نشد و چندین اثر، در رابطه با مشکلات و حقوق زنان و نقش آنان در جامعه دارد.

لطفا خودتان را معرفی کنید.

آمنه رحیمی متخلص به (ژوان) هستم، پاییز سال ۱۳۷۰ه.ش در شهر اورامان تخت دیده به جهان گشودم، تحصیلاتم را تا پایان دوره‌ی متوسطه در شهر اورامان ادامه دادم و سال ٨۹ه.ش در رشته‌ی زیست شناسی وارد دانشگاه کردستان شدم. تابستان سال ۱۳۹۰، به بیماری ام اس مبتلا شدم و شنوایی، توانایی  وحرکتم را از دست دادم، بهار سال ۹۳ به مدت سه ماه در حال کما بودم و بعد از رهایی از کما، پاییز همان سال در حالی که فلج مطلق، کم بینا و ناشنوا بودم و به کمک دستگاه تنفس و کپسول اکسیژن نفس می‌کشیدم. فعالیت ادبی خود را شروع کردم.

فعالیت ادبی خود را از کجا و چگونه شروع کردی؟

من در شرایطی که به سختی با دنیای بیرون نفس می کشیدم، فعالیت ادبی خود را شروع کردم ابتدا دستهایم کلا بی حس بود و زایده های ذهن و احساساتم را که لبریز از شعر وغزل بود به خواهرم می گفتم و او هم تایپ میکرد، ابتدا مثنوی می‌نوشتم بعدا به غزل علاقمند شدم و بعد از یادگیری عروض و فنون غزل، غزل نویسی را شروع و تا به امروز ادامه داده‌ام، بعدا کم‌کم به شعر سپید روی آوردم و در این زمینه نیز ده ها شعر دارم.

نوشتن  کتابهایت را از چه سالی شروع کردی؟

در سال ۱۳۹۵کتاب بوف کور صادق هدایت را به زبان کوردی هورامی ترجمه و چاپ کردم، کم‌کم به فکر تالیف کتابهای دیگری افتادم و از آنجایی که  مطالعه جهان بینی ‌ام گسترده‌تر شد و بیشتر به وضع جامعه و به خصوص وضعیت قشر زن توجه کردم تصمیم گرفتم در این رابطه رمانهایی بنویسم. سال ۱۳۹۶ رمان کوتاه "قووڵ پێسەو غەریبی کاڵێ" یعنی عمیق مثل غریبی کالی، سال ۱۳۹۷رمان "خەڵاتوو پایزی" یعنی ارمغان پاییز را نوشته و چاپ کردم، اکنون رمان "دێڕ بە دێڕ حەسرەت" یعنی سطر به سطر حسرت را در ۳۴۰ صفحه، چاپ کردەام. موضوع رمانهایم مشکلات قشر زن در جوامع کردستان و هورامان هست، مانند خودسوزی، منع دختران از تحصیل، ازدواج‌های زود هنگام و اجباری، انواع حقوق پایمال شده‌ی زنان و...

به جز کتاب و شعر در حوزه ادبیات چه فعالیت دیگری دارید؟

بعد از سرودن شعر، و نوشتن کتابهای چاپ شده ام، در این مدت از نوشتن داستان کوتاه هم غافل نشدم و چندین داستان کوتاه، در رابطه با مشکلات و حقوق زنان و نقش آنان در جامعه دارم، ازجمله مقالات تمام شده‌ام، مقاله‌ی”کاریگەری ژەنێ ملووفەرهەنگیرە”یعنی تاثیر زن بر فرهنگ، که در گاهنامه‌ی روژان دانشگاه رازی کرمانشاه چاپ شده است. مقالەی ”ژەنی و هەمبەشی سیاسی و ئابووری” یعنی زن و مشارکت سیاسی و اقتصادی هم در کتاب ئاوەزیار انتشارات زایه‌ڵە چاپ شده است.و مقاله”ژەنی و کۆمەڵگا” زن و جامعه  که هنوز چاپ نشدە است زبان همه‌ی نوشته‌های من کوردی اورامی زبان مادریم است و خودم را در قبالش مسئول می‌بینم.

ادبیات و نوشتن به تو چه حسی می دهد؟

بعد از اینکه در شرایط  سخت بیماری قرار گرفتم  ناخود آگاه  معجزه حس شعر، و سرودن آن در درونم جان گرفت و هر روز بیشتر و بیشتر می شد شعر، روحم راجلا میداد. 

شعر ونوشتن در اوایل به من حس جاودانە شدن میداد و حال لذت خلق کردن، وقتی مشغول شعر سرودن هستم روحم در آسمان امید و زندگی پرواز میکند. وقتی که رمان یا داستان مینویسم احساس خلق کردن در من جنبش پیدا میکند و خودم را در قبال تمام شخصیتهای درون داستان و کتابهایم مسئول میدانم.

به چه نوع کتاب و اشعاری علاقمند هستی؟

ادبیات فارسی: هم کلاسیک هم نو زیاد میخونم البته بیشتر سعدی شاملو و فروغ ادبیات کردی: مولوی کورد، نالی، محوی، شیرکو بیکس در بین نویسنده ها هم بیشتر داستایوفسکی، تالستوی، هاروکی موراکامی، گابریل گارسیا مارکز و الیف شافاک و.....

ادبیات استان کردستان چگونه می بینی؟

خوشبختانه استان کردستان زادگاه شاعران ونویسندگان بزرگ ونامداریست که در دنیا شهره عام وخاص دارند وهمچنین پتانسیل و زمینه ادبیات ثروتمندی دارد.

من معتقد هستم که ما در حوزه‌ی نقد شعر،رمان و ادبیات داستانی نسبت به جایگاه ارزشمند ادبیات کشور واستانمان  کمی ضعیف هستیم، و باید در این راستا بیشتر کار کرد.

برای دختران هم سن وسال خودت وکسانی که شرایط تو را دارند چه پیامی داری؟

ما می توانیم در هر شرایطی شروع کنیم. هیچ وقت دیر نیست، نباید ما خودمان را در مقابل آسیبها ومشکلات ببازیم  یک زن قویتر از هر چیزیست که بتواند او را شکست بدهد. این را من باور دارم و به آن رسیدم و جزو یکی از اهداف بزرگ من است. زنان ما باید  برای اهداف و آرزوهایشان  تلاش کنند تا خودشان و تواناییهایشان را بهتر وبیشتر بشناسندـ

و به فکر زیباتر کردن دنیا باشند. پازل زیباییهای دنیا با حضور زنان بهتر تکمیل میشود. یکی از بزرگترین دغدغه های من،عدم نقش زنان ودختران در جامعه سنتی وتعصبی است. زنان و دخترانی که قربانی ازدواجهای اجباری می شوند ودر نتیجه دچار یک مرگ تدریجی، و یا خودکشی می شوند. در طی سالهای گذشته ما در استان کردستان و در زادگاه خودم اورامان تخت، زنهای زیادی در گرداب تعصب طعمه مرگ شدند و خودسوزی کردند. من در کنار احترام وعقایدی که به سنتها و ارزشهای فرهنگی در جامعه دارم به همان اندازه نیز، از زاویه ی دیگر، با تعصب در سنت وفرهنگ مخالف هستم.

چون تعصب نه فقط در ازدواج، بلکه در تمامی جوامع باعث نابودی رشد افکار بشریت، از کارافتادگی ذهن،و مانع پیشرفت اهداف انسانها می گردد.

برای آینده ات چه اهدافی داری؟

من زنده به اهدافم هستم  وهدفهای زیادی دارم، قلم برای من خیلی مقدس است وقتی  من در دریای خیالم غوطه ور می شوم  نوشتن مانند یک پاروی نیرومند، مرا به اهدافم امیدهایم در ساحل آرامش می برد.

نوشتن رمانها،شعرها و مقالات هدفهایی زیاد و بزرگی دارم که شاید برای کسی باورکردنی نباشد ولی من یقین دارم که به یاری خدا به همه اهدافم خواهم رسید،. همانطور تا اینجا آمده‌ام.

نقش خانواده ات در نوشتن چگونه بوده است؟

خانواده ام از هر لحاظی حمایتم میکنند و اگر خانواده‌ام نبود  شاید هیچ گاه نمیتوانستم پیشرفت کنم، مخاطب اولیه‌ی نوشته‌هایم آنها هستند که من را تشویق میکنند. پدر و مادرم قافیه و وزن شعرهایم هستند  امیدهای روشنی را برای نوشتن رمانها و کتابهای بزرگ، در من شعله ور می کنند حضورشان در زندگیم مقدس تر از واژه ی نامشان است. آنها در سخترین شرایط بیماریم از اوایل تاکنون راههای بسیاری را برای درمانم  پیگیری کردند ومن را با تمام وجودشان تابه این مرحله یاری دادند من واقعا به آنها نیاز دارم. پدرو مادرم،خانواده ام بزرگترین معنای زیبای زندگیم هستند. و بزرگترین نعمتی که خداوند به من داده است. آمنه دختری به سرسختی شاهو،به صافی و زلالی سیروان جاری و روان، جواهری مدفون درقلب کردستان. اورامان،شاعری از تبارچشمه وسنگ، عمیق چون دره، بلندچون قله... دختری که تندباد حادثه به یکباره مسیر زندگی اش رابه سمت وسوی سرزمین اسرارآمیز هنر رهنمون ساخت.اوکه می خواست درعلوم تجربی ادامه تحصیل دهد،چگونه ازدنیای پرشور وشوق عشق سر در آورد وشاعرشد؟

 اوبرای جاودانه شدن آمده بود .آنگاه که باهجوم ناگهان وبی امان مرگ مواجه شد، درمبارزه ای نابرابر ازچنگال بی رحمانه وسیری ناپذیر اجل رهایی یافت، به یکباره نرد عشق بافت وعاشق شد. عاشق شعر ونوشتن، آری او زنده ماند، درحالیکه هیولای ام اس، بیش ازنیمی ازسلامتی و زیبایی وجوانی اش رابه یغمابرد، درعالم نیمه خواب وبیداری کما، عقاب بلند پرواز خیالش در آسمان زندگیش به پرواز درآمدو سراسر کیهان را درنوردید. اوبه تاریخ سفرکرد بافلاسفه هم کلام شد،باشعرا شراب عشق نوشیدو باعرفا به سرمنزل نورهدایت شد.

اوبه جادوی ذهن معجزه کرد، زنده ماند، و زندگی نوینی آغازکرد. وآرمان تازه برگزید.نجات ازمرگ تلنگری بود برای بیداری حقیقی، برای کشف گوهر گرانقدر وجودش، هرچند آمنه هنوز درگیرو دار دههاعارضه واختلال جسمانی است، اما روحش پرنده ایست سبکبال ورهادرآسمان های آبی آزادی،  و با معجزه شعر وقلم نجات یافت وتابه امروز او را  قوی، سرپانگه داشته است.

شعر برای او ابزار فخر و خودنمایی نیست، درپندار،گفتار و رفتارش تقلایی نیست برای دیده شدن، آمنه خود شعراست که باید بخوانی اش.... جواهریست که از زیر خروارها. خاک می درخشد. ساعت ها هم کلامی با اوکسالت آور نیست، هرکلمه وکلامش دروس نور وامید است، عشق،زندگی وجاودانگی، اوبه شدت به یادماندنی ست. شعرا ونویسندگان زیادی درعرصه بیکران ادب هنرنمایی میکنند که گاه ازتجارب خود وگاه از اجتماع الهام می گیرند.

اما آمنه به تمامی شعر را زیسته است، و با آن سماع کرده، اوبه رغم محدودیتها و... معلولیت های فیزیکی که فعالیت های روزانه اش را مختل نموده، بسیارسرزنده، شوخ وشاداب، شاکر وامیدوار است. کتابخانه اش مملواز مراجع مهم جهان است وبه اغلب آثار ادبی دنیا احاطه دارد، وبا ادبیات وعلوم انسانی استان، ایران وجهان آشناست. ازتاریخ وفلسفه عمق فکر یافته،از روانشناسی وجامعه، وسعت دیده، وازحقوق ،آگاهی به حق زنان ...وهمه اینهادرآثارش انعکاس یافته وگفتارش که ازدرونی عمیق سرچشمه می گیرد... هرجمله اش دریست به سوی تفکر ودانایی،  امید به زندگی، باوقار همچون جریان سیروان دردره های پرپیچ وخم شاهو...

ازهم کلامی آمنه تاسف وامید می یابی، تاسف برای انسانهایی که غافل ازتند باد حوادث قدر وقیمت بی بهای عمر،سلامت،امنیت و آرامش را نمیدانند. وگنج زمان رابیهوده بربادمی دهند ، وامیدبه اینکه درتاریکترین شبهاهم می توان شمعی افروخت ودرخشید...

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

نظر شما