به گزارش خبرنگار برنا، امروزه بسیاری از کسانی که به سینمای ایران نقد دارند، معتقد هستند که یکی از نقاط ضعف سینمای ایران در حال حاضر عدم وجود قهرمان در آثار سینمایی است. به تعبیری دیگر سینمای قهرمان محور امروز به فراموشی سپرده شده اما اینکه تعبیر ما از قهرمان چیست و قهرمان در سینما به چه معنا است خود موضوع مهمی برای بحث و گفتوگو است.
به اعتقاد بسیاری از منتقدان و کارشناسان سینما، قهرمان در آثار سینمایی همان شخصیت اصلی فیلم است، برخی چنین تعریفی از قهرمان در فیلمهای سینمایی دارند که کاراکتر قهرمان باید عملکرد قهرمانانه داشته باشد. پیش از اینکه بخواهیم کمبود آثار قهرمان محور در سینمای ایران را مورد بحث قرار دهیم لازم است تعریفی از قهرمان به دست آوریم.
در گفتوگو با چند سینماگر این دو موضوع را مورد بحث قرار دادیم که در ادامه میخوانید:
جواد اردکانی: ما به قهرمانپردازی هالیوودی نیازی نداریم / دچار نوعی بدبینی نسبت به خودمان هستیم و قهرمانهای خودمان را باور نداریم
جواد اردکانی کارگردان سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: بحث قهرمان در سینما یک بحث مهم و ضروری است که باید پیش از آن تعریفمان را از قهرمان مشخص کنیم. آیا قهرمانی که ما در ذهن داریم همان قهرمان فیلمهای هالیوود یا بالیوود است یا منظورمان از این عنوان چیزی دیگر است؟
اردکانی خاطرنشان کرد: پس از پیروزی انقلاب فرهنگ ما دچار تحولاتی شد که یکی از همین تغییرات مربوط به همین واژه قهرمان بود. واژه قهرمان با معنای جدیدی به ادبیات ما راه پیدا کرد و پس از آن وارد سینما شد. ما پس از انقلاب به قهرمان بودن ملتمان تأکید کردیم و معتقد بودیم که به قهرمان فردی نیازی نداریم. ما قهرمانهای واقعی بسیاری داریم که دیگر احتیاجی به قهرمانسازی نداریم و گرایش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم همین بود که از کاراکترهای قهرمان به سبک کشورهای دیگر امتناع کند.
او افزود: ما در تعریف واژه قهرمان دچار ابهام هستیم و این به اجتماع و فرهنگ امروز ما برمیگردد و تا زمانی که این ابهام برطرف نشود در این مورد راه به جایی نمیبریم. اعتقاد شخصی من بر این است که ما به سینمای قهرمان محور نیاز داریم اما این قهرمان نباید هالیوودی و یا بالیوودی باشد، باید از جنس خودمان و در عین حال حائز جذابیت بوده و دوستداشتنی و تأثیرگذار باشد. متأسفانه در سینمای فعلی ما قهرمان واقعی خودمان را هالیوودی میکنیم و قصد داریم شمایی از قهرمانان خودمان هم داشته باشد در حالیکه در نهایت نتیجهای حاصل میشود که نه قهرمان فیلم هالیوودی است و نه قهرمان از جنس جامعه خودمان. به نظر من این بحث یک موضوع عمیق است که باید دقیق به آن بپردازیم.
کارگردان فیلم سینمایی «شور شیرین» در ادامه اظهاراتش گفت: مخاطب عام سینما اگر یک فیلم خوب ساخته شود، از آن استقبال میکند، در برخی موارد حتی شاهد بودیم که مردم از قهرمانی هالیوودی و غیر ایرانی هم در فیلمهایمان استقبال کردهاند. طی 10 سال اخیر آنقدر تعداد مخاطبان سینمای ما کاهش پیدا کرده که دیگر نمیتوانیم بگوییم عامه مردم سینما میروند؛ مخاطبان سینما کاهش پیدا کرده اما میزان مخاطبان فیلمها که از راههای متنوع مثل شبکههای ماهوارهای، اینترنت، شبکه نمایش خانگی و تلویزیون کاهش پیدا نکرده و فیلمهای ایران متأسفانه از راههایی غیر از اکران سینماها مخاطب دارند و فیلمها را میبینند. ما نمیتوانیم قشر عظیمی به سینما میروند و این قشر سینمایی آثار روشنفکری و مینیمالیستی میبینند چرا که این آثار هم موفقیتی در گیشه نداشتهاند و فکر میکنم همین قشر اندکی که از فیلمهای سینمایی استقبال میکنند سینمای قهرمان محور را دوست دارند و به دیدن این آثار میروند.
این کارگردان خاطرنشان کرد: ما دچار نوعی بدبینی نسبت به خودمان شدهایم که داشتههایمان را باور نمیکنیم و بیش از هر چیز به تخریب خودمان مشغول هستیم و این باعث میشود در سینما هم اگر قرار است قهرمانی اجتماعی را دنبال کرد قهرمانهای خودمان را فراموش میکنیم. ما در جامعهمان منهای قهرمانان دفاع مقدس که خود دریایی است و تا سالیان سال میتوان دربارهاش صحبت کرد و از آن فیلم ساخت، قهرمانانی داریم که انسانهای بزرگی هستند و اتفاقات بزرگی را در جامعه رقم زدهاند.
اردکانی در پایان تأکید کرد: اگر ما قهرمان خودمان را خلق کنیم و به درستی الگوسازی کنیم واقعاً میتوانیم به ترمیم روحیه مردم، ایجاد امید، نشاط و انگیزه کمک کنیم. وقتی من فیلمی میبینم که یک آدم در شرایطی سخت کارهایی انسانی انجام داده میفهمم که در این شرایط سختی که در آن قرار دادم هم میتوانم با حفظ اخلاقیات به موفقیت برسم و ترویج این نگاه قطعاً به بالا رفتن روحیه جامعه، پیشرفت کشور و رشد افراد کمک کند.
ابراهیم اصغری: سینمای ما مملوء از پدرانی مفلوک و شکستخورده است / قهرمان در سینما محدود به قصههای جنگ و دفاع مقدس نمیشود
ابراهیم اصغری تهیهکننده سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: سینمای ما در سالهای گذشته به سمتی رفته که آثار قهرمانمحور به حداقل رسیده است. این در حالی است که هر ملتی، خصوصاً طیف جوان هر جامعه به قهرمان احتیاج دارد و قهرمانها هستند که باید الگو باشند.
اصغری تصریح کرد: بهترین و مهمترین ابزار و ویترین برای معرفی قهرمانهای هر جامعه قطعاً سینما است و سینمای ما هم در چند مورد به قهرمانهایی که داریم پرداخته و سینمای هالیوود و دیگر کشورها هم مدام دست به چنین کارهایی میزنند و میبینیم که در سینمای هند هم قهرمانسازیهایی صورت میگیرد که البته تا حدی اغراق شده است اما همین رویکرد در فیلمسازی را هم میتوانید در روحیه جامعه هند مشاهده کنید.
او افزود: متأسفانه سینمای ما در پرداختن به قهرمانهای جامعه و ساخت آثار قهرمانمحور بسیار کمکار بوده و به خصوص در سالهایی که از جنگ فاصله گرفتیم این موضوع فراموش شد. بخشی از این اتفاق به مدیریت فرهنگی کشور مربوط میشود و مسئله بعدی تأثیر مشکلات جامعه بر آثار سینمایی است و بخش دیگر این معضل به سینماگران مربوط میشود که اصلاً دغدغهای در این زمینه ندارند و به آن نمیپردازند و فقط به سراغ مشکلات و نقاط ضعف مردم رفتهاند.
تهیهکننده فیلم سینمایی «تک تیرانداز» در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: حتماً لازم نیست برای پرداختن به یک کاراکتر قهرمان به سراغ فیلمها و قصههای دفاع مقدس برویم، حتی در یک قصه اجتماعی هم میتوان قهرمان تعریف کرد. پدر در فرهنگ ما قهرمان خانواده است اما در آثار سینمایی که سالهای اخیر دیدهایم پدر معمولاً کاراکتری مفلوک و شکستخورده است که هیچ توانی در برابر معضلات و مشکلات متعدد ندارد. به نظر میرسد دلیل اصلی این اتفاق هم میتواند توجه فیلمسازان ما به موفقیت در جشنوارهها باشد؛ جشنوارههای سینمایی معمولاً به اینگونه توجه دارند و برای آنها قهرمان معنایی ندارد. مدیران فرهنگی ما هم تحت تأثیر فضای اجتماعی و سیاسی توجهی به این وضعیت ندارند و اگر قرار است ما از این فضا گذر کنیم یکی از راههایش به تصویر کشیدن قهرمانهای ملی کشور است که میتوانند الگوهای مناسبی برای جامعه خواهند بود.
این تهیهکننده با اشاره به سینمای دهه 1360 گفت: در این دهه ما آثار قهرمان محور بیشتری داشتیم. آن زمان در فیلمهای سینمایی ما قهرمانان دفاع مقدس و کسانی که در برابر بزهکاریهای اجتماعی میایستادند را به تصویر میکشید که دیدیم چه تأثیری در جامعه داشت و به نوعی جوانان و افراد مختلف جامعه را به حفظ ارزشهای مختلف دعوت کرد. آثاری چون «عقابها»، اکثر فیلمهایی که جمشید هاشمپور و فرامرز قریبیان در آنها ایفای نقش میکرد، فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا و... یک عرق ملی در جامعه به وجود آورده بود که جامعه را به همبستگی در برابر معضلاتی که وجود داشت دعوت میکرد. متأسفانه با فاصله گرفتن از جنگ این احساس به وجود آمد که دیگر نیازی به قهرمان نیست و تصور بر این بود که قهرمان در سینما فقط زمانی تعریف میشود که در برابر دشمن قرار بگیرد.
او در پایان افزود: قهرمانپردازی در سینما میتواند کارکردی اجتماعی داشته باشد و فیلمها میتوانند الگوهایی برای جوانان تعریف کنند که در آنها برای رسیدن به اهداف مهم ایجاد انگیزه کند. قهرمان در سینما صرفاً محدود به آثار جنگی و در سینمای ما محدود به آثار دفاع مقدس نیست، ما قهرمانان بسیاری در سطوح مختلف جامعه داریم که میتوانند در آثار سینمایی الگوهایی مناسب باشند. پدری که در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی توانسته خانوادهاش را با قدرت و شرافت در برابر مشکلات حفظ کند یک قهرمان است اما متأسفانه ما به جای پرداختن به این مسئله بیشتر شاهد به تصویر کشیدن پدرانی مفلوک، ناامید و شکستخورده هستیم که ناامیدی را در جامعه تزریق میکنند.
کاظم راستگفتار: توطئهای وجود دارد که سینمای ایران را از معنا تهی کند / اگر قصهای به درستی روایت شود به خودی خود قهرمان خواهد داشت
کاظم راستگفتار کارگردان سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: در سینمای ما قهرمان به دو صورت معنا میشود و در واقع ما دو تعریف داریم. از آنجا که هر چیز وقتی به کشور ما وارد میشود تا حدی ایرانیزه هم میشود سینما و تعاریف دراماتیک در آن نیز برای ما تعاریفی دیگری دارند که شاید با تعریف درستشان کمی فاصله داشته باشند.
راستگفتار خاطرنشان کرد: در ادبیات و ساختار درام قهرمان همان شخص اول قصه است که یک هدف دارد و به سمت هدفش حرکت میکند و موانعی بر سر راهش قرار دارد و با ضد قهرمان مواجه میشود که اگر بتواند این موانع را پشت سر بگذارد و در واقع پیروز شود موقعیتی با عنوان ملودرام شکل میگیرد و اگر اینگونه نباشد و با شکست مواجه شود در واقع تراژدی به وجود میآید. به عنوان مثال در فیلم سینمایی «خانه دوست کجاست؟» کاراکتر اصلی که پسربچه است قهرمان فیلم به حساب میآید و او سعی دارد موانع را کنار گذاشته و به هدفش که رساندن دفتر به دوستش است برسد.
او افزود: در سینمای ما قهرمان معنای دیگری دارد که هیچ ارتباطی با تعریف آکادمیک و درست آن ندارد. با توجه به اینکه معنای کلمه قهرمان در ادبیات ما انسانی قدرتمند و پیروز است در درام هم وقتی از قهرمان صحبت میشود ناخودآگاه یاد کاراکترهایی چون سوپرمن و رستم میافتیم و انتظار داریم فعل قهرمانی را از او ببینیم و او کاراکتری نجاتبخش باشد.
کارگردان فیلم سینمایی «نقاب» تصریح کرد: سینمایی که به چنین قهرمانی احتیاج دارد یک سینمای سطحی از جامعهای شکستخورده است. جامعه شکستخورده و مفلوک در واقع آمال و آرزوهایش را در قهرمانی میبیند که قرار است در یک اثر سینمایی کارهای خارقالعاده انجام دهد. سینما قطعاً بدون قهرمان معنایی ندارد اما این قهرمان هیچ ربطی به تصورات قهرمانانه ندارد و تعریفش همان چیزی است که در ابتدا مطرح کردم. سینما به خودی خود یک هنر نیست و تنها زمانی میتواند چنین مفهومی داشته باشد که با دوربین قصهای نمایش دهیم و آن قصه با قهرمانش روایت شود.
راستگفتار در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: مشکل ما زمانی آغاز میشود که تعدادی از سینماگران ما هیچ شناختی از ماهیت واقعی درام ندارند و اصلاً تلاشی برای فهم و درک این موضوع نمیکنند. در کشورهایی که سینما بسیاری پیشرفته است و در واقع مخترع سینما هستند چنین تعاریف عجیبی که ما داریم وجود ندارد و مطرح کردن عناوینی جعلی چون سینمای ضد قصه، ضد قهرمان و... با توجه به اینکه اسامی تازهای هستند شاید بتوانند جلب توجه کنند اما تنها کارکردشان دور کردن مخاطب از سینما است.
او افزود: اگر نگاهی به فیلمهای پرفروش دنیا داشته باشیم آثار ابرقهرمانی معمولاً در بین این فیلمهای پرفروش قرار دارند ولی باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که صرفاً ابرقهرمانی بودن یک اثر عامل فروش آن نیست و در قصه این آثار قواعد درام به دقت رعایت شدهاند. به نظر من قرار گرفتن سینمای ما در مسیری که امروز میبینیم و آن را به سینمایی کاملاً شکست خورده تبدیل کرده اتفاقی کاملاً عمدی و حسابشده است. وقتی فیلمهای روز دنیا پس از اکران چند روز بعد به صورت دوبله در فضای مجازی در اختیار مخاطبان قرار میگیرند کاملاً شکبرانگیز است و به نظر میرسد گروهی پشت این ماجرا وجود دارد که از این اتفاق سود میبرد و این شعارهای مخرب ضد قهرمان و ضد کلیشه با نابود کردن سینما نیاز این گروه را تأمین میکند. من این را یک توطئه میدانم که به نظر بودجهای برای آن صرف میشود و سینمای ما را به سمتی میبرد که میبینیم امروز به یک سینمای کاملاً شکستخورده تبدیل شده است.
این کارگردان در ادامه تأکید کرد: اگر قصهای به درستی روایت شود ناخودآگاه قهرمان هم خواهد داشت و اثر قهرمان محور در سینما لزوماً اثری نیست که در آن شاهد کاراکترهایی چون سوپرمن باشیم. متأسفانه سینمای ما با پُزهای عجیب و غریب از معنا تهی شده و میبینید که حتی این فیلمها در جشنها و جشنوارههای مختلف جایزههایی مثل جایزه اسکار میگیرند. اگر نگاهی به فیلمهای سالهای اخیر سینمای خودمان بیندازیم میبینیم تعداد فیلمهایی که یک زن و شوهر در یک آپارتمان با هم دعوایشان شده و درگیر یک مسئله دم دستی هستند بسیاری زیاد است و در نهایت هیچ قصهای روایت نمیشود و هیچ پایانی هم شاهد نیستیم. به نظر من اگر نگاهی دقیق داشته باشیم و ببینیم که این فیلمها با چه بودجهای ساخته میشوند و چرا اینقدر زیاد شدهاند، متوجه میشویم که این یک برنامهریزی و یک توطئه علیه سینمای ایران است.
راستگفتار در پایان اظهار داشت: اگر قرار است سینمایی دغدغهمند داشته باشیم و هنر واقعی را شاهد باشیم باید سینمای کلاسیک را بشناسیم و ادبیات نمایشی را مطالعه کنیم. با پشتوانه علم و دانش دیگر مرعوب موجهای سطحی و بی هویت نمیشویم. متأسفانه در سینمای ما حتی منتقدان هم دچار اشتباه میشوند و در بسیاری مواقع فیلمهای خوب را از فیلم بد تشخیص نمیدهند و به شکلگیری این موج دامن میزنند. برای رسیدن به یک سینمای واقعی با ارزشهای هنری لازم است منتقدان و سینماگران در تعامل با یکدیگر به سمت ساخت این سینما بروند.
عباس رافعی: سینما در شخصیتپردازی میتواند برای جامعه الگوسازی کند
عباس رافعی کارگردان سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا اظهار داشت: اگر در یک فیلمنامه سینمایی شخصیت اصلی با درایت، هوشمندی و قدرت بدنی بر مشکلات غلبه کند و عدهای را نجات دهد یا از موقعیت بدی که در آن گرفتار شدهاند رها کند میتوان گفت که این فیلمنامه اثری قهرمانمحور است. به عنوان مثال فیلم «هفت سامورایی» را میتوان نام برد که در آن هفت قهرمان وجود دارد اما قهرمان اصلی یک کاراکتر است که توشیرو میفونه نقش آن را ایفا میکند.
رافعی خاطرنشان کرد: قهرمان در موقعیتی قرار دارد که باید آن را تغییر دهد یا از موقعیت محافظت کند و در این راه موانعی بر سر راهش وجود دارد که باید از آنها بگذرد و به موقعیت ایدهآل برسد. در ساختار دراماتیک اگر بخواهیم شکلگیری قهرمان را بررسی کنیم میتوان اینگونه مراحلش را بررسی کرد که در ابتدا موقعیتی آرام وجود دارد، سپس شاهد هجوم ضد قهرمان هستیم و بعد در نهایت قهرمان در برابر آن متولد میشود و برای رسیدن موقعیت به تعادل تلاش میکند. چنین کاری در نگارش فیلمنامه تا حدی شبیه به یک کار مهندسی است.
او افزود: در جامعه امروز اگر بخواهیم قهرمانی واقعی را به تصویر بکشیم به نظر من اشخاصی که در این شرایط سخت با شرافت زندگی میکنند قهرمانهای واقعی هستند. ما سه دسته فیلم داریم که یک دسته از این آثار تجاری و بازاری هستند و فقط برای فروش بالا ساخته میشوند، موقعیتی مصنوعی را تعریف میکنند و پایانی خوش دارند. دسته دیگر فیلمهایی هستند که از آن سوی بام افتادهاند و تنها روایتگر زندگی مفلوک و سخت هستند و تنها عدهای انسان را غرق در فلاکت به تصویر میکشند و اثرشان هیچ قهرمانی ندارد و بیش از هر چیز به موفقیت در جشنوارهها فکر میکنند. اما دسته دیگری از فیلمسازان هستند که هم به استقبال مخاطب، فروش فیلم و هم به ارزشهای هنری اثر و خلق موقعیت دراماتیک فکر میکنند و معمولاً در این آثار میتوان قهرمان و ضد قهرمان را مشاهده کرد.
رافعی تصریح کرد: متأسفانه ما قهرمان زندگی خودمان نیستیم و در جامعهمان قهرمانی که بخواهیم به آن در یک اثر سینمایی بپردازیم پیدا نمیکنیم و نمیتوانیم قهرمان خلق کنیم. در فیلمهایی چون «آواتار» و «ترمیناتور» که به نظر آثاری سطحی و فقط مخاطبپسند هستند اگر عمیق شویم متوجه میشویم که فلسفهای عمیق پشت آنها است و آنها در قهرمانپروری اهداف بزرگی را دنبال میکنند. پیش از انقلاب ما قهرمانهایی داشتیم که معمولاً محمدعلی فردین این نقشها را بازی میکرد و بعد از آن در دام سینمای ظاهراً هنری افتادیم و بعد از ان به سینمای جنگ و دفاع مقدس رسیدیم که بعد به طور کامل این موضوع فراموش شد. به نظر من قهرمان در سینمای ما دچار خدشه شده است و تعریف درستی از آن شاهد نیستیم.
او افزود: قهرمان میتواند وجهههای متفاوتی داشته باشد و لازم است انگیزهاش شخصی باشد. به عنوان مثل فیلم «روز شغال» را میتوان نام برد که فردی قرار است در ازای دریافت مبلغی پول ژنرال دوگل را ترور کند، در میانه راه به او دستور میدهند که پروژه ترور را باید متوقف کرد اما پول را از او نمیگیرند. او پس از این خبر باز هم به هدفش ادامه میدهد و در واقع پس از اینکه انگیزهاش شخصی شده و از مزدور بودن جدا میشود به یک قهرمان تبدیل میشود.
کارگردان فیلم سینمایی «فصل فراموشی فریبا» در پایان گفت: اگر به قهرمانسازی در آثارمان توجه کنیم و در فیلمهایمان شخصیتهای موثر و قهرمان نشان دهیم قطعاً الگوسازی صورت گرفته و چنین کاراکترهایی در جامعه زیاد میشوند. حتماً لازم نیست که قهرمان شخصیتی در جنگ باید یا کارهای عجیب و غریب انجام دهد و حتی یک پدر مبارز در برابر مشکلات بزرگ اجتماعی میتواند قهرمانی جذاب و دوست داشتنی باشد. به عنوان مثال فیلم سینمایی «خانه دوست کجاست؟» فیلمی قهرمانمحور است و بازیگر اصلیاش که یک پسربچه است را میتوان قهرمان فیلم دانست.
علی رویینتن: نسل امروز درگیر نسبیگرایی است / انسان امروز به همه چیز شک دارد و از قصه و قهرمان گریزان است
علی رویینتن کارگردان و تهیهکننده سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: سینما در هر صورت از جامعه خود تأثیر میگیرد و اگر میخواهیم در این سینما به دنبال قهرمان بگردیم باید به جامعهمان نگاه کنیم و ببینیم آیا در جامعه امروز قهرمانی وجود دارد که بخواهد در سینما نمودی از آن به تصویر کشیده شود؟
رویینتن تصریح کرد: نسل امروز قصههای اسطورهای و آدمهای بزرگی که شاید الگویی برای نسلهای قبلی بوده را باور نمیکند و آنها را افسانه و دروغ میداند و درگیر نسبیگرایی شده است. انسان معاصر به همه چیز شک دارد و از قصهپردازی گریزان است. در این شرایط، وقتی سینما از جامعه تأثیر میگیرد و وقتی مردم قهرمانکش و از قهرمان بیزار هستند نمیتوان انتظار گذشته را از سینما داشت.
او افزود: البته من این رویکرد را تنها مربوط به ایران نمیدانم و معتقدم در جامعه جهانی چنین اتفاقی رخ داده است. شما وقتی برای خرید لباس و کفش به بازار میروید سعی دارید زیباترین کفش و لباس را که مناسب پوشش شما است انتخاب کنید. انسان ذاتاً به دنبال زیبایی است و در قصهپردازی هم ذاتاً قهرمانها را دوست دارد و دلیل بالندگی و ماندگاری قصههایی چون «هزار و یک شب» هم همین مسئله است اما وقتی میخواهیم هم مینیمال باشیم و هم قصه تعریف کنیم و قهرمان داشته باشیم بلبشویی اتفاق میافتد که هیچ کدام را شاید نداشته باشیم.
این کارگردان در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: همه اجزای زندگی امروزی ما نسبت به گذشته تغییر پیدا کرده و از خوراکی که داشتیم میتوان این تغییرات را دید تا پوشش و دیگر مسائل. ما همه درگیر زندگی کنسروی شدهایم و هر روز غذای آماده میل میکنیم. همه در خانههایشان مبل و صندلی دارند اما متکا را به مبل تکیه داده و روی زمین مینشینند و آن مبل گویا فقط وسیلهای است که از انسان معاصر جا نمانند و در فرهنگ معاصر قرار بگیرند؛ در واقع امروز چیزهایی مُد شده که اصل نیست و ما هم دوستشان نداریم اما شاید مجبور به پذیرششان هستیم و سینما هم چنین شرایطی دارد.
کارگردان فیلم سینمایی «زمهریر» با اشاره به قهرمانهای معاصر کشور و جامعه گفت: ما در جامعهای زندگی میکنیم که مملوء از قهرمان است و در هر کوچه و خیابانی که میرویم نام یک قهرمان شهید بر آن کوچه گذاشته شده است. شاید ما آنقدر قهرمان داریم که جامعه قصههای قهرمان محور را پس میزند. در دهه 60 و 70 ما آثار سینمایی قهرمان محور خوبی داریم که میتوان در بین آنها به آثاری چون «بازمانده»، «نرگس»، «روسری آبی»، «بایسیکل ران»، «شیر سنگی» و «ناخدا خورشید» میتوان اشاره کرد.
این کارگردان در ادامه تأکید کرد: به نظر من جامعه قهرمانهای دهه 60 و 70 را هم میپذیرد ولی ما در جامعه یک حقیقت داریم و یک مجاز، قطعاً حقیقت جامعه این قهرمانها را میپذیرد. وقتی «دل شکسته» را ساختم مردم کاراکتر امیرعلی را دوست داشتند و او خود یک قهرمان بود. اما متأسفانه اختیار مملکت در دست ضدقهرمانها است و جامعه جدید اگر قهرمانها را بپذیرد همان ضد قهرمانها بیکار میشوند.
رویینتن در پایان اظهار داشت: زمانی قهرمانهای ما پهلوانهایی بودند که از شانههایشان خاک بلند میشد و در چهرهشان صلابت مردانه وجود داشت اما امروز این صلابت و وجاهت وجود ندارد و حتی خانمهای ما هم دیگر آن ظرافت زنانه را ندارند و همه چیز تغییر پیدا کرده است. جامعه وقتی به اضمحلال میرود نمیتوان انتظاراتی که در گذشته از سینمایش داشت را دنبال کرد.
مهدی سجادهچی: مفهوم ضدقهرمان در سینمای ما اشتباه ترجمه شده / در جوامعی که توسعه سیاسی ناکام بوده، قهرمان و قهرمانبازی از واقعیت فاصله دارد
مهدی سجادهچی فیلمنامهنویس سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: در تعریف کلاسیک اگر بخواهیم مفهوم قهرمان در سینما را بیان کنیم، قهرمان به کاراکتری گفته میشود که مطالبه خاص و شخصی دارد و این مطالبه میتواند مسئلهای باشد که او شخصاً آن را دنبال میکند و یا مسئلهای است که به او تحمیل شده؛ اما در سینمای ما هر زمان صحبت از قهرمان میشود اذهان به سمت شخصیتهایی میروند که عملکرد قهرمانانه دارند و معمولاً سینمای دفاع مقدس مدنظر قرار میگیرد در حالیکه در سینمای دفاع مقدس کاراکترها انگیزه شخصی ندارند و همه برای یک هدف بزرگ اجتماعی یا دینی مبارزه میکنند و در تعریف کلاسیک درام این افراد اصولا قهرمان به حساب نمیآیند چرا که قهرمان باید مطالبه و هدف شخصی داشته باشد.
سجادهچی خاطرنشان کرد: قهرمان در سینما لزوماً یک شخصیت مثبت و سفید نیست و حتی میتواند کاراکتری خاکستری باشد. قهرمان در یک درام سینمایی کاراکتری است که یک هدف را به شکلی فعال دنبال میکند، مسیری را در پیش دارد که موانعی بر سر راهش قرار دارد و در مخاطب ایجاد دغدغه میکند که آیا قهرمان قصه میتواند موانع را پشت سر بگذارد یا خیر. قهرمان لزوماً قرار نیست به هدفش برسد و حتی ممکن است در نهایت، فیلم با مرگ او به پایان برسد.
او افزود: امروز سینمای ما مملوء از ضد قهرمان است اما مفهوم ضد قهرمان برای ما اشتباه ترجمه شده و همه فکر میکنند که او همان بَدمَن قصه است. بعد از قرن 19 و 20 که روابط اجتماعی در اروپا بسیار پیچیدهتر شده و دولتها و در واقع سیاست، بر همه جنبههای زندگی افراد تأثیرگذار شد و اراده انسان در برابر قدرت دولت ناچیز به نظر رسید روشنفکران ادبی به این نتیجه رسیدند که با وجود ناچیز بودن اراده و قدرت انسان در برابر این قدرت بزرگ مسیر دیگری در شخصیتپردازی و روایت دنبال کنند که منجر به خلق ضد قهرمان شد؛ قهرمان عاجز که پس از ادبیات به سینما هم آمد. نمونهای از این ضد قهرمان را میتوان کاراکترهای فیلم «کرامر علیه کرامر» دانست که نمیتوانند اراده خود را بر آنچه از بیرون بر روابط زناشوییشان تأثیرگذار است غالب کنند و به نوعی در برابر این اتفاقات شکستخورده هستند.
نویسنده فیلم سینمایی «روز سوم» در ادامه گفت: بنیانگذار این نوع سینما در کشور ما اصغر فرهادی است. قهرمانان فیلمهای فرهادی افرادی عاجز و ناتوان هستند که اراده آنها در برابر مشکل به وجود آمده ناچیز است و به هیچوجه در این کاراکترها عملی قهرمانانه نمیبینیم، چنین فضایی امروز در سینمای ما غالب است. نمیخواهم از تعابیری مانند «جهان سوم» استفاده کنم ولی در جوامعی که در توسعه سیاسی ناکام هستند، قهرمان و قهرمانبازی از واقعیت فاصله دارد.
این نویسنده درباره تعریفی که امروز از قهرمان در سینمای ایران میشود گفت: در عالم واقع افرادی که عمل قهرمانانه دارند و حتی در راستای رسیدن به هدفی بزرگ جان خود را از دست میدهند قهرمان هستند و نمونه مشخصی از این افراد را میتوان شهدا دانست اما همانطور که در ابتدا مطرح کردم در درام این تعریف برای قهرمان درست نیست و آنهایی که چنین تعریفی را در سینما درست میدانند بیشتر به دنبال شعارهای سیاسی هستند. امروز در جامعه افرادی که بخواهند با پایمردی و حفظ همه ارزشهای انسانی در برابر معضلات ایستادگی کنند و به اهدافشان فکر کنند تعدادشان شاید نزدیک به صفر باشد و اگر ما در آثار سینماییمان مدام چنین کاراکترهایی که بسیار در اقلیت هستند، معرفی کنیم قطعاً کسی باورش نمیشود و فیلمساز با این کار بیش از هر چیز خود را دست انداخته است. در چنین وضعیتی که این شخصیتها باورپذیر نیستند و در سینمای دفاع مقدس هم کاراکترها قهرمان به حساب نمیآیند استحاله خواست قهرمان میتواند یکی از راههای جایگزین مناسب برای قهرمانپردازی در سینما باشد به این معنی که قهرمان در وهله اول هدف بزرگی که دارد را دنبال میکند و پس از ناتوانی در مسیری که قرار میگیرد، خواستهاش استحاله پیدا میکند و به بُعد دیگری از مسئله پی میبرد. شاید نزدیکترین مثال برای این موضوع حکایتهای عرفانی باشد که در فرهنگ ما به وفور یافت میشوند و قهرمان در برابر قدرتی بزرگتر از اراده خود، هر چند که نمیتواند به آن غلبه کند اما به مسئلهای شاید حتی باارزشتر از غلبه بر آن پی میبرد.
او در پایان افزود: مثال معروف برای این ایده، قصه لیلی و مجنون است. این مفهوم را در آن میتوان استخراج کرد که نرسیدن مجنون به لیلی در ادامه ماجرا به مسئلهای فرعی تبدیل میشود و مجنون از طریق این عشق به دستاورد ارزشمندتری میرسد. به نظر من این راه نجاتی برای سینمای ما است که از طریق آن نه خودمان را با قهرمانهای دروغین دست میاندازیم و نه در منجلابی که امروز سینمای اجتماعیمان با شخصیتهای علیل در آن گرفتار شده باقی میمانیم.
حسن کلامی: قصه تعریف کردن در سینما به معنی پشت سر هم قرار دادن چند اتفاق و واقعه نیست / سینماگران ما قصهگویی را فراموش کردهاند
حسن کلامی تهیهکننده سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: سینما بدون قهرمان معنایی ندارد، آثار پر مخاطب سینما در همه جای دنیا معمولاً آثاری هستند که قصه و قهرمان دارند و قهرمان کاراکتری است که چه مثبت و چه منفی ما به عنوان مخاطب با او همراه میشویم.
کلامی خاطرنشان کرد: فیلم «شنای پروانه» اثری قهرمان محور است اما کاراکتر اصلی آن که جواد عزتی بازیگرش است را نمیتوان کاراکتری کاملاً مثبت دانست. همین که کاراکتر اصلی فیلم یک هدف دارد و برای رسیدن به هدفش موانع را پشت سر میگذارد و وقایعی برایش رخ میدهد که داستان را شکل میدهند به این معنی است که فیلم قهرمان دارد. دلیل اصلی اینکه آثار سینمایی ما قهرمان ندارند این است که گویا سینماگران ما قصه گفتن را فراموش کردهاند یا اصلاً توانایی تعریف قصه ندارند.
او افزود: قصه تعریف کردن در سینما به معنی پشت سر هم قرار دادن چند اتفاق و واقعه نیست. در اکثر آثار سینمایی که میبینیم معمولاً قواعد داستاننویسی را به درستی رعایت نکردهاند، قصهای تعریف نمیکنند و در نهایت کاراکتری شکل نمیگیرد که بخواهد قهرمان باشد. اتفاقات و وقایعی که در آثار سینمایی ما پشت سر هم تعریف شدهاند معمولاً هیچ ارتباطی با هم ندارند و مخاطب نمیتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
تهیهکننده فیلم سینمایی «زخم شانه حوا» تأکید کرد: حدود 70 درصد آثار سینمایی ما معمولاً اینگونه شدهاند و استقبال مردم است که نشان میدهد این آثار کیفیت لازم را دارند یا خیر. وقتی اکثر این آثار نمیتوانند نظر مخاطب را به خود جلب کنند مخاطب به سمت آثار سخیف و مبتذل میرود که کمکم سلیقهها آسیب دیده و تعداد آثار تولید شده به این شکل زیاد میشود. صاحبان فیلمهایی چون «روز صفر» که آثاری قهرمان محور هستند و برای تولیدشان تلاش بسیاری صورت گرفته در این شرایط ترجیح میدهند وارد این میدان نشوند و در واقع کنار میمانند و چند سال بعد که نوبت به اکرانشان میرسد هم دیگر موضوعشان کهنه شده و تمام زحمات گروه به هدر میرود.
کلامی درباره زمان رونق آثار قهرمان محور در سینمای ایران گفت: سالهای اواخر جنگ و چند سال بعد، از آنجا که جامعه به قهرمان نیاز داشت به سمت آثار قهرمان محور رفتیم و فیلمهای متعددی از جمله «گذرگاه» شهریار بحرانی، «دوئل» و «کیمیا» محمدرضا درویش، آثار ابراهیم حاتمیکیا، «سجاده آتش» و... ساخته شدند که واقعاً فیلمهایی قهرمان محور بودند و میتوان آنها را حتی از بهترین آثار سینمای ایران دانست اما پس از پایان جنگ تحمیلی ذائقهها عوض شد و فضای سینما به سمت دیگری رفت. البته در شکلگیری این وضعیت نباید تأثیر مسئولان سینمایی را نادیده گرفت که کمکهای لازم را کنار گذاشتند و در واقع بخل و حسد باعث شد وضعیت به این شکل شود.
این تهیهکننده تصریح کرد: امروز وقتی تهیهکنندهها اسم سینمای دفاع مقدس و جنگ را میشنوند دغدغهشان دوچندان میشود که چگونه این فیلم را بسازند و در گیشه هم موفق باشند چرا که دیگر کسی به دیدن این آثار نمیآید. سینمای ما به سمت سینمای اجتماعی رفته و در سینمای اجتماعی هم معدود فیلمسازان چون مسعود کیمیایی بودند که آثارشان قهرمان محور بود.